بازگشت

معجزه 40


ابو رجاء نصر مصري که يکي از کبار صلحاي زمان خود بود و تولد آن در مدائن و نشو و نماي او در مصر شده بود روايت کند که بعد از آنکه امام حسن عسکري (ع) از دنيا رحلت فرمود من در طلب وصي آن حضرت بودم و در بلاد مصر تفحص او مي نمودم و مي دانستم که خلف صدق آن حضرت محمد بن الحسن است اما با خود مي گفتم تا من آن حضرت را نبينم اطمينان قلب حاصل نمي شود روزي با خود گفتم شايد اثري از مطلوب من بعد از سه سال ظاهر شود ناگاه آوازي شنيدم و کسي را نمي ديدم که گفت اي نصر بن عبدويه به اهل مصر بگوي که آيا شما رسول خدا را ديه بدو ايمان آورديد يا آنکه موقف داشتيد تصديق آن حضرت را بدين ابو رجاء گويد که از شنيدن اين سخن به غايت متعجب گرديدم گفتم و اين شخص از کجا دانست که پدرم عبدويه نام داشت و حال آنکه من رضيع بودم که پدرم در مداين فوت شد و ابو عبدالله نوفلي مرا در کودکي به مصر آورده و همه کس مرا پسر او مي داند دانستم که اين صدا براي آن بود که آن شکي که به محمد بن الحسن داشتم مرتفع گردد پس در ساعت روانه شدم و مردم آن ديار را از آن واقعه خبر دادم و جمعي کثير قائل به امامت آن حضرت شدند