اخباري که از طريق اهل سنت درباره ي خروج مهدي نقل شده است
اخباري که بر خروج مهدي دلالت دارند متواتر است و اجماع بر آنها از سوي تمام مسلمانان وجود دارد. در اين زمينه ابو عبدالله محمد بن يوسف بن محمد کنجي شافعي کتابي تاليف کرده و آن را البيان في اخبار صاحب الزمان، نام نهاده است. وي همچنين صاحب کتاب ديگري با نام کفاية الطالب في مناقب علي بن ابي طالب، است. گنجي در کتاب بيا گويد: من روايات اين کتاب را جمع و آنها را از طرق شيعه زدوده ام، تا احتجاج بدان قوي تر و استوارتر باشد.
حافظ ابونعيم احمد بن عبدالله اصفهاني نويسنده ي کتاب مشهور حلية الاولياء چهل حديث درباره ي مهدي جمع آوري کرده که صاحب کشف الغمه همان احاديث را با حذف اسناد آنها و تنها با ذکر راوي که از پيامبر (ص)آن حديث را شنيده، نقل کرده است. ما نيز در اين کتاب، به همين ترتيب اين احاديث را نقل مي کنيم. در کتاب حلية الاولياء تعدادي از
[ صفحه 285]
اخبار مربوط به مهدي (ع) نقل شده است. همچنين نويسندگان ديگري جز گنجي و اصفهاني، بسياري از اخبار و روايات مربوط به امام مهدي (ع) را ياد کرده اند مانند نويسنده ي مشکاة المصابيح و درر السمطين و جواهر العقدين و کنوز الدقايق و...
ما اين احاديث را با واسطه از کتابهاي بيان نوشته گنجي و اربعين نوشته اصفهاني و ديگر کتب سابق الذکر نقل مي کنيم. احاديث کتاب بيان را با کنجي و احاديث کتاب اربعين را با اصفهاني و حاديث ساير کتابها را با ذکر نام همان کتابها مشخص مي سازيم. اگرچه ما از تمام اين کتابها به واسطه نقل روايت مي کنيم.
کنجي به اسناد خود از زربن حبيش، يا مطابق نسخه اي ديگر از زربن حبيش از عبدالله از رسول خدا (ص) نقل کرده است که فرمود: دنيا سپري نشود تا آن که مردي از اهل بيتم که نامش چون نام من است، عرب را به تصرف خود درآورد.
در مشکاةالمصابيح از ابن مسعود مانند همين روايت نقل شده و سپس گفته است: ترمذي و ابو داود [1] نيز اين حديث را روايت کرده اند.
کنجي در روايتي آورده است که مردي از اهل بيت من آيد که همنام من است. ترمذي اين حديث را در جامع خود آورده است. و نيز آن حضرت فرمود: دنيا سپري نشود تا آن که مردي از اهل بيتم که همنام من است عرب را به تملک خويش درآورد. ابو داوود نيز اين حديث را در سنن خود نقل کرده است. همچنين گنجي به اسناد خود از حذيفه از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: اگر تنها يک روز از دنيا باقي باشد خداوند مردي را برانگيزد که نام و خلق و خويش چون من، و کنيه اش ابو عبدالله است.
کنجي گويد: اين حديث حسن است و سند آن را عالي يافتيم.
ابو نعيم در اربعين به سند خود از حذيفه مانند همين روايت را نقل کرده است. همچنين در اربعين از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: خوي مهدي چون من است. در برخي از روايات نيز آمده که مهدي در خلق شبيه رسول خداست نه در خلق. در اربعين به سند خود از حذيفه نقل شده است که گفت: رسول خدا (ص) براي ما خطبه مي خواند و از آنچه وجود داشت سخن مي گفت تا آن که فرمود: اگر از دنيا جز يک روز باقي نباشد خداوند آن روز را آن چنان دراز گرداند تا مردي را از اولادم برانگيزد که نام او نام من است. پس سلمان برخاست و پرسيد: او از کدام فرزند توست؟ فرمود: از اين فرزندم و با دست خود بر شانه ي حسين (ع) زد. همچنين ابو نعيم به سند خود از حذيفه نقل کرده است که گفت: شنيدم رسول خدا (ص) مي فرمود: واي بر اين امت از پادشاهان ستمگر که چگونه مطيعان را مي کشند و
[ صفحه 286]
مي ترسانند و تنها کساني را باقي مي گذارند که اظهار طاعت مي کنند. پس مومن پرهيزکار با زبان خويش با آنان مي سازد و با قلب خود از آنان مي گريزد. پس هنگامي که خداوند عزوجل بخواهد اسلام را عزيز و سربلند گرداند هر ظالم سرسختي را درهم مي کوبد و او بر هرچه خواهد تواناست و مي تاند امتي را پس از تباهي اش، اصلاح کند پس پيامبر (ع) فرمود: اي حذيفه اگر از دنيا جز يک روز باقي نباشد خداوند آن روز را چنان دراز گرداند تا مردي از خاندانم که به دست او جنگهاي بزرگ انجام مي شود و اسلام را پيروز مي گرداند، به سلطنت و حکومت رسد و خداوند خلاف وعده ي خود رفتار نکند و به حساب مردمان فورا رسيدگي نمايد.
در اربعين به سند خود از ابو سعيد خدري از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: روزگار سپري نشود تا آن که مردي از خاندانم در زمين به حکومت رسد و آن را از عدل و داد پرکند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد.
در اربعين به سند خود از ابوهريزه از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: اگر جز يک شب از دنيا باقي نمانده باشد مردي از خاندانم در دنيا حکومت خواهد کرد.
کنجي به سند خود از علي (ع) از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: اگر از روزگار جز يک روز باقي نمانده باشد هر آينه خداوند مردي از خاندانم را برمي انگيزد. او جهان را پر از عدل مي کند چنان که از ستم پر شده باشد. ابو داوود نيز در سنن خود اين روايت را به همين نحو ذکر کرده است.
کنجي به سند خود از حافظ محمد بن حسين بن ابراهيم بن عاصم آبري در کتاب مناقب الشافعي نقل کرده که وي اين حديث را ذکر کرده و گفته است: زائده [2] عبارات زائدي در اين روايت وارد کرده بدين صورت که تا خداوند مردي از من يا خاندانم را برانگيزد که نامش مطابق نام من و نام پدرش مطابق نام پدر من است. کنجي گويد: ترمذي اين حديث را در جامع خود آورده بدون آن که عبارت نام پدرش نام پدر من است، در آن آمده باشد. ابوداوود در بيشتر رواياتي که از سوي حافظان و موثقان نقل شده فقط عبارت «نام او نام من است» را آورده است. و رواياتي که در آنها عبارت نام پدرش نام پدر من است، آمده زايد مي باشد و اگر چنين معنايي درست باشد بايد گفت مقصود از نام پدرش نام پدر من است،
حسين (ع) را قصد کرده زيرا کنيه ي آن امام، ابو عبدالله بوده است و در اين روايت نيز مقصود از اسم، کنيه است بدين کنايت که اين فرد از فرزندان حسين است نه از فرزندان حسن. ابن طلحه شافعي نيز در پاسخ به اين ايراد، همين سخن را گفته و براي آن دو مقدمه نيز ذکر کرده است.
اول: شيوع اطلاق لفظ پدر بر جد اعلي مانند اين سخن خداوند در قرآن کريم که فرموده است:«ملة ابيکم ابراهيم [3] » و يا فرموده است:«و اتبعت ملة ابائي ابراهيم [4] » همچنين در ماجراي معراج آمده است که اين پدرت ابراهيم است.
دوم: آن که بر کنيه نيز اطلاق اسم مي شود. بخاري و مسلم روايت کرده اند که رسول خدا (ص) علي را ابوتراب ناميد و هيچ نامي محبوب تر از اين اسم در نزد علي نبود. منتهي نيز گويد: «و من کناک فقد اسماک للعرب.»
شايد هم بتوان گفت که کنيه ي حسن عسکري (ع)، ابو محمد بود و پدر پيامبر (ص) نيز مکني به ابو محمد بوده است. سپس کنجي گويد: احتمال دارد که راوي در فرمايش پيامبر که فرموده است ابني توهم کرده و آن را به ابي تصحيف و تبديل کرده است. پس بايد براي جمع ميان روايات ابني را در اين روايت به ابي حمل کرد.
نگارنده: احتمال تصحيف بسيار نزديک است. زيرا هر دو کلمه در حروف با هم نزديک اند و خط قديم اکثرا بدون نقطه بوده است. و علما و اصحاب ما اين مضمون را در کتب خود متذکر شده اند.
شيخ طوسي در کتاب الغيبه به سند خود از ابن مسعود از پيامبر (ص) روايت کرده که فرمود: دنيا سپري نشود تا آن که مردي از خاندانم در امتم درآيد که به نام مهدي خوانده مي شود. وي به سند خود از ابوهريره از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: اگر از دنيا جز يک روز باقي نمانده باشد خداوند اين روز را دراز گرداند تا مردي از خاندانم بيرون آيد که دنيا را از عدل و داد پر مي کند آن چنان که از ظلم و جور پر بوده باشد.
پيش از اين نيز سخن شيخ مفيد را در اين باره نقل کرديم. کنجي به سند خود از سعيد بن مسيب نقل کرده است که گفت: نزد ام سلمه بوديم، پس مهدي را به ياد ما آورد و گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم که مي فرمود: مهدي از اولاد فاطمه است.
[ صفحه 288]
کنجي به سند خود از سعيد بن مسيب از ام سلمه روايت کرده است که گفت: از رسول خدا (ص) شنيدم که مي فرمود: مهدي از عترت من از فرزندان فاطمه است. ابو داوود ابن حديث را در سنن خود نقل کرده است. نويسنده ي جواهر العقدين گويد: اين حديث را مسلم و ابوداوود و نسايي و ابن ماجه و بيهقي و نويسنده ي المصابيح و ديگران ذکر کرده اند.
در کنوز الدقايق از مناوي مصري آمده است که پيامبر (ص) فرمود: اي فاطمه! اما مهدي از نسل توست. حاکم اين حديث را ذکر کرده است. در اربعين اصفهاني ذکر شده است که زهري از علي بن حسين از پدرش (ع) نقل کرده که پيامبر (ص) خطاب به فاطمه (س) فرمود: مهدي از فرزندان توست.
کنجي از علي (ع) از پيامبر (ص) نقل کرده که مهدي از ما اهل بيت است خداوند (کار) او را در يک شب راست گرداند. مولف جواهر العقدين اين حديث را از احمد ابن ماجه و عده اي ديگر به نقل از علي (ع) روايت کرده است. در غاية المرام از ابو نعيم در حليه الاولياء از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: مهدي از ما اهل بيت است که خداوند (کار) او را در يک شب يا دو روز راست گرداند.
کنجي از انس بن مالک نقل کرده است که گفت: از رسول خدا (ص)شنيدم که فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم. من، حمزه، علي، جعفر، حسن، حسين و مهدي. ابن ماجه اين حديث را در صحيح خود ذکر کرده است. نويسنده ي جواهر العقدين نيز گويد اين حديث را ابونعيم و ثعلبي و مولف اربعين و حمويني و حاکم و ديلمي نقل کرده اند:
نگارنده: در روايت ديلمي آمده است که پيامبر (ص) فرمود: ما جماعت فرزندان عبدالمطلب سروران اهل بهشتيم...
کنجي از ثوبان از پيامبر (ص) نقل کرده که فرمود: نزد گنج شما سه نفر کشته خواهند شد که هر سه پسران خليفه مي باشند و پس از آن ديگر هيچ يک از آنها خليفه نمي شوند. سپس پرچمهاي سياه از طرف مشرق نمودار گردد، پس چنان آنان را به قتل رسانند که هيچ قومي را بدان وضع نکشته اند... پس هنگامي که او را ديديد با وي بيعت کنيد هر چند که با رفتن از روي برف باشد که او مهدي خليفه خداوند است. ابن ماجه قزويني در سنن خود اين حديث را ذکر کرده است.
همچنين به اسناد وي از ثوبان مانند همين روايت نقل شده جز آن که در آنجا آمده است: سپس پرچمهاي سياه نمودار شود و آنان را طوري به قتل رسانند که هيچ قومي را بدان وضع نکشته باشند هنگامي که خبر آمدن او را شنيديد به سوي او روي آوريد و با وي بيعت کنيد
[ صفحه 289]
که او مهدي خليفه خداست. وي پس از نقل اين حديث گويد: اين حديث از نظر متن حسن است.
حافظ ابو نعيم نيز در اربعين مانند اين حديث را نقل کرده است. در همان کتاب به سند خود از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: چون پرچمهاي سياه را ديديد که از جانب خراسان نمودار مي گردد به سوي آنها روي آوريد اگرچه با رفتن از روي برف باشد. که مهدي خليفه خداوند در ميان آنان است. و به سند خود از ثوبان نقل کرده است که فرمود: پرچمهاي سياه از سوي مشرق پديدار شود گويا دلهاي آنان پاره هاي آهن است. پس هر کس درباره ي آنان شنيد بايد بديشان روي آورد و با آنان بيعت کند اگرچه با رفتن از روي برف باشد.
کنجي از عبدالله بن حارث بن جزء زبيدي از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: مردمي از مشرق بيرون آيند و اسباب سلطنت را براي مهدي آماده سازند. اين حديث حسن و صحيح است و موثقان و حافظان از روات آن را نقل کرده اند و حافظ ابو عبدالله بن ماجه قزويني در سنن متذکر آن شده است.
در کنوز الدقائق از ثوبان از پيامبر (ص) نقل شده که فرمود: چون پرچمهاي سياه را ديديد که از خراسان پديدار مي گردد به سوي آنها روان شويد که مهدي خليفه خداوند در آنان است. احمد و نيز بيهقي در دلائل النبوة اين روايت را نقل کرده اند. همچنين از علي از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: مردي از پشت رود بيرون آيد که به وي حارث گفته مي شود پيشاپيش وي مردي است با نام منصور که خود را مهياي کار آل محمد مي کند چنان که قريش براي رسول خدا (ص) کردند بر هر مومني نصرت او يا گفت اجابت او واجب است. ابو داوود نيز اين حديث را نقل کرده است.
کنجي از علقمه بن عبدالله در حديثي نقل کرده است که گفت: خاندانم پس از من دچار مصيبت و پراکندگي و سختي خواهند شد تا آن که مردمي از شرق پديدار گردند که با آنان پرچمهاي سياهي است. آنان خواهان خيرند اما بديشان داده نمي شود، پس پيکار مي کنند و ياري مي شوند و به آنان آنچه خواهند داده مي شود اما ايشان نمي پذيرند تا آنکه آن را به مردي از خاندانم مي دهند پس وي زمين را از داد پر کند چنان که از ستم پر شده باشد. پس هر کس از شما دوره ي آنان را دريافت بديشان بپيوندد اگرچه با رفتن از روي برف باشد.
نگارنده: اين حديث در سنن ابن ماجه نيز آمده است.
کنجي روايت کرده است که ابن اعثم کوفي در کتاب الفتوح از امير مومنان (ع) نقل کرده
[ صفحه 290]
است که فرمود: به به از طالقان! خدا را در آن ديار گنجهايي است که نه از طلايند و نه از نقره. بلکه مردان با ايماني در آنجايند که خدا را چنان که سزوار است شناخته اند و هم آنان ياران مهدي در آخر الزمان اند.
کنجي از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: مهدي در امت من است و پنج يا هفت يا نه سال در ميان آنان زندگي مي کند. زيد الشاک [5] گويد: پرسيديم: اين ساليان چيست؟ گفت: اين سالياني است که مردي در آن ظهور مي کند که به وي گفته مي شود: سپس مردي از عترت من قيام مي کند و آن را از عدل و داد پر مي نمايد و هفت يا نه سال حکومت مي کند.
کنجي از چند طريق غير از ابوسعيد خدري و نيز از وي از پيامبر (ص) روايت کردهاست که فرمود: مهدي در امت من است که حداقل هفت و گرنه نه سال حکومت مي کند. امت من در روزگار او چنان متنعم مي شوند که مثل آن از نعمات برخوردار نگرديده اند. زمين، در عهد وي، ثمره ي (يا گنجهاي) خود را نمايان سازد. و چيزي در آن ذخيره نمي شود. و ثروت در آن روزگار فراوان شود به طوري که مردي برمي خيزد و مي گويد مهدي من به من عطا کن و به وي مي گويد: بگير.
در مشکاة المصابيح از ابو سعيد نقل شده است که گفت: پيامبر از بلايي سخن گفت که به اين امت مي رسد تا آنجا که انسان پناهگاهي نيابد که از ظلم بدان پناه برد. پس در آن هنگام خداوند مردي از عترت و اهل بيتم را برانگيزد که زمين را از عدل و داد پر کند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. اهل آسمان و زمين از وي خرسند گردند. آسمان از بارش خود دريغ نورزد مگر آن که هرچه دارد فرو ريزد و زمين از رستنيهاي خود بازنگذارد جز آن که هرچه دارد بروياند. حتي زندگان، مردگان خود را طلب مي کنند. وي در اين هنگام هفت يا هشت يا نه سال مي زيد. حاکم در مستدرک خود اين حديث را نقل کرده و آن را صحيح دانسته است.
محمد بن علي علوي در کتاب فضل الکوفه از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) روايت کرده است که فرمود: مهدي حکومت مردم را هفت يا ده سال به دست مي گيرد و نيکبخت ترين مردم نسبت به وي کوفيان هستند. در اربعين به سند خود از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص)
[ صفحه 291]
نقل کرده است که فرمود: هر آينه زمين از ستم و تجاوز پر شود آنگاه مردي از خاندانم خروج خواهد کرد تا زمين را از عدل و داد پر کند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد.
کنجي از ام سلمه نقل کرده است که گفت: به هنگام مرگ خليفه اي اختلاف روي دهد پس مردي از اهل مدينه به سوي مکه مي گريزد و گروهي از مکيان به او روي مي آورند و آنان وي را کمه به خروج مايل نيست، به قيام وامي دارند و با وي در ميان رکن و مقام بيعت مي کنند، آنگاه از جانب شام لشگري به دفع وي گسيل شود ولي در بيابان مکه و مدينه به کام زمين فرو رود چون مردم از اين ماجرا آگاهي يابند ابدال شام و عراق آمده با او دست بيعت دهند. سپس مردي از قريش خروج کند که دائيهاي او از قبيله ي کلب [6] هستند. آنان به جنگ او مي آيند اما وي بر آنان چيره شود و ناکامي براي کسي است که از غنيمت کلب برخوردار نگردد. مرد مدني اموال آنها را ميان مردم قسمت کند و به سنت پيامبر (ص) رفتار کند و اساس اسلام پايدار بماند. او هفت سال زندگي مي کند و سپس وفات مي يابد و مسلمانان بر او نماز مي گزارند.
در مشکاة المصابيح است که اين حديث را ابوداوود و احمد و ابويعلي و بيهقي و نيز مولف جواهر العقدين روايت کرده اند. کنجي آورده است که ابو داوود گويد در برخي از روايات به نقل از هشام آمده است که او نه سال زندگي مي کند و برخي هفت سال را ذکر کرده اند. اين سياق روايتي است که ترمذي و ابن ماجه و ابوداوود آن را نقل کرده اند. همچنين کنجي از ابوهريره نقل کرده است که گفت پيامبر فرمود: چگونه ايد شما هنگامي که پسر مريم در ميان شماست و پيشوايتان از ميان خود شماست؟ وي گويد اين حديث حسن و صحيح و مورد اتفاق محدثان است و از طريق محمد بن شهاب زهري است که بخاري و مسلم اين حديث را در صحاح خود نقل کرده اند. کنجي از جابر بن عبدالله روايت کرده است که گفت: شنيدم رسول خدا (ص) فرمود: همواره گروهي از امتم به خاطر حق مبارزه مي کنند و تا روز قيامت پيروزند. پس عيسي بن مريم فرومي آيد و رئيس آن گروه مي گويد: امير ايشان است بيا با ما نماز بگزار. پس عيسي مي گويد: شما خود برخي بر برخي ديگر امير هستيد و اين لطف خدا در اين امت است. کنجي گويد: اين حديث نيز حسن و صحيح است و مسلم آن را در صحيح خود نقل کرده است. کنجي در جاي ديگري مي گويد: اين حديث را حارث بن ابي اسامه در مسند و حافظ ابو نعيم در عوالي روايت کرده اند.
نگارنده: اين روايت را ابو نعيم در اربعين نقل کرده و در آنجا آمده است که عيسي
[ صفحه 292]
مي گويد: امير ايشان مهدي است.
سپس کنجي گويد: اگر حديث متقدم قابل تاويل باشد، اين حديث تاويل ناپذير است زيرا در اين نکته صراحت دارد زيرا عيسي (ع) نزد سر کرده ي مسلمانان مي آيد و آن سرکرده در آن روز مهدي است. بنابراين تاويل اين عبارت:«امام شما از خود شماست به معني کعتاب شما را مي آورد» باطل و نادرست است. آنگاه کنجي سخناني گفته که حاصل آن چنين است که احاديث منقوله اي که دال بر آن است که عيسي (ع) پشت سر مهدي (ع) نماز مي گزارد و در رکاب او جنگ مي کند و دجال را به قتل مي رساند از نظر سند نزد سني و شيعه صحيح و مورد اتفاق همه ي مسلمانان است و خود حاکي از آن است که مهدي از عيسي برتر است. سپس کنجي در ادامه ي سخنان خود مي گويد از جمله دلايلي که اين حتمال را قوي مي کند روايتي است که حافظ ابو عبدالله محمد بن يزيد بن ماجه قزويني در ضمن حديثي طولاني درباره ي نزول عيسي (ع) نقل کرده است. از پيامبر پرسش شد که عرب در آن روز کجايند؟ فرمود: آنان در آن روز کم شمارند و بيشتر آنان در بيت المقدس اند. امام ايشان هر صبح با آنان نماز مي گزارد. ولي عيسي دست روي شانه هاي او مي گذارد و مي گويد: بايست تا ما با شما نمازگزاريم. کنجي گويد: اين حديث حسن صحيح و نزد محدثان ثابت است و ابن ماجه در کتاب خود آن را از ابو امامه ي باهلي، نقل کرده است و ما خلاصه ي آن را در اينجا آورديم.
همچنين، به اسناد وي از ابوامامه در حديثي آورده است که از رسول الله (ص) پرسش شد که: اي رسول خدا (ص) عرب در آن روز کجايند؟ فرمود: ايشان در آن هنگام کم شمارند و بيشتر ايشان در بيت المقدس ساکن هستند و پيشوايشان مهدي، مرد صالحي است. وي گويد اين حديث حسن است. ابو نعيم اصفهاني نيز اين حديث را به همين نحو روايت کرده است.
در جواهر العقدين در حديثي مرفوع از حذيفه آمده است که: مهدي به عيسي بن مريم (ع) که فرود آمده مي نگرد. گويي از موهاي عيسي قطرات آب مي چکد. پس مهدي به وي مي گويد: جلو آي و با مردم نمازگزار. عيسي پاسخ مي دهد: نماز براي تو اقامه شده پس پشت مردي از فرزندانم نماز مي گزارد. طبراني و نيز ابن حيان در صحيح خود از حديث عقبه بن عامر در امامت مههدي مانند اين روايت را نقل کرده اند. در اربعين از ابو سعيد خدري از پيامبر (ص) روايت شده که فرمود: از ماست کسي که عيسي بن مريم پشت سر او نماز مي گزارد. حافظ نعيم بن حماد در کتاب الفتن به سند خود از هشام بن محمد نقل کرده است که گفت: مهدي کسي است که عيسي بن مريم او را به امامت (نماز) مي پذيرد. در سنن
[ صفحه 293]
ترمذي از مجمع بن جاريه انصاري از پيامبر (ص) روايت شده که فرمود: پسر مريم دجال را در باب لد مي کشد. کنجي از ابوسعيد خدري نقل کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: مهدي از من است که فراخ پيشاني و خميده بيني است. زمين را از عدل و داد پر مي کند چنان که از ظلم و جور پر شده باشد. هفت سال در زمين حکومت مي کند. وي گويد: اين حديث در نزد اهل فن ثابت، حسن و صحيح است. حافظ ابو داوود سجستاني در صحيح خود و نيز محدثان ديگري جز او مثل طبراني و ديگران اين حديث را نقل کرده اند.
در مشکاة المصابيح است که اين حديث را حمويني و ابن جوزي نيز روايت کرده اند و ابن جوزي گفته است: اجلي، کسي را گويند که موهاي پيشاني اش تا وسط سرش ريخته و قنا، خميدگي است در بيني.
در اربعين به سند خود از ابوسعيد خدري روايت شده است که مهدي از ما اهل بيت است. مردي بلند بيني است از امت من که زمين را از عدل پر کند چنان که از ستم پر شده باشد. کنجي گويد: ابن شيرويه ديلمي در کتاب الفردوس، در باب الف و لام، به اسناد خود از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: مهدي طاووس اهل بهشت است. کنجي به اسناد خود از حذيقة بن يمان از پيامبر (ص) نقل کرده که فرمود: مهدي از فرزندان من است. چهره ي او چون ماه (يا ستاره) رخشاني است که زمين را از عدل پر مي کند چنان که از ستم پر شده باشد ساکنان آسمانها و زمينها و پرندگان در آسمان از خلافت وي خرسند مي گردند. او ده سال حکومت مي کند.
در جواهر العقدين است که روياني و طبراني و ابونعيم و ديلمي در مسند خود همين روايت را نقل کرده اند. کنجي به اسناد خود از حذيفه از رسول خدا (ص) نقل کرده است که فرمود: مهدي مردي از فرزندان من است. بر گونه ي راستش خالي است که گويي ستاره ي رخشاني است. زمين را از عدالت پر کند چنان که از ستم پر شده باشد، ساکنان زمين و آسمان و پرندگان در آسمان از خلافت وي راضي گردند. کنجي گويد: اين حديث حسن است که از گروه بسياري از اصحاب ثقفي به ما رسيده و سند آن نزد ما معروف شناخته شده است.
در اربعين به سند خود از حذيفه از پيامبر (ص) روايت شده است که فرمود: مهدي مردي از فرزندان من است. چهره ي او چون ستاره ي رخشاني است. کنجي به اسناد خود از ابوامامه باهلي در ضمن حديثي نقل کرده است که مردي از طايفه عبد قيس به نام مستورد بن غيلان پرسيد: اي رسول خدا در آن روز پيشواي مردمان کيست؟ فرمود: مهدي از فرزندانم که در
[ صفحه 294]
آن روز چهل ساله است. [7] چهره اش گويي چون ستاره ي تاباني است در گونه راستش خال سياهي است. دو عباي قطواني [8] پوشيده. گنجها را بگشايد و شهرهاي شرک را فتح کند. کنجي گويد: اين حديث مطابق روايتي بود که طبراني در معجم اکبر خويش نقل کرده است. عترت من مردي را برانگيزد که ميان دندانهايش باز و چهره اش روشن باشد. زمين را پر از عدل و داد کند و به مردم اموال فروان ببخشد. کنجي گويد: ابونعيم در عوالي نيز به همين گونه اين حديث را نقل کرده است. کنجي از ابوهريره از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: قيامت برپا نشود مگر آن که مردي از اهل بيتم به حکومت رسد. وي قسطنطنيه و کوه ديلم را فتح کند و اگر از دنيا جز يک روز نمانده باشد خدا آن روز را چنان دراز گرداند تا مهدي دنيا را فتح کند.
کنجي گويد: اين روايت بر طبق روايتي که حافظ ابونعيم نقل کرده بود، ذکر شد. وي گويد: براي جمع ميان روايات بايد گفت: که: بي ترديد اين کس همان مهدي است.
کنجي همچنين گويد: از ابو هارون عبدي روايت شده است که گفت: نزد ابوسعيد خدري رفتم و از او پرسيدم: آيا در جنگ بدر حضور داشتي؟ گفت: آري. گفتم: آيا مرا از روايتي که از پيامبر (ص) درباره ي علي و فضيلتش شنيده اي، آگاه نمي کني؟ گفت: چرا مي گويم. روزي پيامبر (ص) به سختي بيمار شد. فاطمه به ديدار آن حضرت آمد. من در جانب راست پيامبر (ص) نشسته بودم. چون فاطمه ضعف بسيار پيامبر را مشاهده کرد، آنقدر گريست که قطرات اشک بر چهره اش دويد. پيامبر به او فرمود: فاطمه براي چه مي گريي؟ فاطمه پاسخ داد: بيم دارم حادثه اي روي دهد. پيغمبر فرمود: مگر نمي داني خداوند نظري به زمين کرد و از ميان آنها پدرت را برگزيد و او را به پيامبري انتخاب کرد. آنگاه نظري ديگر کرد و شوهرت را برگزيد و به من وحي کرد که تو را به ازدواج او درآوردم و او را جانشين خود گردانم؟ آيا مگر نمي داني که خداوند به خاطر پدرت، شوي تو را عزيزترين فرد اين امت دانسته و علم و حلمخ او از همگان بيشتر و سابقه ي تقدمش از ديگران افزون تر است؟ فاطمه خوشحال شد و پيغمبر بر آن شد تا همه ي فضايل و مناقبي را که خداوند او و اهل بيتش را بدانها مفتخر کرده است براي او بيان کند. پس فرمود: علي صاحب هشت فضيلت [9] است: ايمان به خدا، ايمان به رسول خدا، علم و حکمت، همسرش فاطمه، فرزندانش حسن و
[ صفحه 295]
حسين، اجراي امر به معروف و نهي از منکر، اي فاطمه! ما اهل بيتي هستيم که خداوند شش فضيلت [10] به ما داده است که آنها را به هيچ يک از پيشينيان نداده است و کسي هم از آيندگان از آنها برخوردار نخواهد شد. اين شش خصلت عبارتند از اينکه: پيغمبر ما بهترين پيغمبران است و او پدر توست. و وصي ما بهترين اوصيا است و او شوهر توست و شهيد ما بهترين شهيد است و او عموي پدرت حمزه است. و دو سبط اين امت از ماست که آنان حسن و حسين فرزندان تو هستند و از ماست مهدي اين امت که عيسي (ع) پشت سر او نماز مي گزارد. سپس با دست بر شانه ي حسين زد و فرمود: مهدي از نسل اين مي باشد.
کنجي گويد: دارقطني نويسنده ي الجرح و التعديل اين روايت را چنين نقل کرده است. در اربعين به سند خود از علي بن هلال از پدرش مانند همين روايت نقل شده جز آنکه در آنجا آمده است که پيامبر (ص) فرمود: خداوند عزوجل هفت ويژگي بر ما عطا کرد و در اين روايت اين خصوصيت اضافه شده است ي: و از ماست آن کس که در بهشت هر جا که خواهد با ملائکه پرواز مي کند. و نيز در اين روايت پس از ذکر نام حسين، پيامبر (ص) فرموده است: قسم به آنکه مرا برانگيخت مهدي اين امت از اين دو تن است هنگامي که دنيا را هرج و مرج فراگيرد و فتنه ها و بلاها روي دهد و راهها قطع گردد و برخي بر برخي ديگر حمله برند. هيچ بزرگي به کوجک رحم نکند و هيچ کوچکي پاس بزرگي را ندارد. پس خداوند در اين اوضاع از اين دو تن کسي را مبعوث مي کند که دژهاي گمراهي و دلهاي بسته و سخت را مي گشايد و چنان که من در اول الزمان دين را برپاي داشتم و او هم در آخر الزمان دين را برپاي مي دارد و زمين را از عدل و داد پر مي کند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد...
در کتاب جواهر العقدين از عباية بن ربعي از ابوايوب انصاري روايت شده است که گفت: پيامبر (ص) به فاطمه فرمود: از ماست بهترين پيامبران و او پدر توست و از ماست بهترين اوصيا و او شوهر توست و از ماست بهترين شهدا و او عموي پدرت حمزه است و از ماست کسي که دو بال دارد و بدانها در بهشت هرجا که خواهد مي پرد و او پسر عموي پدرت جعفر است و از ماست دو سبط اين امت سرور جوانان بهشتي و آن دو حسن و حسين دو پسر تو هستند و از ماست مهدي و او از فرزندان توست. طبراني اين روايت را در الاوسط نقل کرده است.
[ صفحه 296]
کنجي به اسناد خود از ابونضره نقل کرده است که گفت:نزد جابر بوديم... جابرگفت: رسول خدا فرمود: در آخر الزمان ميان امت من خليفه اي است که چندان مال به مردم دهد که از شماره بيرون باشد. راوي گويد: به ابونضره و ابوالعلاء گفتم: آيا به نظر شما آن مرد عمر بن عبدالعزيز نيست؟ هر دو گفتند: خير. کنجي گويد: اين حديث حسن و صحيح است و مسلم آن را در صحيح خود نقل کرده است.
همچنين کنجي به اسناد خود از ابو نضره از ابوسعيد خذري روايت کرده که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: يکي از خلفاي شما خليفه اي است که آن قدر مال به مردم مي دهد که نتوان آن را شمارش کرد. سپس کنجي گويد: اين حديثي ثابت و صحيح است که مسلم در صحيح خود آن را نقل کرده است.
کنجي در روايتي ديگر از ابوسعيد خدري و جابر بن عبدالله انصاري نقل کرده است که گفتند: پيامبر (ص) فرمود: در آخر الزمان خليفه اي است که تقسيم مال مي کند و آن مال از شماره بيرون است. اين عين متن حديثي است که مسلم در صحيح خود آن را آورده است. کنجي از ابوسعيد خدري روايت کرده است که گفت: پيامبر (ص) فرمود: شما را به مهدي نويد مي دهم که هنگامي که مردم با يکديگر نزاع داشته باشند و اوضاع ناآرام باشد در امت من برانگيخته خواهد شد و زمين را پر از عدل و داد مي کند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان وزمين را پر از عدل و داد مي کند چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. ساکنان آسمان و زمين از او خرسند شوند و او مال را به يکسان در ميان مردم تقسم مي کند. خداوند دلهاي امت محمد را بي نياز مي سازد و سايه ي عدلش بر سر همه مي افتد تا آنجا که دستور دهد اعلان کنند کيست که به مال نياز داشته باشد؟ و در آن ميان فقط مردي برمي خيزد و مي گويد: من نيازمندم. پس منادي به او مي گويد: نزد خزينه دار برو و به او بگو که مهدي دستور داده که به من مال دهي. خزينه دار پول بسيار در دامن او رخته مي کويد: بردار. ولي او از حملش درمي ماند و پشيمان مي شود و مي گويد: من از نظر نيروي بدني بسيار قوي هستم ولي با اين وجود از حمل اين مال ناتوانم و لذا آن را رد مي کند. ولي به او گفته مي شود: ما چيزي را که به کسي داديم پس نمي گيريم.مهدي هفت يا هشت يا نه سال بدين سان فرمان مي راند و پس از وي ديگر زندگي لذتني ندارد و کنجي گويد: اين حديث صحيح و حسن است و شيخ اهل حديث، احمد بن حنبل، آن را در مسند خود نقل کرده است. وي مي افزايد: روايت احمد بن حنبل، همان روايتي است که اجمال آن در صحيح مسلم نقل شده و هر دو با هم توافق دارند.
در کتاب اسعاف الراغبين نيز مانند همين روايت نقل شده است. کنجي گويد: احمد و ماوردي همين روايت را نقل کرده اند و در آن اضافه شده است: به مهدي خرسند و شادمان باشيد. او مردي از قريش و از عترت من است. و نيز در آن روايت آمده است که مهدي شش
[ صفحه 297]
يا هفت يا هشت يا نه سال حکومت مي کند.
در اربعين به سند خود از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) روايت شده است که فرمود: مهدي در امت من خروج خواهد کرد. خداوند او را به عنوان فريادرس مردم برمي انگيزد. امت در زمان او از نعمت بهره مند مي شوند و چهارپايان نيز خوب زندگي خواهند کرد و زمين، رستنيهايش را مي روياند و او مال را به يکسان در ميان مردم تقسيم مي کند.
کنجي به اسناد خود از ابوسعيد خدري روايت کرده است که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: در آخر الزمان و پيدايش آشوبها مردي خواهد آمد به نام مهدي که بخشش او بر همه گواراست. کنجي گويد: اين حديثي حسن است و حافظ ابونعيم اصفهاني آن را نقل کرده است.
کنجي به اسناد خود از عبدالله بن عمر نقل کرده است که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: مهدي قيام مي کند در حالي که بر سر او براي سايه افکن است که در آن منادي بانگ مي زند که اين مهدي خليفه خداست از او تبعيت کنيد.
کنجي گويد: اين حديث حسن است و ما آن را جز از اين وجه که در مرتبه بالا و عالي است، روايت نکرده ايم. و از عبدالله بن عمر از پيامبر (ص) روايت شده که فرمود: مهدي قيام مي کند در حالي که بر فراز سر او فرشته اي است که بانگ مي زند که اين مهدي است از او پيروي کنيد. کنجي گويد: اين حديث حسن است و حافظان و پيشوايان حديث همچون ابو نعيم و طبراني و... آن را روايت کرده اند.
همچنين به اسناد کنجي از جابر بن عبدالله است که گفت: رسول خدا (ص) فرمود: پس از خلفا مي آيند و از پس آنان امرا خواهند آمد و پس از ايشان فرمانروايان ستمگر خواهند بود سپس مهدي، از خاندان من، ظهور خواهد کرد و زمين را از عدالت پر مي کند چنان که از ستم پر شده باشد. کنجي گويد: ابونعيم در کتاب فوائد و نيز طبراني در المعجم الاکبر، اين روايت را بدين گونه نقل کرده اند.
در کتاب اربعين نيز مانند همين روايت ذکر شده جز آنکه در آنجا آمده است که پيامبر فرمود: آنگاه از خاندانم مردي ظهور خواهد کرد. کنجي به اسناد خود از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: امت من در زمان مهدي از چنان نعمتي بهره مند مي شود که پيش از آن هرگز برخوردار نبوده اند. آسمان هر آنچه دارد بر ايشان فرومي بارد و زمين از هيچ رستني دريغ نمي کند مگر آنکه تمام آنها را مي روياند. کنجي گويد: اين حديث حسن است و طبراني آن را در کتاب المعجم الاکبر نقل کرده است.
در اربعين ازابوسعيد خدري از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: مهدي از امت من است. اگر عمر او کوتاه باشد هفت سال وگرنه هشت و گرنه، نه سال است. امت من در زمان
[ صفحه 298]
او از چنان نعمتهايي بهره مند مي شوند که هيچ نيکوکار و بدکاري قبلا، از چنان نعمتي برخوردار نبوده اند، آسمان هر آنچه دارد بر آنان فرو مي بارد و زمين از رستنيهايش دريغ نمي ورزد.
کنجي به اسناد خود از عبدالله بن عمر از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: مهدي از قريه اي در يمن به نام کرعه، ظهور خواهد کرد. کنجي گويد: اين حديث حسن است و ابوالشيخ اصفهاني آن را در کتاب عوالي خود نقل کرده است. از شهاب الدين فضل الله نقل کرده اند که در کتاب المعتمد نوشته است: در يمن قريه اي به اين نام وجود ندارد. همچنين کنجي به اسناد خود از علي (ع) نقل کرده که گفت: به پيامبر (ص) عرض کردم: اي رسول خدا آيا مهدي از ما آل محمد است يا از غير ما؟ فرمود: خير. بلکه خداوند همان طور که اسلام را با ما آغاز کرد به ما هم پايان دهد. و مردم به وسيله ي ما از آشوبها نجات خواهند يافت چنان که از شرک رهايي يافتند و خداوند به واسطه ي ما دلهاي مردم را پس از دشمنيهاي زاده از آشوبها به هم پيوند مي دهد چنان که دلهاي آنان را پس از دشمنيهاي زاده از شرک به واسطه ي ما پيوند داد. و آنان به واسطه ي ما پس از آشوبها با هم برادر مي شوند چنان که پس از شرک به واسطه ي ما در دينشان با يکديگر برادر شدند. کنجي گويد: اين حديثي حسن و عالي است و حافظان حديث همچون طبراني در المعجم الاوسط و ابونعيم در حليه الاولياء و عبدالرحمن بن حماد در عوالي آن را نقل کرده اند.
در اربعين به اسناد خود از ابوسعيد خدري از پيامبر (ص) روايت کرده که فرمود: مردي از خاندانم ظهور مي کند که به سنت من عمل مي نمايد. خداوند براي او از آسمان برکت فرو مي فرستد و زمين نيز برکت خود را براي او بيرون مي آورد و زمين به واسطه ي او از عدل و داد پر شود چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. مهدي هفت سال بر اين امت حکم مي راند و در بيت المقدس مسکن مي گزيند [11] .
سهمودي شافعي در جواهر العقدين و محمد خواجه پارساي بخاري در فصل الخطاب، محمد بن ابراهيم حمويني شافعي در فرائد السمطين و صبان در اسعاف الراغبين درباره ي مهدي احاديثي از طرق اهل سنت نقل کرده اند که ما علاوه بر آنچه پيش از اين نقل کرديم، از اين کتابها نيز احاديثي ذکر مي کنيم.
در جواهر العقدين از قتاده حديثي نقل شده که گفت: به سعيد بن مسيب گفتم: آيا مهدي حقيقت دارد؟ گفت: آري او حقيقت دارد و از فرزندان فاطمه است. پرسيدم: از کدام فرزند
[ صفحه 299]
او؟ گفت: اينک دانستن همين مقدار براي تو کافي است. و از احمد نقل شده است که گفت پيامبر (ص) فرمود: قيامت برپا نشود مگر آنکه زمين را ستم و عدوان فراگيرد سپس مردي از خاندانم ظهور مي کند که زمين را از عدل و داد پر مي سازد چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد. و از عايشه از پيامبر (ص) نقل شده که فرمود: مهدي مردي از خاندان من است. بر سنت من مي جنگد چنان که من بر وحي جنگيدم. اين روايت را نصر بن حماد نقل کرده است. از علي (ع) روايت شده که فرمود: چون قائم آل محمد (ص) قيام کند، خداوند مردم شرق و غرب را براي او جمع مي کند. آنان همچون پاره هاي ابر پاييزي به گرد او جمع مي شوند. اما رفقاي او از کوفيان و ابدال او از شاميان است. ابن عساکر اين روايت را نقل کرده است.
مولف فرائد السمطين به اسناد از جابر بن عبدالله انصاري از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: هر کس خروج مهدي را منکر شود قطعا بدانچه بر محمد (ص) فرود آمده کفر ورزيده است. و هر کس خروج دجال را منکر شود به تحقيق کافر شده است.
همچنين در همان کتاب از سعيد بن جبير از ابن عباس از پيامبر (ص) نقل شده است که فرمود: جانشينان و اوصيا و حجتهاي خداوند بر مردم، پس از من دوازده تن هستند، نخستينشان علي و آخرينشان فرزندم مهدي است. پس خداوند عيسي بن مريم روح الله را فرو مي فرستد و او پشت مهدي نماز مي گزارد و زمين به نور پروردگارش تابان مي شود و دامنه سلطنت مهدي تا مشرق و مغرب گسترده مي گردد.
عباية بن ربعي از ابن عباس از پيامبر (ص) نقل کرده است که فرمود: من سرور پيامبرانم و علي سرور اوصياست. و جانشينانم دوازده تن هستند که نخستين آنان علي و آخرينشان مهدي است. در کتاب اسعاف الراغبين در رواياتي آمده است که به هنگام ظهور مهدي، فرشته اي بر فراز سر او بانگ برمي دارد که اين مهدي خليفه خداست پس از او پيروي کنيد. پس مردم بدو معترف مي شوند و عشق او را به دل مي گيرند. او شرق و غرب زمين را مالک مي شود و خداوند تعلاي او را به سه هزار فرشته ياري مي دهد. اهل کهف از ياوران اويند و نيز جبرئيل در طليعه ي سپاه او و ميکائيل بر انتهاي آن است. مهدي تابوت سکينه ر از غار انطاکيه بيرون مي آورد و اسفار تورات را از کوه شام به در مي آورد و بدانها بر يهود احتجاج مي کند و بسياري ازآنان بدو تسليم مي شوند. اخبار متواتري از پيامبر (ص) درباره ي خروج مهدي و اينکه او از خاندان پيامبر است و زمين را از عدالت پر مي کند و عيسي (ع) وي را بر قتل دجال در باب لد فلسطين مدد مي رساند و او به امامت امت برگزيده مي شود و عيسي در پس او نماز مي گزارد.
در برخي از روايات آمده است که مهدي در سالهاي فرد ظهور مي کند سال يک يا سه يا
[ صفحه 300]
پنج يا هفت يا نه. و هر يک سال از سالهاي او برابر ده سال است و دامنه ي سلطنت او تا مشرق و مغرب کشيده مي شود. گنجها براي او آشکار مي گردد و در زمين ويرانه اي باقي نماند جز آنکه آباد شود.
در کتاب فصل الخطاب از نوف روايت شده است که گفت: بر پرچم مهدي نوشته شده است:«البيعة لله». همچنين در اين کتاب از محي الدين بن عربي، يکي از ثعارفان بزرگ، درباره ي مهدي نقل شده است که گفت: سيصد و شش مرد از کامل مردان الهي با مهدي همراهند که در ميان رکن و مقام با وي بعيت کرده اند. نيکبخت ترين مردم نسبت به وي کوفيانند. او مال را بالسويه ميان مردم تقسيم مي کند. در ميان رعيت به عدالت رفتار مي کند و در مشکلات و خصومتها داوري مي نمايد. در دوران فترت دين ظهور مي کند. هر کس از او سرپيچد کشته مي شود و هر کس با او نزاع کند، حقير و پست شود. از دين همان را آشکار مي کند که اگر شخص رسول خدا (ص) مي بود، همان مي کرد. نخستين دشمنان او فقهاي مقلدند که از ترس شمشير و قدرت او به هوس آنچه نزد اوست به اطاعت او درمي آيند. عارفان به خداوند تعالي، از اهل حقايق و کشف و شهود، با او دست بيعت مي دهند. مرداني با او هستند که دعوت او را تحکيم مي بخشند و وي را ياري مي دهند و آنان وزراي او هستند که مسئوليت مملکت او را بر دوش دارند.
هو السيد المهدي من آل احمد
هوا الوابل الوسمي حين يجود
در بحار الانوار آمده است:يکي از دانشمندان شيعه کتابي نگاشته که چنان که من بر آن مطلع شده ام آن را کشف المخفي في مناقب المهدي، ناميده و در آن يکصد و ده حديث [12] از طرق رجال مذاهب اربعه نقل کرده است. من براي دوري از تطويل اسناد و الفاظ اين احاديث را نقل نکرده ام و تنها به ذکر نام راويان آنها بسنده کرده ام تا حداقل جايگاه و منابع اين احاديث شناخته شود. از صحيح بخاري سه حديث، از صحيح مسلم يازده حديث، از کتاب الجمع بين الصحيحين نوشته ي حميدي دو حديث، از الجمع بين الصحاح السنه نوشته ي زيد بن معاويه عبدري يازده حديث، از کتاب فضايل الصحابه از احاديثي که عبدالعزيز العکبري از مسند احمد بن حنبل نقل کرده، هفت حديث، از تفسير ثعلبي پنج حديث، از غريب الحديث ابن قتيبه دينوري شش حديث، از کتاب الفردوس از ابن شيرويه ديلمي چهار حديث، از کتاب مسند فاطمه الزهراء از دار قطني شش حديث، از مسند امير مومنان علي (ع) سه حديث، از کتاب المتبدا کسايي دو حديث که در آنها از مهدي و سفياني و دجال ياد شده است. از کتاب مصابيح ابو محمد حسين بن مسعود فرا پنج حديث، از کتاب الملاحم
[ صفحه 301]
از ابو الحسن احمد بن جعفر بن محمد بن عبيدالله منادري سي و چهار حديث، از کتاب حافظ از محمد بن عبدالله حضرمي معرف به اين مطيق سه حديث، از کتاب الرعايه لاهل الرواية از ابو الفتح محمد بن اسماعيل بن ابراهيم فرغاني سه حديث. روايت حميدي از کتاب استيعاب نوشته ابو عمرو يوسف بن عبدالبر نميري يک حديث.
همچنين در برخي از روايات شاذي که از سوي اهل سنت نقل شده آمده است که مهدي همان عيسي (ع) است. برخي از علما گويند اما روايتي که از حسن بصري از انس بن مالک مرفوعا نقل شده مبني بر آنکه امور همچنان سخت تر مي شود و دنيا به طرف فنا و نيستي مي گرايد و مردم آزمندتر مي گردند و قيامت جز با بد شدن مردم، برپاي نمي شود و مهدي جز عيسي بن مريم نيست و اين روايت را شافعي و ابن ماجه در سنن و حاکم در مستدرک آورده است. حاکم گويد: من از باب تعجب اين حديث را ذکر کرده ام نه آنکه بخواهم بدان احتجاج کنم. بيهقي نيز گويد: تنها محمد بن خالد بدين روايت تفرد جسته است و حاکم در اين باره گويد: او فردي مجهول و ناشناخته است و نسايي تصريح کرده که محمد بن خالد ناشناخته است. ابن ماجه نيز گويد: اين حديث را تنها شافعي از ابن خالد روايت کرده است.
نگارنده: در کتاب کشف الغمه به نقل از کتاب البيان في اخبار صاحب الزمان نوشته محمد بن يوسف کنجي شافعي آمده است که مدار حديث «مهدي جز همان عيسي بن مريم نيست» بر محمد بن خالد جندي، موذن الجند، مي گردد. شافعي گويد: محمد بن خالد در ضبط و نقل حديث، فردي سهل انگار و بي دقت بوده وي در ادامه گويد: درباره ي مهدي اخبار متواتري از بسياري از راويان از پيامبر (ص)روايت شده است مبني بر آنکه وي هفت سال حکومت مي کند و زمين را از عدل و داد پر مي کند و عيسي بن مريم نيز در رکاب اوست و وي را در کشتن دجال در باب لد در سرزمين فلسطين ياري مي دهد. مهدي به امامت امت مي ايستد و عيسي پشت سر آن حضرت به نماز مي ايستد. اين روايات ماجراي مهدي را به تطويل و تفصيل بيان کرده اند. شافعي در کتاب الرساله نيز مي نويسد: ما را بر اين عقيده روايتي است که آن را نقل مي کنيم اما ذکر سند آهن به درازا مي کشد و شافعي در ادامه گفتارش مي گويد: علما بر اين نکته متفقند که چنانچه راوي معروف به تساهل و بي دقتي باشد، روايتش مورد پذيرش قرار نمي گيرد.
کنجي همچنين در کتاب البيان به اسناد خود از ابن عباس نقل کرده و گفت: رسول خدا (ص) فرمود: امتي که من در آغاز آن و عيسي در پايان آن و مهدي در وسط آن هستيم هرگز هلاک نمي شود. کنجي گويد: اين حديث حسن است و ابو نعيم در عوالي و احمد بن حنبل در
[ صفحه 302]
مسند آن را نقل کرده اند.
نگارنده: اين گفته ي پيامبر (ص) که مي فرمايد: عيسي در آخر اين امت و مهدي در وسط آن است دقيقا بر اين نکته ظهور دارد که وجود مهدي پيش از نزول عيسي است. از اين رو است که او در وسط امت است و مراد از وسط در اينجا ماقبل آخر است نه وسط حقيقي. و چون عيسي پس از مهدي فرو مي آيد در آخر امت جاي مي گيرد. بنابراين وجود مهدي در زمان او با آنچه که در اين حديث آمده منافات ندارد و نيز نمي توان از اين حديث نتيجه گرفت که عيسي پس از مهدي باقي مي ماند.
پاورقي
[1] ابو داوود سجستاني صاحب سنن و از محدثان و دانشمندان بزرگ اهل سنت.
[2] نام مردي که اين حديث را روايت کرده و اين زيادت را در آن افزوده است. (مولف).
[3] حج / 78: آيين پدر شما ابراهيم.
[4] يوسف / 38: و از دين پدرانم ابراهيم و... پيروي کردم.
[5] وي راوي اين حديث از ابوسعيد خدري است و گنج ياين روايت را به وي اسناد داده است و ما آن رابا حذف سلسله سند از کشف الغمه نقل کرده ايم. (مولف).
[6] مقصود سفياني است. (مولف).
[7] يعني بينده گمان مي برد او چهل ساله است. چنان که در روايات اصحاب ما همين معني ياد شده است.
[8] عبايي سپيد و کم کرک که به جايي به همين نام در کوفه منسوب است.
[9] پوشيده نيست که در روايت شش فضيلت نقل شده است مگر آنکه توجيه کنيم که ايمان به خدا و رسول خدا و نيز دو فرزندش هر يک جداگانه فضيلتي به حساب آمده است. (مولف).
[10] پوشيده نيست که آنچه در روايت آمد پنج فضيلت است. در صفحات آينده روايت شيخ را از کتاب الغيبه نقل خواهيم کرد که او هفت فضيلت در آنجا ذکر کرده است. هفتمين فضيلتي که شيخ در روايتش آورده است. چنين است: از ماست آن کس که دو بال خضاب شده دارد و بدانها در بهشت پرواز مي کند و او پسر عمويت جعفر است. با اين وصف از هر شش فضيلت سخن رانده شده است. همچنين روايتي که بلافصل از اربعين نقل خواهيم کرد، نشان خواهد داد که اين مناقب شش تا بوده اند. (مولف).
[11] رواياتي که محمد بن يوسف کنجي شافعي در کتاب البيان في اخبار صاحب الزمان و نيز ابونعيم اصفهاني در کتاب حلية الاولياء و تعدادي ديگر از محدثان نقل کرده بودند، در اينجا پايان يافت.
[12] چنان که از جمع احاديث ياد شده پيداست، يکصد و هفت حديث صحيح است. (مولف).