بازگشت

امام زمان


مولف: عباس زرياب - مشايخ فريدني

امام زمان (عج)، امام دوازدهم از ائمه ي شيعه ي اماميه و مهدي موعود و يگانه فرزند امام حسن عسکري (ع) و بازپسين امام مي باشد. همه ي شيعه ي اماميه به اجماع بر امامت آن حضرت متفق اند و او را زنده و از انظار غايب و مستور و حضرتش را نقطه ي اميد خود و منجي عالم بشريت مي دانند و پيوسته در حوادث سهمگين زندگي بدو پناه مي برند و منتظر فرج او هستند تا آنگاه که حکمت الهي اقتضاي ظهور و خروج و خلافت و امامت و بسط يد و تصرف ظاهري آن حضرت را نيز بکند و بنا به وعده ي خداوند زمين را از عدل و داد و مساوات پر کند و عظمت شريعت را تجديد نمايد و احکام الهي را ميان مردم جاري سازد. نام آن حضرت همان نام حضرت رسول است در اخبار شيعه از بردن نام ايشان منع شده است و اکثر علماي شيعه نام ايشان را به تصريح ذکر نمي کنند، گرچه اين روايات شايد مربوط به زمان کودکي و دوران پيش از غيبت ايشان بوده است تا مخالفان که به جد تمام در تعقيب ايشان بوده اند به وجودشان راه نبرند. ولي به هر حال با القايي چون مهدي و حجت و قائم منتظر و خلف صالح و بقيه الله و امام زمان و صاحب زمان و ولي عصر و امام عصر و... از آن حضرت ياد مي شود و يا به کنايه ا را الحضرة، الناحيه المقدسه و الغريم و... مي نامند. تولد ايشان در شب نيمه ي شعبان سال 255 ق در حدود پانزده يا شانزده روز پس از خلافت



[ صفحه 370]



المهتدي و در دوران انقلابات و آشوبهاي بزرگ بغداد و جهان اسلام روي داده است. مادرش ام ولد و بانوئي که نرجس (نرگس) و به قولي ملکيه نام داشت و او را نواده ي قيصر روم گفته اند و روايات بسيار در چگونگي ازدواج حضرت امام عسکري (ع) با اين بانو و همچنين در کيفيت ولادت امام و معجزاتي که از آن حضرت ديده مي شد نقل کرده اند. به موجب اين روايات آن حضرت از روز ولادت از انظار پنهان نگاه داشته مي شد ولي بعضي از خانواده و خواص صحابه او را زيارت مي کردند. و امام اصحاب خود را از غيبت قريب الوقوع ايشان مطلع ساخته است. در شمائل حضرتش گفته اند که در شکل و خوري شبيه جدش پيغمبر (ص) است. چهره اش تابناک و بر گونه ي راست خالي سياه دارد. دندانهايش از هم فاصله دارد و بر چهره اش علامتي ديده مي شود. وقتي ظهور کند در شکل جواني خوش سيما حدود چهل ساله با قامتي معتدل و پيشاني و موي بلند که بر شانه هايش ريخته است و چشماني درشت و سياه و ابرواني پيوسته و شانه اي عريض جلوه خواهد کرد. آخرين وقتي که امام دوازدهم در جمع مردم ديده شد هنگام خواندن نماز بر جنازه ي پدر بزرگوارش (ربيع الاول 260 ق) بود و غيبت آن حضرت پس از آن آغاز گرديد. بنا بر اخبار و روايات شيعه آن حضرت را دو غيبت است: صغري و کبري که قصري و طولي نيز مي گويند. غيبت صغري هفتاد و چهار سال طول کشيد و در اين مدت چهار سفير يا نائب که ايشان را «نوائب يا «ابواب» يا «سفراء» مي خوانند نامه ها و توقيعات حضرت را به مردم مي رسانده اند و خود به زيارت ايشان نائل مي شده اند. اين سفرا يا نواب چهارگانه به ترتيب عبارتند از: 1)ابو عمرو عثمان بن سعيد بن عمرو عمري اسدي عسکري از اصحاب امام هادي و امام عسکري بود و مراسم تغسيل و تکفين و تدفين امام



[ صفحه 371]



يازدهم را بنا به وصيت آن حضرت انجام داد. او به حکم امام عسکري پيشکاري حضرت مهدي را بر عهده گرفت و تا زنده بود اين خدمت را ادامه داد: 2)ابو جعفر محمد بن عثمان بن سعيد، وي بعد از مرگ پدر عهده دار سفارت امام گرديد در زمان حضرت عسکري (ع) نيز دستيار پدر بود. او کتابهائي در فقه تاليف نموده که مطالب آن را از امام يازدهم و امام دوازدهم شنيده و پاکنويس کرده بود يکي از آنها کتاب / الاشربه است. ابو جعفر روز آخر جمادي الاولي 304 يا 305 در بغداد درگذشت و همانجا مدفون شد. او مدتي حدود پنجاه سال پيشکار و وکيل امام زمان (عج) بود؛ 3)ابو القاسم حسين بن روح بن ابي بر نوبختي، ابو جعفر محمد بن عثمان دو سال پيش از مرگ، مشايخ و اعيان شيعه را جمع کرد و حسين بن روح را که سالها دستيار مورد اعتمادش بود به جانشيني خود معرفي نمود. وي از عقلاي زمان بود. وفاتش در شعبان 326 ق در بغداد اتفاق افتاد و در گورستان نوبختيه مدفون گرديد؛ 4)ابوالحسن علي بن محمد سمري. وي بنا به وصيت حسين بن روح و امر امام زمان (عج) به سفارت و نيابت خاصه ي امام برگزيده شد و مدتي نزديک به دو سال رابط بين امام غايب و شيعيان بود. وفاتش در نيمه ي شعبان 329 / 328 ق در بغداد اتفاق افتاد و در آنجا به خاک سپرده شد. بعد از وفات او مدت غيبت صغري و عصر سفارت و نيابت خاصه پايان پذيرفت. و دوران غيبت کبري آغاز گرديد. آخرين نامه و دستوري که سمري از امام زمان دريافت نمود به مضمون ذيل نقل شده است:

«بسم الله الرحمن الرحيم. اي علي بن محمد سمري خدا اجر برادران تو را در مصيبت تو بزرگ گرداند. تو بعد از شش روز خواهي مرد. پس خود را آماده کن و به احخدي براي جانشيني خود وصيت نکن. زيرا غيبت تامه آغاز مي شود و



[ صفحه 372]



ديگر ظهوري نخواهد بود مگر به اذن خداي تعلي و آن بعد از طول زمان و قساوت قلبها و پر شدن زمين از جور خواهد بود. زود باشد که در بين شيعيان کساني بيايند که ادعاي مشاهده کنند. هر کس مدعي مشاهده ي من قبل از خروج سفياني و صيحه ي آسماني بشود کذاب و مفتري است. و لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم».

به جز اين چهار تن که «سفراء محمودون» و «نواب مرضيون» ناميده مي شوند ظاهرا کساني ديگر نيز در آن مدت غيبت صغري به حضور امام رسيده اند. اما کساني هم بوده اند که به دروغ ادعاي سفارت و «بابيت» کرده اند و مورد تکذيب و لعن سخت شيعه قرار گرفته اند و از قبيل «شريعي» و «نميري» و «حسين حلاج» و «شلمغاني» و غير ايشان. با پايان زندگي علي بن محمد سمري عصر نيابت خاصه به انتها رسيد و دوره ي نيابت عامه آغاز گرديد. به ايم معني که از سوي امام شرايطي کلي و به طور عام تعيين شد که در هر زمان بر هر کس منطبق شود سخنش سخن امام و اطاعتش واجب و مخالفتش حرام خواهد بود. درين باره دلائل بسيارنقل شده که از جمله ي آنهاست:

1) اسحاق بن يعقوب کليني از علماي شيعه راجع به تکليف سيعيان در غيبت کبري از امام سوال کرد و توقيع ذيل در پاسخ او صادر گرديد:«... و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي روات احاديثنا فانهم حجتي علکم و انا حجة الله» (در پيش آمدهائي که براي شما رخ مي دهد بايد به راويان اخبار ما (علما) رجوع کنيد. ايشان حجت من بر شما هستند ومن حجت خدايم).

2) امام حسن عسکري (ع) در تفسير منسوب به او ذيل آيه ي «و منهم اميون لايعلمون الکتاب» (بقره، 78) درباره ي علماء فرموده اند:«... اما من کان من الفقهاء



[ صفحه 373]



صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا لهويه مطيعا لامر مولاه للعوام اين يقلدوه» (هريک از فقهاء که بر نفس خود مسلط باشد و دين خود را حفظ کند وبا هواي نفس خود مخالفت ورزد و امر خدا را اطاعت کند بر همگان واجبست که از او تقليد نمايند).

3) کليني و صدوق و طوسي روايتي را که معروف به «مقبوله عمر بن حنظله» است از امام صاق (ع) به مضمون ذيل نقل کرده ان «... هر کدام از شما که حديث ما را روايت کند و در حلال و حرام صاحب نظر باشد و احکام ما را بداند او را به حکومت برگزينيد که من او را بر شما حاکم قرار دادم...».

4) پيغمبر مي فرمود:«علماء امتي کانبياء بني اسرائيل» يعني همانطور که انبياء بني اسرائيل حافظ دين موس بودند و اطاعت آنان بر بني اسرائيل واجب بود علماي اسلام نيز حافظ دين پيغمبرند و اطاعت از آنان در احکام شرع واجب است.

اعتقاد شيعه ي اماميه بر غيبت امام دوازدهم و زنده بودن او در طي قرون متمادي و اعتقاد به ظهور او در آينده و خروج او از پرده ي استتار و گرفتن حکومت و خلافت الهي را در دست اقتدار، موجب اعتراضات و سوالات و شکوک و شبهات فراوان از جانب مخالفان شيعه ي اماميه شده است و علماي شيعه ناچار در هر عصري از اعصار به اين شبهات و اعتراضات پاسخ داده اند و بايد گفت مقاومت شديد ايشان در برابر حملات شديد دشمنان و رد شبهات و اعتراضات با وجوه منطقي و مستدل است که شيعه با ميليونها پيرو و معتقد در جهان از ارکان مهم عالم اسلام شده، از جهت سياسي و ديني و فرهنگي و علمي از فرق مهم ديني عالم همچنان ثابت و استوار مانده است. در اثبات اصل مساله ي امامت و



[ صفحه 374]



وجوب تعين و نصب آن از جانب خدا و در اثبات امامت خاصه هر يک از ائمه ي اثناعشر و در اثبات وجود مهدي موعود و اينکه اين مهدي از نسل حضرت رسول (ص) و بنابراين از اولاد علي و فاطمه عليهماالسلام است و در اينجا نه لزومي به تکرار آن احساس مي شود و نه مجال کافي و لازم براي آن موجود است. همين قدر متذکر مي گرددکه اين نوع استدلالات کلامي از قبيل استدلال بر نبوت انبياء و نبوت خاصه و نظاير آن است و روش آن نيز از همان قبيل است و برادران اهل سنت خود در احتجاج با اهل اديان ديگر همين اصول و روش را به کار مي برند و فرق فقط در محتويات و مواد است. پس در اينجا مساله ي وجوب امامت و عصمت امام و عدد ائمه و نيز لوزم ظهور مهدي در آخرالزمان «مفروغ عنه» است و اين مسائل و مطالب در جاي خود بحث و حل شده است. اما آنچه درين مقال تذکر آن ضروري مي نمايد اشاره به اعتراض مخالفان به مساله ي غيبت امام دوازدهم و حيات او در پس پرده ي استتار در طي قرنهاي دراز و فايده اي است که بر اين غيبت مترتب است و سعي مي شود که به طور اختصار به اين اعتراضات و پاسخهاي آن اشاره شود:

1) در اين که امام زمان و مهدي موعود امام دوازدهم و فرزند امام حسن عسکري (ع) است در ميان شيعه ي اماميه کوچکترين تردديدي وجود ندارد و اين به جهت اخبار و احاديث فراواني است که در کتب شيعه هست و به موجب آن عده ي امامان دوازده است و امام دوازدهم فرزند امام حسن عسکري (ع) است و چون امام حسن عسکري (ع) يک فرزند بيشتر نداشته است امام دوازدهم منحصر به وجود ايشان است.

2) بعضي از مخالفان اعتراض کرده اند که امام حسن عسکري (ع) فرزندي



[ صفحه 375]



نداشته است و اين اعتراض مقبول نتواند بود. زيرا مخالفان در مقام انکار هستند و مي خواهند يا بر اساس مذهب شيعه و يا بر اساس مهدويت امام دوازدهم خلل آورند. بديهي است که چنين کساني مغرض هستند و بي طرف نيستند و از اين روي دعوي ايشان صادقانه نيست و براي امري است که مقصود و مطلوب از آن غذبه بر خصم است. اما شيعه ي اماميه که امامان خود را بهتر از هر کس مي شناسند و نصب امام را بر خداوند واجب مي دانند و اطاعت او را بر خود فرض شرعي عيني مي شمارند نمي توانند در امري که براي ايشان از ارکان مهم دين است و ناشناختن آن و عدم معرفت به حال امام را با جاهليت به جهل و تزوير متمسک شوند؟ پس مساله ي امامت امام دوازدهم براي شيعيان در رديف مساله ي نماز و روزه و نه فقط مانند يکي از فروع و احکام دين بلکه از اصول مذهب است و در آن نهايت احتياط و سختگيري به عمل مي آورند اما براي مخالفان مساله «ديني» نيست بلکه مساله نفي و طرد و عقيده ي طرف مقابل است و در چنين وضعي طبعا سخن آنکه مساله را از نظر اهميت ديني مي نگرد معتبر است.

3) از اعتراضات مهم مخالفان يکي اين است که امام چرا غيبت کرده است؟ شيعه در پاسخ مي گويند به جهت خوف از مخالفان آن حضرت خود را به اذن خداوند از انظار مخفي داشته است. اگر تاريخ نيمه ي دوم قرن سوم هجري را در نظر بياوريم و ببينيم که چگونه مردم از خلافت خلافت بني عباس سرخورده و نوميد شده بودند و به دنبال افراد صالحتري در ميان خاندان علويان مي گشتند و اگر ظهور صاحب الزنج را در بصره که مدعي علويت بود و ظهور عده اي از سران قرامطه را که نيز بعضي از ايشان مدعي علويت بودند بنگريم وحشت خاندان



[ صفحه 376]



عباسي را در مرکز خلافت از علويان و مخصوصا از امامان شيعه که برجسته ترين و شايسته ترين اولاد علي (ع) بودند خوب درک مي کنيم و درمي يابيم که چرا خلفاي عباسي حضرت جواد و حضرت هادي و حضرت عسگري (ع) را در سامرا زير نظر داشتند و هيچيک از حرکات ايشان از نظر ماموران خلافت پنهان نمي ماند. شرح حال اين امامان پر است از وقايع ارسال وجوه و هدايا و تحف به عنوان خمس و مال امام از اکناف عالم اسلامي به ايشان و پر است از نام وکلا و ماموران ايشان در شهرهاي مختلف. امام حسن عسکري (ع) در سال 260 ق در اوايل شورش زنجبيان به رهبري صاحب الزنج وفات يافت و درآن موقعيت خطرناک اگر عمال بني عباس بويي مي بردند که فرزندي صغير که جانشين آن حضرت است در خانه ي او زنده است و مرجع شيعيان جهان است حتما او را به دست آورده و مي کشتند. بنابراين مصلحت اسلام و جهانيان چنان اقتضا مي نمود که امام از انظار دشمنان مستور بماند. اين يک دليل تاريخي است اما دلايل معنوي ديگري نيز هست که در جاي خود مذکور است.

4) علت غيبت امام در آغاز هر چه باشد علت دوام آن نتواند بود. دليل ادامه ي اين غيبت چيست؟ پاسخ آن است که علت آغاز غيبت همان دوام آن نيز هست و اين علت با شدت بيشتري تا زمان ما ادامه دارد، يعني مردم جهان آمادگي براي قبول حکومت الهي که عدالت محض را بر طبق احکام الهي در جهان برقرار کند ندارند و ما اين را به مشاهده در زمان خود مي بينيم و از روي تجربه ي تاريخي در قرون گذشته نيز به وضوح کامل دريافته ايم و چنانکه علائم و قرائن نشان مي دهد اين عدم آمادگي تا سالهاي سال همچنان ادامه خواهد يافت و غيبت امام (ع) که معلول اين علت است نيز ادامه خواهد داشت.



[ صفحه 377]



5) چگونه يک انسان مي تواند در طي قرنها زنده بماند؟ آيا اين خلاف طبيعت و محال نيست؟ پاسخ آن است که البته از نظر طبيعت و طبايع اشياء و حيوان و انسان چنين چيزي غيرممکن مي نمايد. اما ما معتقد به امري فوق طبيعي هستيم و معتقد به قدرتي هستيم که طبيعت از او و آفريده ي اوست. اگر جهان همه طبيعت بود خلاف طبيعت خلاف عقل هم بود. اما عقل به چيزي والاتر و برتر از طبيعت معتقد است که مي تواند قوانين را که خود نهاده است بر هم بزند و قانوني ديگر بيافريند در اين صورت عمر چندين قرن براي يک انسان اگر چه خلاف طبيعت است اما خلاف عقل نيست. زيرا طبيعت اسير و تابع قدرتي است که او را آفريده است. روي سخن در اينجا با منکران خدا و جهان فوق طبيعت نيست ص با آنان بايد از آغاز سخن گفت. روي سخن با کساني است که به خدا و جهان فوق طبيعت معتقدند و ارسال رسل و انبياء را قبول دارند و معجزات را که اموري خارق عادت و خارق طبيعت است مي پذيرند.

6) فايده ي وجود امام در اجراي احکام الهي و بسط يد او در استقرار عدالت و دفع ظلم از ظالم است و به همين دليل است که شيعه وجود امام را لازم دانسته اند و امام را معصوم شمرده اند زيرا شخص جائز الخطا ممکن است در اجراي حکم و عدالت به راه خطا برود و مردم در حيرت و ضلالت بيفتند و آن غرضي که از وجود امام مطلوب بود حاصل نشود. حال اگر امام منصوص و منصوب از جانب خدا مبسوط اليد نباشد و علاوه بر آن، غايب و از انظار مردم مستور باشد چه نفعي بر وجود او مترتب است؟ و از اين رو ادله اي که شيعه براي اثبات وجوب نصب امام آورده اند نيز معني خود را از دست مي دهد. پاسخ اين سوال و اعتراض آن است که در رابطه ي ميان خدا و بشر اموري بر خداوند واجب



[ صفحه 378]



است که از راه لطف بايد در حق بندگان انجام دهد و اموري هم بر بندگان لازم و واجب است تا در نتيجه استقرار اين رابطه کار اجتماع نظام پريرد. مثلا در رابطه ي فرد با خدا بايد گفت که اگر خداوند فردي را صحيح و سالم و عاقل بيافريد (واکثر افراد انسان چنين هستند) آن فرد هم بايد قواي جسماني و عقلاني خود را در راه بهبود وضع خود به کار اندازد. اگر فردي با چشمان سالم و عقل کامل در حال راه رفتن چشمهاي خود را بر هم نهد و در چاه بيفتد عقلا تقصير را فقط متوجه ي خود او مي دانند. به همين جهت است که در انجام تکاليف شرعي يکي از شروط، صحت جسماني و عقلاني است و خداوند کسي که چنين شرايطي در اختيار او نگذاشته است طلب تکليف نمي کند. امام لطفي است از خداوند بر اجتماع تا مردم در اثر حسن سياست او در رفاه و آسايش و عدالت زندگي کنند و خداوند چنين لطفي را در حق مردم کرده و چنين امامي را تعيين فرموده است. حال نوبه ي مردم است که قدر اين لطف را بدانند و از او اطاعت کنند و اگر نکنند و برعکس، او را تهديد و تخويف کنند تکليف خود را انجام نداده اند و اين را ديگر به خدا نمي توان نسبت داد. به همين جهت است که علماي شيعه گفته اند:«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر عدمه منا» (وجود امام لطفي است از جانب خدا و تصرف او در حکومت و سياست لطف ديگري است از خدا و اگر اين لطف حاصل نشود تقصير آن متوجه ماست).

7) اعتراض کرده اند که اگر مسئوليت عدم تصرف امام در امور دين و دنيوي متوجه خود بشر و افراد آن است چه فرقي ميان غيبت جسماني و مرگ اوست؟ و چرا امام دوازدهم مانند افراد ديگر به طور طبيعي از جهان نرفته است تا اشکال و اعتراض امر غير طبيعي و خارق العاده ي حيات طولاني پيش بيايد؟ در



[ صفحه 379]



چنين صورتي خداوند در موقع مقتضي و به هنگام آمادگي مردمان مهدي موعود را به آن صفت و سيرت که هست از ميان خاندان علوي بر مي گزيند و به او اجازه ي خروج و ظهور مي دهد. مانند آن که درباره ي انبياء نيز چنين شده است و خداوند در موارد مقتضي يکي را برگزيده و مبعوث کرده است. پاسخ اين سوال آن است که شيعه بنا به قانون لطف وجود امام را لازم مي داند، امامي که معصوم و عادل باشد. و فوت امام لزوما به اين معني است که خداوند اين لطف را از مردم دريغ داشته است و انسانها را بي سرپرست به حال خود رها کرده است. اين مخالف قواعد عقلي است که در علم کلام مذکور است و مخالف عدل الهي است. پس خداوند آنچه را که بر او لازم بوده است از نصب و تعيين امام معصوم انجام داده است و او را زنده نگاهداشته است تا حجت او بر مردم تمام شود. و مردم در مقام اعتراض نگويند که ما را بدون سرپرست رها کردي و اگر چنين سرپرستي بود ما حتما از او پيروي مي کرديم

8) ممکن است اعتراض شود که لازم نبود يک امام در طي قرون و اعصار زنده بماند بلکه هر امامي پس از عمر طبيعي (در حال غيبت) جاي خود را به امام معصوم ديگر مي داد و اين وضع تا خروج مهدي موعود ادامه مي داشت. پاسخ اين اعتراض باز در رفتار مردمان است عده اي از مردمان در حالي که امامان غايب نبودند و به طور آشکار در ميان ايشان زندگي مي کردند به نفي و انکار امامت ايشان برمي خاستند و به دنبال مدعيان دروغين مي رفتند و فرقه هاي نويني به وجود مي آوردند. تاريخ فرق و مذاهب پر است از اينگونه نفي ها و انکارها و ظهور اين گونه مدعيان امامت. اگر در حال ظهور و عدم غيبت چنين بوده است در حال غيبت و استتار چه مي شد؟ پس وجود يک امام زنده ي غايب در حال انتظار بهترين و



[ صفحه 380]



صالحترين وجوه است.

علائم ظهور حضرت حجت (ع) را محدثين شيعه به تفصيل ذکر نموده اند بعضي از آن علامات مقارن ظهور و همراه با مهدي آشکار مي شود و بعض ديگر قبلا اتفاق مي افتد. که از جمله ي آنهاست: خروج سفياني در شام و قيام يماني و خروج دجال و دابه الارض و صيحه ي آسماني داير به بشارت نزديکي ظهور مهدي، و قيام سيد حسني به نام محمد بن حسن و کشته شدن او در مکه بين رکن و مقام و به زمين فرو رفتن لشکر سفياني بين مدينه و مکه و پيدا شدن دست يا صورت و سينه اي در چشمه ي خورشيد و طلوع خورشيد از مغرب و خسوف و کسوف بي موقع و حساب نشده... که بعض آنها را بايد بر سبيل رمز و کنايه تعبير نمود. در اخبار شيعه است که مهدي روز شنبه دهم محرم در مکه بين رکن و مقام ظهور مي کند. او تکيه به ديوار کعبه مي دهد و اين آيه را با صدايي که به گوش همه مي رسد تلاوت مي کند:«بقيه الله خير لکم ان کنتم مومنين» (هود، 86 (او مردم را به بيعت با خود دعوت مي کند و شيعيان خاص او 313 نفرند - و 113 نفر ايشان از ايرانند - از آسيا و آفريقا فورا خود را به او مي رسانند و با حضرت مهدي (عج) بيعت مي کنند. براي اطلاع بيشتر از چگونگي ظهور امام (عج) و فتوحات ايشان و اتفاقات بعدي بايد به کتب معتبر شيعي مراجعه نمود.

اعتقاد به امام حي قائم و انتظار ظهور او ونيابت فقهاء هم از نظر سياسي و هم روحاني و فرهنگي نتايج مهمي در تاريخ تشيع داشته است و تکيه گاه شيعيان و سبب انجام و اتحاد جامعه ي ايشان و زنده ماندن روح انقلاب و مقاومت و قيام در آنان بوده است. اين مساله موجب گرديده است که هميشه عده اي درصدد تحصيل علم و وصول به مقام اجتهاد برآيند. مدارس بزرگ شيعه در ايران و عراق



[ صفحه 381]



و هند و ساير بلاد آسيا و آفريقا نه تنها موجب بقا و قوت شيع بوده بلکه معارف پربار تشيع را آفريده و مشعل دانش و خرد را در تاريکترين ادوار تاريخ روشن نگاهداشته است. مساله ي مهدويت در تاريخ اسلام وقايع سياسي مهمي را به وجود آورده و از صدر اسلام تا زمان حاضر اشخاص بسياري مدعي مهدويت يا بابيت شده اند که از جمله ي آنها غلام احمد قادياني(1235 ق) موسس فرقه قادياين در هند و سيد علي محمد باب (مقتول 1266 ق در تبريز) موسس فرقه ي بابي در ايران و محمد احمد معروف به مهدي سوداني (م 1885 م / 1302 ق) در افريقا بوده اند.