بازگشت

اثبات وجود ولي عصر از طريق برهان لزوم رابط بين واجب و ممکن


برهان ديگر بر اثبات وجود حجت عصر ارواحنا له الفدا برهان لزوم رابط بين واجب و ممکن است بيان اجمالي اين برهان نير عرشي اين است: نظر به اينکه ذات اقدس حضرت احديت جلت عظمه در نهايت تقدس و تنزه و در غايت ترفع است و خلق و عباد در نهايت تسفل و غايت تنزل است بنابراين بين ذات خداي متعال و خلق او از اين جهت مناسبت و مجانستي نيست و از طرفي رويت و شهود حسي او ميسر نيست و نيز ملامست و معاشرت و محاجه با خدا امکان پذير نمي باشد پس بايست رابط و واسطه اي هميشه بين واجب و ممکن يعني خالق و مخلوق بوده باشد که ذوجنبتين باشد که واجد جنبه يل الربي و جنبه يلي الخلقي و به عبارت ديگر داراي جنبه لاهوتي و جنبه ناسوتي



[ صفحه 592]



باشد تا بتواند برزخ بين وجوب و امکان واقع شود و هر کسي لياقت و شايستگي اين وساطت و رابط واقع شدن بين واجب و ممکن را ندارد مگر انسان کامل و مکمل که در عرف اهل معرفت و در لسان اخبار و روايت تعبير از او به حجت شده است و اوست که مي تواند رابطه بين واجب و ممکن و واسطه بين خالق و مخلوق باشد زيرا او هم داراي جنبه لاهوتي و هم داراي جنبه ناسوتي است و اوست که مي تواند به جنبه لاهوتي و يل الربي فيض را از خدا بگيرد و به جنبه ناسوتي و يل الخلقي ايصال به خلق نمايد و اوست که در نظام تکوين و نظام تشريع هادي و مرشد خلق است و اين انسان ولي و حجت ازلا و ابدا بايست در عالم و ارض عالم امکان وجود داشته باشد لذا در روايت معتبر در اصول کافي در باب حجت از حضرت امام صادق کاشف حقايق عليه السلام نقل شده که فرموده است (الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق) و نکته مهم در لزوم حجت اين است که خداي حکيم و عليم وجود حجت و خليفه خود را قبل از عالم و جهان خلقت و قبل از هر چيز آفريده است زيرا او واسطه فيض است و امروز حجت عصر در نظام امکان منحصرا حضرت مهدي امام زمان عليه السلام است که فيض الهي وسيله آن وجود مبارک به خلق جهان مي رسد هر چند از نظر ما غائب است ولي اثر وجود او اين است که عالمي از فيوضات و برکات وجود شريف آن حضرت مستفيد و بهره مند باشد اميد است هر چه زودتر فرمان و امر الوهي به ظهور باهرالنورش صادر و چشمهاي عشاق و مشتاقان ديدار جمالش منور و روشن گردد. استاد عالي مقام حکيم الهي قشمه اي عالي سروده اند.



اي جمال زيبايت ظل حسن يزداني

گشته آشکار از وي سر غيب پنهاني



اي رخت به نيکوئي ماه در شب عالم

چهره دل آرايت آفتاب نوراني





[ صفحه 593]





اي به کشور ايمان شهريار بي همتا

وي به عرصه ي امکان گنج علم سبحاني



چهره دل آرا را بر جهانيان بنما

چند رخ نهان سازي اي که بر جهان جاني



آيت خدائي تو جان مصطفائي تو

قلب مرتضائي تو هفت سر قرآني



ز انتظار عالم را از کرم برون آر

ساز ملک گيتي را رشک باغ رضواني



جنت جمالت را ساز آشکار اي جان

کان بهشت رحمت باد بر جهاني ارزاني



چند ديده ما را در رهت کني جيحون

روشن از رخت گردان اين جهان ظلماني



بر کمال صنع خويش حق تبارک الله گفت

چون تو را به حسن آراست رب نوع انساني



از تو بر سر آدم تاج عز کرمنا است

نوح را توئي ره بر ز انقلاب طوفاني



موسي از جلالت يافت ملک و عزت و دولت

عيسي از جمالت گشت فرد قدس روحاني



زان جمال قدوسي پرده برفکن کز عشق

بر رخت شود حيران چشم ماه کنعاني



هم نهان و هم پيدا در مثل چو خورشيدي

گرچه از نظر چنديست زير ابر پنهاني



اي عجب به پنهاني مي زند ره دلها

نرگست به شهلائي زلفت از پريشاني





[ صفحه 594]





حال ما مسلمانان در هم است و بي سامان

درد ما شود درمان از لبت به آساني



از عطاي مسکينان ملک حسن و احسانت

کم نگردد اي منعم چون عطاي رحماني



چشم عاشقان تا کي ريزد از فراقت خون

دردمند هجرانيم اي طبيب درماني