بازگشت

در ذکر وقايعي که بعد از ظهور صاحب الامر در نظر اهل بصيرت جلو


حسن بن سليمان در کتاب منتخب البصائر بسند معتبر از مفضل بن عمرو روايت مي کند که مفضل گفت که سوال کردم از حضرت امام جعفر (ع) که آيا امامي که مردم انتظار ظهور او را مي کشند و اميد فرج او دارند يعني مهدي صاحب الزمان وقت معلومي و معين براي خروج آن حضرت است فرمود حق تعالي ابا نموده از اينکه براي ظهورش وقتي تعيين فرمايد شيعيان بدانند که حق تعالي در امر قائم و قيام ساعت در قرآن مجيد فرموده همگي در باب قيام آن حضرت نازل شده است و هر کس براي ظهور وقتي معين قرار دهد خود را با خدا با علم غيب شريک کرده و دعواي اطلاع بر اسرار الهي کرده باشد مفضل عرض نمود اي مولاي من چگونه خواهد بود ابتداي ظهور آن حضرت فرمود بيخبر ظاهر گردد و نامش در عالم بلند و امرش هويدا گردد و منادي از آسمان به اسم و کنيت و نسبش ندا کند تا آنکه حجت شناختن او بر خلق تمام شود با آن حجتي که ما بر خلق لازم ساخته ايم و قصه احوال او را بيان نموديم و نسب و کنيت جد اوست تا مردم نگويند ما نام آن حضرت را نمي دانستيم پس حق تعالي او را بر همه عالم گرداند چنانکه پيغمبرش وعده فرمود که ليظهر علي الدين کله ولو کره المشرکون يعني خداوند فرستاد پثيغمبرش را به خدمت با هدايت و دين حق تا آن را بر همه دنيا غالب گرداند هر چند مشرکين از آن کراهت داشته باشند و در آيه ديگر فرمود که و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه و يکون الدين کله لله يعني قتال کنيد با کافران تا اينکه در زمين فتنه ي کفر نباشد و بوده باشد همه دينها از براي خدا پس فرمود والله اي مفضل حضرت صاحب الامر چون ظاهر گردد بردارد از جميع ملتها و دينها اختلاف را و همه اديان بدين حق برگردد و از هر کس غير



[ صفحه 411]



از دين حق قبول نکند چنانکه حق تعالي فرموده و من يتبع غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخره مع الخاسرين يعني هر که تابع شود غير دين اسلام را پس هرگز از او قبول نکند و آن در آخرت از زيان کاران باشد مفضل گويد حضرت صاحب الامر (ع) در ايام غيبت با که سخن خواهد فرمود و با که صحبت خواهد داشت حضرت فرمود با ملائکه و مومنان جن و امر و نهيش به سوي معتمدان و نايبان خود بيرون خواهد آمد کمه به شيعيانش برساند و الله اي مفضل گويا مي بينيم صاحب الامر را که داخل مکه شود در حالي که برد حضرت رسالت در بر و عمامه زردي در سر نعلين آن حضرت دريا و عصاي او در دست و بزي چند در پيش افکنده تا کسي او را نشناسد بدين هيهات تنها و بي رفيق به نزد خانه کعبه آيد و چون ديده ها به خواب رود جبرئيل و ميکائيل و صف صف از ملائکه بروي نازل شوند و جبرئيل عرض کند اي مولاي من سخن تو مقبول و امر تو جاري است پس حضرت حجت دست بروي کشد و گويد حمد و ستايش خداوندي را که وعده ما راست گردانيد و زمين بهشت را به ما ميراث داد تا هرجا که خواهيم قرار گيريم و نيکو مزديست مزد کارکنان براي خداي تعالي بعداز آن حضرت در ميان رکن حجر الاسود و مقام ابراهيم بايستد و به صداي بلند ندا کند که اي گروه بزرگان و مخصوصان من و آنها که خداوند براي من ذخره کرده است پيش از ظاهر شدن من بر روي زمين بيايند به سوي من پس حق تعالي صداي آن حضرت را بديشان برساند در هر جاي عالم که بوده باشند بشنوند همه به يکبار متوجه خدمت آن حضرت شده به يک چشم زدن نزد آن حضرت در مابين رکن و مقام حاضر شوند پس عمودي از نور بلند شود از زمين به سوي آسمان تا هر مومني که ببروي زمين باشد از آن روشني يابد و آن نور در خانهاي مومنين درآيد و خانهاشان به آن فرح يابند اما ندانند که قائم آل محمد ظاهر گرديده است و چون صبح شود سيصد و سيزده تن که بطي الارض از اطراف عالم به خدمت آن حضرت شتافته همه در خدمتش ايستاده باشند پس حضرت پشت به کعبه دهد و دست خود را بگشايد مانند دست حضرت موسي از نور عالم را روشن گرداند پس فرمايد هر که با اين دست بيعت کند چنان است که با خدا بيعت کرده باشد پس اول کسي که دست آن حضرت ببوسد و به او بيعت کند چنان است که با خدا بيعت کرده باشد پس اول کسي که دست آن حضرت ببوسد و به او بيعت کند جبرئيل باشد و بعد از آن ساير ملائکه با او بيعت کنند پس نجباي جن به شرف بيعت برسند پس سيصد و سيزده تن نقبا به متابعت آن حضرت سرافراز گردند پس مردم مکه از مشاهده آن حال فرياد برآورند که کيست اين شخص که در جانب مکه ظاهر شده است و کدام جماعتند اين ها که با اوييد پس بعضي گويند که اين همان صاحب بزها است که داخل مکه شد پس با هم گويند که هيچيک از اصحاب او را مي شناسيد گويند نمي شناسيم هيچکس را مگر چهارکس از اهل مکه و چهار کس از مدينه که اين ها را بنام و نسب مي شناسيم و اين بعيت در اول طلوع آفتاب باشد پس چون آفتاب بلند شود از پيش قرص آفتاب منادي به آواز بلند ندار کند که اهل آسمانها و زمين ها بشنوند که اي گروه خلايق اين مهدي آل محمد است و به نام کنيت جدش او را ياد کند و نسبت دهد او را به امام حسن پدرش امام يازدهم و پدران بزرگوارش را بشمارد تا امام حسن بن علي (ع) پس منادي ندا کند که با او بيعت نمائيد تا هدايت يابيد و مخالفت حکم او منمائيد که گمراه شويد پس اول طايفه نداء او را لبيک گويد و اجابت نمايد ملائکه باشند پس مومنان جن سيصد و سيزده تن که نقباء آن حضرتند مي گويند که ما شنيديم و اطاعت کرديم پس صاحب گوشي از خلايق نماند مگر آنکه آن ندا را بشنود پس همه خلايق از شهرها و صحراها و درياها و بيابانها متوجه خدمت آن حضرت شوند چون نزدنيک عروب آفتاب شود شيطان از طرف مغرب ندا کند که پروردگار شما در وادي الياس ظاهر شده و از عثمان بن عتبه از فرزندان يزيد بن معاويه هست با او بيعت نمائيد تا هدايت يابيد و مخالفت مکنيد که گمراه شويد پس ملائکه و جن و نقبا همه آن را تکذيب کند و به يقين بدانند که او شيطان است پس



[ صفحه 412]



گويند که شنيديم اما باور نکرديم پس هر صاحب شکي و منافقي و کافري که باشد به نداي آخر از راه بدر رود و در تمام آن روز حضرت صاحب الامر (ع) پشت به کعبه داده فرمايد هر که خواهد نظر کند به آدم و شيث و نوح و ابراهيم و اسمعيل و موسي و يوشع و عيسي و شمعون پس نظر کد به من که علم و کمال همه با من است و هر که خواهد نظر کند به محمد و علي و حسن و حسين و ائمه از ذريه حسين (ع) پس نظر کند به من و آنچه خواهد سوال کند که علم همه نزد من است و آنچه ايشان مصلحت ندانسته و خبر نداده اند من خبر مي دهم و هر که کتب آسماني و صحف پيغمبران مي خواهده بيايد از من بشنوند پس شروع کرده صحف آدم و شيث را بخواند امت آدم و شيث گويند اين است و الله صحف آدم و شيث که در آن تغيير راه نيافته است و تلاوت فرموده بر ما آن صحيفه که آنچه نمي دانستيم بعد از آن صحف نوح و صحف ابراهيم و توريه موسي و انجيل عسي (ع) و زبور داود (ع) را بخواند پس علماي آن ملتها همه شهادت دهند که اين است آن کتابها به نحوي که از آسمان نازل شده و تغيير نيافته و از مه فوت شده و به ما نرسيده بود همه را بر ما خواند پس بخواند قرآن را به نحوي که حق تعالي به حضرت خاتم الانبياء فرستاده بي آنکه تغيير و تبديلي در آن شده باشد چنانکه از قرآن هاي ديگر شده پس مقارن آن حال شخصي به خدمت آن حضرت بيايد و رويش به جانب پشت گرديده باشد وعرض کند تاي سيد من منم بشيرامر کرد مرا ملکي از ملائکه که به خدمت شما بيايم و بشارت دهم تو را به هلاکت رسيدن لشگر سفياني پس حضرت فرمايد که قصه خود را و برادرت براي مردم نقل نما بشير گويد که من و برادرم در ميان لشگر سفياني بوديم و خراب کرديم دنيا را از دمشق تا بغداد و کوفه و مدينه را نيز خراب کرديم و منبر را درهم شکستيم و استرهاي ما در ميان مسجد مدينه سرگين انداختند پس بيرون آمديم و مجموع لشگر سيصد هزار کس بودند پس عازم شديم که کعبه را خراب کنيم و اهلش را به قتل رسانيم چون به صحراي بيدا هلاک گردان اين گروه ستمکاران را پس زمين شکافته شد و تمام لشگر را با چهارپايان و اموال و اسباب فرو برد و کسي و چيزي باقي نماند غير از من و برادرم ناگاه ملکي نزد ما آمد و روهاي ما را به پشت گردانيد چنانکه مي بينيد پس برادرم گفت اي نذير برو به سوي سفياني ملعون در دمشق و او را بترسان به ظاهر شدن مهدي آل محمد (ص) و خبر ده او را که حق سبحانه و تعالي چگونه لشگرش را در بيدا هلاک گردانيد و به من گفت اي بشير ملحق شو به حضرت مهدي در مکه و بشارت ده آن حضرت را به هلاک شدن ظالمان و بر دست آن حضرت توبه کن که توبه تو را قبول خواهد فرمود پس حضرت دست مبارک بر روي بشير بماليد و با حضرت بيعت کرده و در لشگر آن حضرت بماند مفضل از حضرت صادق پرسيد که اي سيد من ملائکه و جن در آن زمان بر مردم ظاهر خواهند شد فرمود بلي والله اي مفضل و با ايشان گفتگو خواهند کرد چنانکه مردي با اهل و ياران خود صحبت دارد مفضل پرسيد که ملائکه و جن با او خواهند بود فرمود بلي والله اي مفضل آن حضرت با آن گروه فرود خواهند آمد و در زمين هجرت مابين نجف و کوفه و عدد اصحاب آو در آن وقت چهل و شش هزار از ملائکه خواهد و شش هزار جن و به روايت ديگر جهل و ششهزار جن و حق سبحانه و تعالي او را با آن لشگر بر عالم ظفر خواهد داد و چون اطاعتش کنند شخصي از اهل بيت خود را بر اياش خليفه خواهد ساخت و بعد از آن متوجه مدينه طيبه خواهد شد مفضل پرسيد که خانه کعبه را چه خواهد کرد فرمود به نحوي که حضرت ابراهيم و اسمعيل (ع) بنا گذاشته بودند بنا خواهد نمود و تازه خواهد کرد وبناهاي ظالمان را در مکه و مدينه و عراق و ساير افاليم خراب خواهد کرد و مسجد کوفه را خراب نموده از اساس اولش بنا خواهد گذاشت و قصر کوفه را خراب خواهد کرد زيرا که باني او ملعون است مفضل



[ صفحه 413]



پرسيد که در مکه اقامت خواهد کرد فرمود نه اي مفضل بلکه شخصي از اهل بيت خود را در آن جا جانشين خواهد کرد و از مکه بيرون خواهد آمد و اهل مکه خليفه آن حضرت را مقتول خواهند کرد پس حضرت نوبت ديگر به سوي ايشان معادت خواهد نمود اهل مکه شرمسار به خدمت آن حضرت آمده تضرع خواهند نمود و خواهند گفت اي مهدي آل محمد (ص) توبه مي کنيم توبه ما را قبول فرما حضرت ايشان را به مواعظه بالغه پند خواهد داد و از عقوبات دنيا و آخرت خواهد ترسانيد پس از اهل مکه شخصي را برايشان والي خواهد گردانيد و بيرون خواهد آمد باز آن جماعت والي را خواهند کشت پس حضرت يکي از ياوران خود را از جن و نقبا به سوي ايشان خواهند فرستاد که با ايشان بگويد که دين حق اختيار کنيد پس هر که ايمان آورد او را ببخشد و هر که ايمان نياورد او را بکشند پس چون عسکر فيروزي اثر آن حضرت به سوي مکه بازگردد از صد کس يک کس ايمان نياورد بلکه از هزار کس يک نفر ايمان نياورد مفضل پرسيد که اي مولاي من خانه حضرت مهدي و محل اجتماع مومنان کجا خواهد بود فرمود پاي تخت آن حضرت شهر کوفه خواهد بود و مجلس ديوان و حکمش مسجد کوفه و خزينه بيت الحمال و قسمت غنيمتها مسجد سهله خواهد بود و موضع خلوتش نجف اشرف مفضل پرسيد که جميع مومنان در کوفه خواهند بود فرمود بلي والله هيچ مومني نباشد مگر آنکه در کوفه يا در حوالي کوفه باشد يا دلش مايل سوي کوفه باشد و در آن زمان قيمت جاي خوابيدن يک گوسفند در کوفه دو هزار درهم باشد و در آن زمان وسعت شهر کوفه به قدر پنجاه و چهار ميل يعني هيجده فرسخ باشد و نهرهاي کوفه به کربلاي معلي متصل گردد و حق تعالي پناهي و جايگاهي گرداند که پيوسته محل آمد و ش و ملائکه و مومنان باشد و حق تعالي آن مکان مقدس را بسيار بلند مرتبه گرداند و چندان از برکات و رحمتها در آنجا قرار دهد که اگر مومني در آنجا بايستد و بخواند خداي را هر آينه به يک دعا هزار برابر ملک دينا بدو عطا فرمايد پس حضرت امام جعفر صادق (ع) آهي کشيد فرمود اي مفضل به درستي که بقعه هاي زمين با يکديگر مفاخرت کردند پس مکه معظمه بر کربلاي معلي فخر نمايد حق تعالي وحي مي فرمايد که اي کعبه ساکت باش و فخر مکن بر کربلا به درستي که آن بقعه اي است که در آنجا نداي اني انا الله از شجره مبارکه به موسي رسيد و آنجا همان مکان بلندي است که مريم و عيسي (ع) را در آنجا جاي دادم و در موضعي که سر مبارک حضرت امام حسين را بعد از شهادت شستند و در همان موضع مريم عيسي را در وقت ولادت غسل داد و خود در آنجا غسل نمود و آن بقعه اي است که حضرت رسول از آنجا عروج نمود و خير و رحمت بي پايان براي شيعيان ما در آنجا مهيا است تا ظاهر شدن قائم (ع) پس مفضل عرض کرد يا سيدي حضرت امام حسين را بعد از شهادت شستند و در همان موضع مريم عيسي را در وقت ولادت غسل داد و خود براي شيعيان ما در آنجا مهيا است تا ظاهر شدن قائم (ع) پس مفضل عرض کرد يا سيدي حضرت مهدي به کجا متوجه خواهد شد حضرت فرمود به سوي جدم رسول الله و چون وارد مدينه شود امري عجيب از وي به ظهور آيد که موجب شادي مومنان و خواري کافران باشد مفضل پرسيد آن چه امري عجيب از وي به ظهور آيد که موجب شادي مومنان و خواري کافران باشد مفضل پرسيد آن چه امري است فرمود که چون به نزد قبر جد بزرگوارم برسد گويد اي گروه خلايق اين قبر جدم رسول خداست گويند بلي اي مهدي آل محمد گويد اينها کيستند که با او دفن کرده اند گويند دو مصاحبت و دو همخوابه او ابوبکر و عمر پس حضرت صاحب الامر (ع) در حضور خلق از روي مصلحت برسد که کيست ابوبکر و کيست عمر و بچه سبب ايشان را با جدم دفن کرده اند گاه باشد که ديگري باشد که در اين جا مدفون است پس مردم گويند اي مهدي آل محمد خير ايشان در اينجا مدفون است ايشان را از براي همين دفن کرده اند خليفه و پدر زنان رسول خدا بودند حضرت صاحب الامر (ع) فرمايد که آيا کسي هست که ببيند که ايشان را و بشناسد گويند بلي ما به صفت مي شناسيم يا فرمايد که آيا کسي شک دارد در اينکه در اين موضع مدفونند گويند نه پس بعد از سه روز امر فرمايد که ديوار را بشکافند و هر دو را از قبر بيرون آرند به همان صورت که بوده اند پس مي فرمايد که



[ صفحه 414]



کفن ها را از ايشان بگشايند و ايشان را از درخت خشک به حلق کشند براي امتحان خلق في الحال آن درخت سبز شود و برگ برآورده شاخهايش بلند شود پس جمعي که محب ايشان باشند گويند اين است والله شرف و بزرگي و ما رستگار شديم به محبت ايشان و چون اين خبر منتشر گردد و هر که در دل به قدر حبه ي محبت ايشان داشته باشد حاضر شود پس منادي از جانب صاحب الامر (ع) ندا کند که هر که اين دو مصاحب پدر و هم خوابه حضرت رسول را دوست مي دارد از ميان مردم جدا شده به يک جانب بايستد پس خلق دو طايفه شوند يکي دوستان ايشان و يکي ديگر لعنت کنندگان بر ايشان پس حضرت بر دوستان ايشان فرمايد که بيزاري جوئيد از ايشان و يکي ديگر لعنت کنندگان بر ايشان پس حضرت بر دوستان ايشان فرمايد که بيزاري جوئيد از ايشان و گرنه به عذاب خداوند گرفتار مي شويد ايشان جواب دهند که ما پيش از آنکه بدانيم که ايشان را نزد خداوند قرب و منزلتي هست از ايشان بيزاري نکرديم امروز چگونه از ايشان بيزار شويم و حال آنکه کرامات بسيار از ايشان بر ما ظاهر شد و دانستيم مقرب درگاه حقند بلکه از تو و هر که به تو ايمان آورده است و هر که بايشان ايمان نياورده و هر که ايشان را بدين خواري بيرون آورده و بردار کشيده بيزاريم پس حضرت مهدي (ع) امر فرمايد باد سياهي که بر ايشان وزد و همه را به هلاکت رساند پس فرمايد که آن دو ملعون را از درخت به زير آورند و ايشا نرا به قدرت الهي زنده گرداند و امر فرمايد خلايق را که همگي جمع شوند پس هر ظلمي و کفري که از اول عالم تا آخر شده گناهش را بر ايشان لازم آورد و زدن سلمان و آتش افروختن به در خانه اميرالمومنين (ع) فاطمه (ع) و حسن و حسين (ع) براي سوختن ايشان و زهر دادن امام حسن (ع) و کستن امام حسين و اطفال و پسر عمان و ياران آن حضرت و اسير کردن ذريه حضرت رسول (ص) و ريختن خون آل محمد در هر زماني و هر خوني که بناحق ريخته شده و هر فرجي که به حرام جماع شده و حرامي که خورده شده و هر گناهي و ظلم و جوري که واقع شده تا قائم آل محمد (ص) همه را بر ايشان بشمارد که از شما شده ايشان اعتراف نمايند زيرا که اگر در اول غصب خلافت در آن روز نمي کردند اين ظلمها در عالم نمي شد پس امر فرمايد که از براي مظالم هر که باشد از ايشان قصاص بگيرند پس فرمايد تا ايشان را بر درخت برکشند و آتشي را فرمايد که از زمين بيرون آيد و ايشان را بسوزاند با درخت و بادي را فرمايد که خاکستر ايشان را به درياها پاشد مفضل عرض کرد اي سيد من اين آخرين عذاب ايشان خواهد بود فرمود هيهات اي مفضل و الله که سيد اکبر محمد رسول الله و صديق اعظم اميرالمومنين و فاطمه زهرا (ع) و حسن مجتبي و حسين شهيد کربلا و جميع ائمه هدي زنده خواهند شد و هر که ايمان محض و خاص داشته باشد و هر که کافر محض بود همگي زنده خواهند شد و از براي جميع ائمه و مومنان ايشان را عذاب کنند حتي آنکه در شبانه روزي هراز مرتبه ايشان را بکشند و زنده نمايند حق تعالي به هر جا که خواهد ايشان را برده معذب گرداند پس از آنجا حضرت مهدي متوجه کوفه شود و در مابين کوفه و نجف فرود آيد با چهل و شش هزار جن و سيصد و سيزده تن نقبا مفضل پرسيد که زوراء شهر بغداد است در آن وقت چگونه خواهد بود فرمود محل لعنت و غضب الهي خواهد بود و اي بر کسي که در آنجا خواهد بوا از علمهاي زرد و علمهاي مغرب و از علمهائي که از نزديک و دور متوجه آن مي گردد و الله که بر آن شهر نازل شود اصناف عذابها که بر امتهاي گذشته نازل شده است و عذابي چند بر آنجا نازل شود که چشمها نديده و گوش ها نشنيدد باشد و طوفاني بر اهلش نازل خواهد شد طوفان شمشير خواهد بود والله که يح کوقتي بغداد چنان آباد شود که گويند دنيا همين است و گويند خانه ها و قصرهايش بهشت است و دخترانش حور العين پسران ولدان بهشتند گمان کنند که خدا روزي بندگان را قسمت نکرده مگر در آن شهر و ظاهر شود در آن شهر از افتراء بر خدا و رسول و حکم به غير حق و شهادت ناحق و شراب خوردن و زنا کردن و مال حرام خوردن و خون ناحق ريختن آن مقدار که در تمام



[ صفحه 415]



دنيا آن مقدار نباشد پس حق تعالي خراب کند آن شهر را بدين فتنه ها و لشکر به مرتبه که اگر کسي به آنجا گذرد نشان ندهد که اينها زمين اين شهر است پس خروج کند آنجا جوان خوشرو از جانب ديلم قزوين و به آواز بلند ندا کند که به فرياد رسيد اي آل محمد مضطر و بيچاره را که از شما ياري مي طلبد پس اجابت نمايد آن را گنجهاي خدا در طالقان و گنج ها از جنس طلا و نقره نخواهد بود بلکه مردي چند مانند پاره هاي آهن در شجاعت و صلابت بر باره اشهب سوار مکمل و مسلح پيوسته بکشد ظالمان را تا به کوفه درآيد در وقتي که اکثر زمين را از کافران پاک کرده باشد پس در کوفه ساکن شود تا آنکه خبر جويد و رسد که مهدي و اصحابش به نزديک کوفه رسيدند پس به اصحاب خود گويد بيائيد تا برويم و ببينيم اين مرد کيست و چه مي خواهد واله که خواهد دانست که مهدي آل محمد است اما مطلبش از تجاهل آن خواهد بود که حققت امر آن حضرت را بر اصحاب خود ظاهر سازد پس حسني در برابر حضرت مهدي بايستد گويد اگر راست مي گوئي و تو مهدي آل محمدي کجاست عصاي جدت رسول خدا (ص) و انگشتري او و برد و زره او که او را خازن مي نامند و عمامه اش که صحاب گويند و اسبش که يربوغ نام داشت و ناقه اش که غضبا مي گفتند و استرش که دلدل مي ناميدند و حمارش که يعفور و يراق مي ناميدند و کو مصحف اميرالمومنين (ع) که بي تغيير و تبديل جمع کرد پس حضرت مهدي همه را حاضر گرداند حتي عصاي حضرت آدم (ع) و نوح و ترکه هود و صالح و مجموعه ابراهيم و صاع يوسف و انگشتر سليمان و تاج او و اسباب عيسي (ع) و ميراث جميع پيغمبران پس حضرت مهدي (ع) عصاي حضرت رسالت را بر سنگ صلبي نصب کند در ساعت درختي بزرگ شود که جميع لشکر در زير سايه او باشند پس حسني گويد الله اکبر دست بده تا بيعت کنم با تو اي فرزند رسول خدا پس حضرت دست دراز کند و سيد حسني با جميع لشکرش با آن حضرت بيعت نمايند به غير از چهل هزار نفر زيديه که با لشکر او باشند و مححف ها در گردن ها حمايل کرده باشند آن ها گويند که اينها سخن بزرگ بود پس حضرت مهدي هر چند ايشان را پند دهد و معجزات نمايد سودي نبخشد تا سه روز پس فرمايد تا همه را به قتل آورند مفضل پرسيد که حضرت صاحب الامر (ع) بعد از آن ديگر چه خواهد نمود فرمود لشگرها بر سفياني خواهد فرستاد تا آنکه او را بگيرند در دمشق بر روي صخره بيت المقدس ذبحش نمايند پس حضرت امام حسين (ع) ظاهر شود و دوازده هزار صديق و هفتاد و دو نفر که با آن حضرت بودند و شهيد شدند و هيچ رجعتي از اين رجعت خوش تر نيست پس بيرون آيد صديق بزرگ اميرالمومنين علي بن ابي طالب (ع) و براي آن مولا قبه در نجف اشرف نصب کنند که يک رکنش در نجف اشرف باشد و يک رکنش در بحرين و يکي در صنعاي يمن و چهارم در مدينه طيبه گويا مي بينم قنديلها و چراغهاي آن قبه را که آسمان و زمين را روشني مي دهد زياده از آفتاب و ماه پس بيرون مي آيد سيد اکبر محمد المصطفي (ع) با هر کس که ايمان آورده است بدان مولا از مهاجر و انصار و هر که در جنگهاي آن حضرت شهيد شده باشد پس زنده مي کند جمعي را که تکذيب آن حضرت مي کردند و شک نموده بودند در حقيقت او يا رد فرموده او مي نمودند و مي گفتند ساحر و کاهن و ديوانه است و به خواهش خود سخن مي گويند و هر که با او جنگ و نزاع نموده همه را به جزاي خود مي رساند و همچنين برمي گرداند هر يک از ائمه را تا حجت و هر که ياري ايشان نموده تا خوش حال شوند و هر که آزار ايشان کرده تا آنکه پيش از آخرت به عذاب و خواري دنيا مبتلا گردند و در آن وقت ظاهر خواهد شد تاويل آيه کريمه ي و نريدان نمن علي الذين استضعفوا في الارض تا آخر مفضل پرسيد که مراد از فرعون و ماهان در اين آيه چيست فرمود ابوبکر و عمر است مفضل پرسيد که حضرت رسالت (ص) و حضرت اميرالمومنين (ع) با حضرت صاحب الامر (ع) خواهد بود فرمود بلي ناچار است ايشان تمام زمين را بگيرند حتي



[ صفحه 416]



پشت کوه قاف و آنچه در ظلماتست و جميع درياها تا آنکه هيچ موضعي از زمين نماند که طي نمايند و دين خداي در آنجا بپا دارند پس فرمود اي مفضل گويا مي بينم آن روز را که ما گروه امامان نزد جد خود ايستاده باشيم و به آن حضرت شکايت کنيم از آنچه بر ما واقع شده از اين امت جفاکار بعد از سيد ابرار و آنچه به ما رسانيدند از تکذيب ورد گفته هاي ما و دشنام دادن و لعن کردن و ترسانيدن ما به کشتن و بيرون نمودن خلفاي جور ما را از حرم خدا و رسول به شهرهاي ملک خود و شهيد کردن ما به زهر و محبوس گردانيدن ما پس حضرت خاتم الانبياء گريان شود و فرمايد اي فرزندان من نازل شده است به شما آنچه به جد شما پيش از شما واقع شده پس ابتدا نمايد حضرت فاطمه و شکايت نمايد از ابوبکر و عمر که فدک را از من گرفتند و چندانکه حجت بر ايشان اقامه کردم سودي نداد و نامه اي که تو براي من نوشته بودي به جهت فدک عمر آن را از من گرفت در حضور مهاجر و انصار آب دهن نجس خود را بر او انداخت و پاره کرد من به سوي قبر تو آمده شکايت ايشان را به تو نمودم و ابوبکر و عمر بسقيفه بني ساعده رفتند و با منافقان ديگر اتفاق نمودند و خلافت را از شوهرم اميرالمومنين (ع) غصب نمودند پس آمدند او را به بيعت ببرند و او ابا و امتناع نمود پس هيزم جمع نمودند که اهل بيت تو را بسوزانند پس من صدا زدم اي عمر اين چه جرئتست که بر خدا و رسول مي نمائي مي خواهي که نسل پيغمبر را از زمين براندازي گفت ساکت شو اي فاطمه محمد حاضر نيست که ملائکه بيايند و امر و نهي از آسمان بياورند علي را بگو که بيايد و بيعت نمايد و الا آتش مي اندازم تدر خانه و جميع شما را مي سوزانم پس گفتم خدايا بر تو شکايت مي کنم اينک پيغمبر تو از ميان رفته و امتش همه کافر شده و حق ما را غصب نموده اند پس عمر صدا زد که حرفهاي احمقانه زنانه را بگذار خدا پيغمي و امامت به شما نداده است پس عمر تازيانه زد و دست مرا شکست و در را بر شکم من زد و فرزندم محسن نام شش ماهه از من سقط شد فرياد نمودم که يا ابتاه يا روسل اله دختر تو فاطمه را دروغگو مي نامند و تازيانه بر دستش مي زنند و فرزندش را شهيد مي کند و خواستم که گيسو بگشايم اميرالمومنين دويد و مرا به سينه خود چسبانيده فرمود اي دختر رسول خدا پدرت رحمه للعالمين بود به خدا سوگند مي دهم مقنعه از سر مگشا و سر به آسمان بلند نکني و الله اگر چنين کني حق تعالي جنبنده در روي زمين نگذارد پس برگشتم و از آن درد و آزار شهيد شدم پس حضرت اميرالمومنين (ع) شکايت کند که چندين شب به خانه هاي مهاجر و انصار رفتم و از آن جماعتي که مکرر بيعت خلافت من از ايشان گرفته بويد ياري طلبيدم همه وعده ياري دادند چون صبح شد هيچيک به نصرت من نيامدند پس محنتها از ايشان کشيدم و قصه من قصه هرون بود در ميان بني اسرائيل که به موسي گفت اي فرزند مادرم به درستي که قوم مرا ضعيف کردند و نزديک بود که مرا بکشند پس صبر کردم از براي خدا و آزاري چند کشيدم که هيچ وصي پيغمبري مثل آن از امت نکشيده تا آنکه مرا شهيد کردند و به ضربت عبدالرحمن بن ملجم مرادي مرا شهيد کردند پس امام حسن (ع) برخيزد و گويد اي جد بزرگوار چون خبر شهادت پدرم به معاويه رسيد زياد ولد الزنا را با صد و پنجاه هزار کس به کوفه فرستاد که برادرم امام حسين (ع) و ساير برادران و اهالي ما را بگيرند تا بيعت نمائيم با معاويه و هر که قبول نکند گردنش را بزنند و سرش را براي معاويه بفرستند پس من به مسجد رفتم خطبه خواندم و مردم را نصيحت کردم و ايشان را به جنگ معاويه خواندم به غير از بيست نفر کسي جواب نداد پس روي به آسمان نموده گفتم خداوندا تو گوتاه باش که ايشان را دعوت نمودم و از عذاب تو ترسانيدم و امر و نهي نمودم و ايشان مرا ياري نکردند و در فرمان من مقصر شدند خداوندا تو بفرست بر ايشان بلا و عذاب خود را پس از منبر فرود آمده ايشان را گذاشتند و به جانب مدينه روان شدند پس به نزد من آمده گفتند اينک معاويه لشگرها به کوفه فرستاده و مسلمانان را غارت کردند زنان و اطفال بي گناه را کشته اند و ما با



[ صفحه 417]



ايشان جهاد کنيم پس بديشان گفتم که شما را وفائي نيست و جمعي با ايشان فرستادم و گفتم که به نزد معاويه خواهيد رفت و بيعت مرا خواهيده شکست و مرا مضطر خواهيد کرد به اينکه با معاويه صلح کنم آخر نشد مگر آنچه ايشان را خبر داده بودم پس خيزد امام معصوم مظلوم اعني امام حسين بن علي (ع) با خون خود خضاب کرده و با جميع شهدائي که شهيد شده اند پس حضرت خاتم انبياء چون نظرش بر امام حسين (ع) افتد بگريد و جميع اهل آسمانها و اهل زمين به گريه ي آن حضرت گريان شوند و حضرت فاطمه (ع) نعره زند که زمين بلرزد و حضرت اميرالمومنين جانب راست حضرت پيغمبر بايستد و حضرت فاطمه (ع) از جانب چپ پس امام شهيد نزديک آيد حضرت پيغمبر او را به سينه خود چسباند و فرمايد فداي تو شوم اي حسين ديده تو روشن و ديده من درباره تو روشن باد و از جانب راست امام حسين (ع) جناب حمزه سيد الشهدا و از جانب چپ او جعفر طيار و محسن را حضرت خديجه و فاطمه بنت اسد برداشته بياورند فريادکنان و حضرت فاطمه (ع) آيه اي را تلاوت کند که ترجمه ظاهر لفظش اين است آن روز که به شما وعده مي دادند امروز است مي يابد هر نفسي آنچه کرده است از کار خير و حاضر گردانيده شود آنچه کرده کار بدو آرزو مي کند که کاش ميان او و کار زشت فاصله دوري باشد پس حضرت صادق (ع) بسيار گريست و فرمود روشن مباد چشمي که از اين قضيه گريان نشود پس مفصل گريست و عرض کرد اي مولاي من چه ثواب دارد گريه بر ايشان فرمود ثواب غير متناهي اگر شيعه باشد مفضل پرسيد ديگر چه خواهد شد فرمود حضرت فاطمه برخيزد و گويد خداوندا وفا کن به وعده که با من کرده اي در باب آنانکه بر من ظلم کرده اند و حق مرا غصب کرده اند و مرا زدند و به جزع آوردند به ستم هائي که به جميع فرزندان من کردند پس بگريند بر او ملائکه هفت آسمان و حاملان عرش الهي و هر که در آنها و در تحت الثري همه خروش برآورند پس نماند احدي از کشندگان و ستمکاران بر ما و آنها که راضي بودند به ستمهاي ماها مگر آنکه در آن روز هزار مرتبه کشته شوند مفضل گويد عرض کردم اي مولاي من جمعي از شيعيان شما هستند که قائل نيستند بدين که دوستان شما و دشمنان شما و شما در آن روز زنده خواهيد شد فرمود که مگر نشنيده ايد اين آيه را و لنديقنهم من العذاب الادني دون العذاب الاکبر يعني البته مي چشانم به ايشان عذاب پست تر پيش از هذاب بزرگتر فرمود که عذاب پست تر عذاب رجعت است و عذاب بزرگتر عذاب قيامت است بعد از آن حضرت فرمود جمعي از شيعيان که در شناختن ما تقصير کرده اند مي گويند معني رجعت آن است که پادشاهي ما برگردد و مهدي ما پادشاه شود واي بر آنها که پادشاهي دين و دنيا را از ما گرفته اند تا به ما رد گردد پادشاهي نبوت و امامت و وصايت با ماست اي مفصل اگر تدبر نمايند شيعيان ما در قرآن هر آينه در فضيلت ما شک نکنند مگر نشنيده اي اين آيه کريمه را که و نريدان نمن علي الذين استضعفوا و الله اکبر تنزيل اين آيه در بني اسرائيل و تاويلش در ما اهل بيت است و فرعون و هامان در آيه مراد از ابوبکر و عمر است پس فرمود بعد از آن برخيزد جذم علي بن الحسين (ع) و پدرم محمد باقر (ع) پس شکايت نمايند به جد خود رسول خدا (ص) از آنچه از ستمکاران بر ايشان وارد گرديده است پس برخيزم من و شکايت نمايم از منصور دوانقي آنچه به من رسيده پس برخيزد فرزندام امام موسي کاظم (ع) و شکايت کند از هرون الرشيد پس برخيزد علي بن موسي الرضا (ع) و شکايت کند از مامون ملعون پس برخيزد حضرت امام محمدتقي و شکايتي کند از مامون و غيره پس برخيزد حضرت امام علي نقي و شکايت کند از متوکل پس برخيزد حضرت امام حسن عسکري (ع) و شکايت کند از منتصر پس برخيزد مهدي آخر زمان همنام جدش رسول الله با جامه خون آلود حضرت پيغمبر (ص) در روز جنگ احد که پيشاني انورش را مجروح کردند و دندان مبارکش را شکستند و به خون آلوده شد و ملائکه بر



[ صفحه 418]



کنارش باشند تا بايستد نزد جدش و بگويد که مرا وصف کردي و نام و نسب و کنيت مرا از براي ايشان بيان کردي پس امت تو انکار حق نمودند و اطاعت من نکردند و گفتند متولد نشدهاست او نيست و نخواهد بود يا گفتند که مرده است و اگر مي بود اين قدر غايب نمي بود پس صبر کردم از براي خدا تا الحالکه حق تعالي مرا رخصت داد که ظاهر شوم پس حضرت رسول فرمايدالحمد لله الذي صدقنا وعده واورثنا الارض نتبوا من الجنة حيث نشاء فنعم اجر العاملين و باز فرمايد که آمد ياري و فتح الهي و ظاهر شد فرموده خداوند و هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين کله و لو کره المشرکون پس بخواند انا فتحنا لک فتحا مبينا ليغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تاخر و يتم نعمته عليک و يهديک صراطا مستقيما و ينصرک الله نصرا عزيرا مفضل پرسيد که چه گناه داشت حضرت پيغمبر (ص) که حق تعالي مي فرمايد که بيامرزد براي تو الله تعالي آنچه گذشته است از گناهان تو و آنچه مانده است و بعد از اين خواهود آمد حضرت رسول خدا دعا کرد که خداوندا گناهان شيعيان برادر من علي بن ابي طالب (ع) و شيعيان فرزندان من که اوصياء منند گناهان گذشته و آينده ايشان را تا روز قيامت بر من بار کن و مرا در ميان پيغمبران به سبب گناه شيعيان رسوا مکن پس حق تعالي گناه جميع شيعيان را بر آن حضرت بار کرد و همه را براي آن حضرت آمرزيد پس مفضل بسيار گريست و عرض کرد يا سيدي اينها فضل خداست بر ما به برکت شما امامان حضرت فرمود اي مفضل اين مخصوص تو و امثال توست از شيعيان خالص و اين حديث را نقل نکن براي جماعتي که در معصيت خدا رخصت مي طلبند و بهانه مي جويند پس اعتماد بر اين فضيلت کرده ترک عبادت مي کنند پس ما هيچ فائده به حال ايشان نمي توانيم رسانيد زيرا که خدا مي فرمايد که شفاعت نمي کند مگر از براي کسي که نديده باشد و شفيعان از خشيت پروردگار ترسانند مفضل پرسيد آن آيه که حضرت پيغمبر (ص) خوانده که ليظهره علي الدين کله مگر آن حضرت بر همه دينها هنوز غالب نشده فرمود اي مفضل اگر آن حضرت بر همه دينها غالب شده بود پس مذهب يهود و نصاري و مجوس و صائبان و غير ايشان از اديان باطله در زمين باقي نمي ماند بلکه اين در زمان ظهور مهدي و رجعت پيغمبر (ص) خواهد بود و اين آيه نيز به عمل خواهد آمد و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه و يکون الذين کله لله پس حضرت صادق فرمود که برگردد مهدي به سوي کوفه و قاتلوهم حتي لاتکون فتنه ويکون الذين کله لله پس حضرت صادق فرمود که برگردد مهدي به سوي کوفه و حق تعالي از آسمان به شکل ملخ از طلا بباراند چنانکه بر يکي حضرت ايوب باريد و قسمت نمايد ميان اصحابش گنجهاي زمين را از طلا و نقره و جواهر مفضل پرسيد که اگر يکي از شيعاين شما بميرد و قرضي از برادران مومن بر ذمت او باشد چگونه خواهد شد حضرت فرمود که اول مرتبه حضرت مهدي (ع) نداي خواهد فرمود در تمام عالم که هر که قرضي بر از شيعيان ما داشته باشد بيايد بگويد پس همه را ادا فرمايد حتي يک کله سير و يک دانه خردل

فصل

محمد بن بابويه و جعفر بن قولويه و محمد بن ابراهيم نعماني رضي الله عنهم از حضرت امام صادق (ع) روايت کرده اند که آن حضرت فرمود گويا مي بينم حضرت قائم را در نجف اشرف و کوفه که زره حضرت رسالت را بپوشد و بر اسب سياهي سوار شود که پيشاني آن اسب سفيد باشد پس اسب را به حرکت آورد به نحوي که به اعجاز آن حضرت مردم شهر چنان بينند که حضرت با ايشان و در ميان شهر ايشان است پس علم رسول الله را بگشايد و برپا کند چوبش از عمود عرش و ساير اجزايش تمام نصرت حق باشد و آن علم را حرکت دهد هيچ مومني نماند مگر آنکه در حرکت آن علم مانند قطعه آهن شود و خدا به هر مومن قوت چهل مرد کرامت فرمايد و هيچ مومني در قبر



[ صفحه 419]



نماند مگر حق تعالي اين فرح را در قبر او داخل گرداند مومنان در قبرها به زيارت يکديگر روند و يکديگر را بشارت دهند به ظهور قائم آل محمد پس به آن حضرت نازل شوند سيزده هزار و سيصد و سيزده ملک از آن ملائکه که با حضرت نوح در کشتي بودند و آنها که با حضرت ابراهيم (ع) بودند در هنگامي که نمرود آن حضرت را به آتش انداخت و آنها که با حضرت موسي (ع) بودند در وقتي که دريا براي او شکافته شد و از آنها که با حضرت عيسي (ع) بودند در وقتي که حق تعالي او را به آسمان برد و چهل هزار ملک علامت دارد هزار ملک ديگر که در رديف يکديگر نازل شدند و سيصد و سيزده ملک که در جنگ احد و غير آن بر حضرت خاتم الانبياء نازل شدند و چهار هزار ملک که به ياري حضرت امام حسين نازل شدند پس رخصت نفرمودند که ايشان قتال کنند و الحال ژوليده مو و گردآلود نزد قبر انور آن حضرت هستند و گريه مي کنند بر آن حضرت تا روز قيامت و سر کرده ايشان ملکي است که آن را متصور مي گويند هر که به زيارت آن حضرت مي رود آن ملائک او را استقبال مي نمايند و هر که وداع مي کند او او را مشايعت مي کنند و هر که بيمار شود از جماعت زائران او را عبادت مي کنند و هر که از ايشان فوت شود بر جنازه او نماز کنند و براي او استغفار مي کنند و اينها همه در زمينند و انتظار مي کشند که حضرت قائم (ع) خروج فرمايد و آن حضرت را ياري نمايند مروي است که خداوند عالم ذوالقرنين را مخير گردانيد ميان ابرذلول يعني بي صوت و ابر باصاعقه و رعد و برق ذوالقرنين ابرذلول را اختيار نمود و ابر با رعد و صاعقه را براي قائم آل محمد ذخيره نمود پس حضرت صاحب الامر (ع) بر آن سوار خواهد شد و به هفت آسمان و به هفت زمين خواهد گرديد و انواع بادها مسخر او خواهد بود و در سنن پيران و هيئت جوانان ظاهر خواهد شد و قوت بدنش به مرتبه اي خواهد بود که اگر دست بيندازد بزرگترين درختان زمين را از ريشه برکند و اگر در ميان کوهها صدائي بزند تمام سنگها از هم بريزد و به مشرق و مغرب عالم بگردد و هيچ کوه و دريا و صحرا نماند مگر آنکه آن حضرت از آنجا عبور فرمايد و دين حق را در آنجا برپاي بدارد و گنجها و معدن هاي زمين تمام از براي او ظاهر گردد و به هر طرف که متوجه شود يک ماه راه رعب و ترس در دلها بيفتد و هر که را بيند به صورت بشناسد که مومن است يا منافق نيکوکار است يا بدکار و به طريق حضرت داود و سليمان (ع) به علم واقع در ميان مردم حکم کند و گواه از مردم بطلبد و هر جا که برود ابري بر آن سرور سايه کند و صدائي از ابر به زبان فصيح برآيد که اين مهدي آل محمد است چنانکه همه مردم بشنوند زمين را پر از عدالت گرداند بعد از آنکه پر از جور شده باشد و زمين در زير پاي او و لشگرش پيچيده شود که مسافتهاي بسيار به اندک زماني طي کند آن حضرت را سايه نباشد چون از مکه بيرون آيد منادي از جانب حضرت ندا کند که هيچ يک آب و توشه با خود برندارد و سنگ حضرت موسي (ع) را که بار يک شتر است با اودداشته باشد و به هر منزل که فرود آيد آن سنگ را نصب نمايد دوازده چشمه از او جاري شود که هر تشنه از او بخورد سيراب گردد و هر گرسنه بخورد سير شود و چون به نحف اشرف رسند در آنجا ساکن گردند و پيوسته آب و شيراز آن سنگ جاري گردد و در حديث ديگر وارد شده که آب و طعام و علف از سنگ بيرون آيد که خود و چهارپايان ايشان بخورند و عصاي موسي (ع) با آن حضرت باشد و هر وقتي که بيندازد به شکل اژدهائي باشد که چون دهان بگشايد از کام بالا تا کام پائين او چهل ذراع باشد و هر چه فرمايد فرو برد و پيراهني که جبرئيل براي حضرت ابراهيم (ع) از بهشت آورد در وقتي که او را به آتش انداختند چون آن را در بر کرد آتش نمرود در او اثر نکرد و همان پيراهن بود که حضرت يوسف در مصر گشود حضرت يعقوب در شام بويش را شنيد و بر رويش انداختند ديده هايش روشن شد وقتي که حضرت صاحب الارم (ع) ظاهر شود آن را پوشيده و انگشتري سليمان در دست داشته باشد و تابوت



[ صفحه 420]



بني اسرائيل را با جميع اسباب و آثار انبياء همراه داشته باشد و هيچ کافري در روي زمين نگذارد و اگر پناه به درختي يا سنگي برند و پنهان شود آن درخت سنگ فرياد کند که کافر نزد ماست بيا و او را به قتل آور و چون ظاهر شود دست مبارک بر سر مومنان کشد پس عقلهاي ايشان کامل شود ودر آن زمان هر شيعه را قوت جهل مرد باشد و دلهاشان از آهن محکم تر باشد و اگر همت بندد بر کوههاي آهن از جا برکند و همه چيز اطاعت آنها که حتي درندگان زمين و پرندگان هوا اگر يکي از اصحاب آن حضرت به زميني پا گذارد آنجا فخر کند بر زمينهاي ديگر که اصحاب قائم بر روي من پا گذاشته و خدا ترس و هم از دلهاشان بردارد و در دلهاي دشمنانشان بيندازند و هر يک از آنها از نيزه گذرنده و از شير جري تر باشد و دشمن را در زير پا بمالند و خورد کنند و خدا گوشها و چشمهاشان را نوري دهد که در هر جا باشند به جمال نرواي آن حضرت نظر نمايند و با او سخن گفته جواب شنوند و جمع دردها و بلاها و ضعف وسستي به برکت آن حضرت برطرف شود و برکات آسمان و زمين زياد شود و باران آسماني از روزي که غضب خلاف اميرالمومنين (ع) کردند قطع شده بود نازل گردد و کينها از دلهاي مردم برطرف شود و درندگان و حيوانات با يکديگر صلح کنند و ضرر به يکديگر نرسانند حتي آنکه يک زن از عراق به شام برود و همه با پا بر گياه سبز گرذارد و زمينهاي او بر مترش باشد و هيچ دزدي و درنده اي ضرر نرساند و اول که آن حضرت ظاهر شود بفرمايد تا دستهاي بني شي بکه کليد داران کعبه اند ببرند و بر کعبه بياويزند و ندا کند که اينان دزدان خانه خدا و فرزندان قاتلان امام حسين (ع) اند براي اينکه بر کرده هاي پدر خود راضي بودند و عايشه را زنده کند و انتقام فاطمه زهرا (ع) و ماريه مادر ابراهيم از وي بکشد و کسي که زکوة ندهد او را گردن بزند و زمين به نور آن حضرت روشن گردد و تاريکي برطرف شود مردم را احتياج به ماه و آفتاب نباشد و هر يک از شيعيان آن مقدار عمر کند که هزار پسر از هر يک به وجود آيد و پشت کوفه صاحب الامر (ع) مسجدي بنا کند که هزار در داشته باشد و از پشت قبه حضرت امام حسين (ع) نهر به طرف نجف اشرف جاري سازد که آبش به درياي نجف ريزد و در ميان آن پله ها و آسياها بسته شود و امام محمد باقر (ع) فرمود که گويا مي بينم که پيرزالي زنبيلي از گندم دارد و مي برد که به نهر کربلا آسياب کند بي آنکه کرايه بگيرد پس حضرت صاحب الامر (ع) با عيال خود در مسجد سهله قرار گيرد و در عمارات مسجدها را خراب کند و چوب بستي راست کند مثل چوب بستي که در زمان موسي (ع) و کنگره هاي مسجدها و منارها را خراب کند و شاهراه مسلمانان را شصت ذراع گرداند و هر مسجدي که در ميان راه ساخته باشند بر هم نمايد و پنجره و روزنه و ناوداني بيت الخلا که بر شارع گشوده باشند خراب کند و بر اساس حضرت ابراهيم بنا کند مسجد الحرام و مسجد رسول الله (ع) را خراب سازد و به طريقي که در زمان پيغکبر بوده بنا نمايد مقام ابراهيم که عمر از راه غضب و تعصب جاهليه تغيير داده بود به طريق اول برگرداند و جميع بدعتها را زايل کند و سنتها برپا دارد و شيعيان در آن زمان چندان مستغني شوند که هر چند تفحص کنند فقيري يابند که زکوة و صدقه بوي دهند نيابند جزيه از اهل کتاب قبول نکند و از هيچ کس غير از اسلام به چيز ديگر راضي نشود و بسا باشد که شخصي بر بالاي سر آن حضرت ايستاده باشد واو را امر و نهي فرمايد ناگاه بفرمايد باز داريدش و پيش آوريد پس بفرمايد تا او را گردن زنند به سبب امري که از ضمير او بر آن حضرت ظاهر شود و قرآني که حضرت امير جمع نمود و اشقيا قبول نکردند ظاهر نمايد و در اصول خمسه مروي است که حضرت صاحب الامر (ع) بر همه سنيان تشيع ايمان عرض ينمايد هر کس قبول نمود آن را از مومنان خالص شود و کسي که ابا نمايد مثل يهود و نصاري بر ايشان جزيه قرار دهد و از شهرها و قريه ها اخراج فرمايد و بعد از آنکه سفياني و دجال و اتباع او زمين



[ صفحه 421]



از لوث وجود ناپاک آنها پاک شود اگر باقي مانده باشد خوار و ذليل گردند پس حضرت هفتاد نفر با آنها همراه کرده به سوي بصره فرستد که لشگريان بصره را بکشند پس لشگري به جانب شهرهاي فرنگ فرستد که همه را فتح نمايد پس بکشد هر جانوري را که گوشت او حرام باشد تا آنکه در روي زمين به غير طيب و حلال گوشت نباشد و بر يهود و نصاري و ساير ملتها عرض کنند و مخير گردانند ايشان را مسلمان شدن و کشته شدن پس هر کس مسلمان شود بر وي منت گذارد و ببخشد و هر که از اسلام کراهت داشته باشد به حکم خدا خونش را بريزد و هيچيک از شيعيان نباشد مگر آنکه حق تعالي بر وي نازل گرداند دست بروي بمالد و غبار از رويش پاک نمايد و منزلشس را در بهشت بوي بنمايند و بر روي زمين هيچ کور و زمين گير و مبتلا نباشد مگر آنکه حق تعالي درهاي آنان را به برکت ما زايل گرداند خداي عزوجل برکت خود را از آسمان بر زمين فرستد تا آنکه هر درختي آن مقدار بار بردارد که شاخهاي او بشکند و شما شيعيان ميوه زمستان و تابستان بخوريد چنانچه حق تعالي مي فرمايد ولو اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم برکات من السماء و الارض ولکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا يکسبون يعني اگر اهل شهر ايمان مي آوردند و از خدا بترسند هر آينه بگشايم بر آنها برکتها از آسمان و زمين وليکن تکذيب پيغمبر نمودند پس ايشان را گرفتم و عذاب کردم به عمل بد ايشان ديگر وارد شده در تفسير آيه کريمه ثم رددنا لکم الکرة عليهم که حضرت حسين (ع) بيرون آيد با هفتاد و دو کس از اصحابش که با او شهيد شده و همگي خودهاي مطلا بر سر داشته باشند و در حديث ديگر با هفتاد و پنج هزار کس از مردها به دنيا رجعت نمايد و در روايت ديگر هفتاد پيغمبر با او بيرون يند چنانچه با حضرت موسي بودند و همه ايشان خبر به مردم رسانند که اين حسين بن علي است که خروج کرده تا آنکه مردم به او شک نياورند و بدانند که دجال و شيطان نيست در آن وقت حضرت صاحب الامر در ميان ايشان باشد چون معرفت حضرت امام حسين قرار گيرد حضرت قائم (ع) از دنيا رحلت نمايد حضرت امام حسين (ع) او را غسل دهد و کفن و هنوط کند و نماز کند در لحد گذارد زيرا که امام را به غير امام غسل نمي دهد و نماز نمي گذارد و در حديث ديگر وارد شده که حضرت امام حسين (ع) بعد از حضرت صاحب الامر سيصد و نه سال پادشاهي جميع مومنان را خواهد کرد پس چون مدت آن حضرت تمام شود حضرت اميرالمومنين ظاهر شود نوبت پادشاهي آن حضرت باشد و در اخبار بسيار از حضرت صادق (ع) منقول است که بريده از حضرت اميرالمومنين پرسيد که اسمعيل را در قرآن مجيد صادق الوتده وصف نموده آيا پسر ابراهيم است حضرت فرمودند بلکه اسمعيل فرزند حزقيل است حق تعالي او را بر جماعتي مبعوث گرداني پس تکذيب کردند و پوست سرريش را کندند ناگاه خدا بر ايشان غضب کرد وسطا طائل ملک را که ملک عذاب بود فرستاد تا به نزد آن پيغمبر عالي مقدار آمد و گفت حق تعالي فرستاده که اگر خواهي قوم را به انواع عذابها معذب گردانم اسمعيل گفت مرا به عذاب ايشان حاجت نيست حق تعالي به او وحي کرد پس چه حاجت داري حضرت اسمعيل عرض کرد پروردگارا تو از پيغمبران پيمان گرفتي براي خود به پروردگاري و براي محمد به پيغمبري و براي اوصياي او به ولايت و امامت و خبردادي خلايق را به آنچه ستمکاران امت با حسين بن علي جگرگوشه آن پيغمبر بعد از آن خواهند کرد و وعده داده کمه حسين را به دنيا برگرداني تا خود انتقام کشد از هر که به او ستم کرده او را شهيد کرده پس حاجت من به درگاه تو آن است که مرا برگرداني به دنيا تا خود انتقام بکشم از قوم خود پس حق تعالي حاجت او برآورد پس حضرت اسمعيل در خدمت حضرت امام به دنيا رجعت کند و انتقام بکشد و العاقبة للمتقين

صلوات الله عليهم و علي آبائهم الطاهرين تمت الکتاب بعون الله تعالي