ولي عصر در عين اينکه در ميان خلق جهان است از ديد ما پنهان اس
مقدمتا بايد دانست که وجود انسان مرکب است از روح و بدن که روح از عالم امر است و بدن از عالم خلق و اشاره به اين دو عالم است آيه مباهرکه الا له الخق و الامر تبارک الله رب العالمين (سوره اعراف آيه 54).
عالم امر عبارت اس از عالم روحانيات و عالم مجردات عالم خلق عبارت است از عالم جسمانيات و عالم ماديات، روح که همان نفس ناطقه مجرده ملکوتيه است در نهايت لطافت و صفا و تروح است و به همين جهت قابل رويت نيست و شهود نمي شود.
اما بدن که از عالم خلق است از مواد همين عالم است و جسم است رنگ دارد و ثقل دارد و لذا مشهود است و ديده مي شود به خلاف روح که به ديده حسي ديده نمي شود چون مجرد است و با اينکه روح و بدن هر دو با هم هستند در حال حيات در عين حال روح ديده نمي شود.
[ صفحه 612]
(تن ز جان و جان ز تن مستور نيست - ليک کس را ديد جان دستور نيست)
و نظر به اينکه در نفوس جزئيه؛ احکام روح بر بدن آنها غلبه ندارد، نمي توانند خود را از ديد مردم جهان نهان و پنهان نمايند، اما نفس کليه الهيه و روح اعظم ولايتي مي تواند احکام روح خود را از حيث لطافت و صفا و تروح بر بدن مبارک و جسم شريفش علبه داده و بدن خود را محکوم به حکم روح خود فرمايد و با اينکه بدن با اوست معذالک چون حکم روح را به خود گرفته و مروح شده خلق جهان او را نمي بينند و از اين جهت مي تواند خود را از نظر خلايق جهان پنهان و غائب نمايد و تا وقتي که مصلحت در غيبت اوست خود را مشهود خلق ننمايد و نيز هر وقت مصلحت و مشيت پروردگار در ظهور آن بزرگوار باشد باز مي تواند روح و بدن خود را به حال اعتدال متجلي و ظاهر و آشکار فرموده و خود را در مشهد خلايق قرار دهد به طوري که اهل عالم از دور و نزديک همه جمال نوراني آن حضرت را شهود نموده و معاينه او را رويت نمايند پس بنابر مراتب مذکوره معلوم شد که غيبت و ظهور ولي عصر عليه السلام مربوط به اراده ي روحي و قوت و قدرت ملکوتي خود آن حضرت است که فاني در اراده و مشيت حق تعالي است و دانسته شد که چرا جهانيان امام زمان را با اينکه در ميان آنها است الساعه نديده و بعدا شهود خواهند نمود.
کي رفته اي ز دل که تمنا کنم تو را
کي بوده اي نهفته که پيدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدي که من
با صد هزار ديده تماشا کنم تو را
غيبت نکرده اي که شوم طالب حضور
پنهان نگشته اي که هويدا کنم تو را
[ صفحه 613]
يار نزديک تر از من به من است
وين عجب تر که من از وي دورم
چه کنم با که توان گفت که دوست
در کنار من و من مهجورم