حافظ حسين کربلائي تبريزي (994 ه)
«ذکر الامام الهمام، صاحب الصمصام، شمس الظلام و بدر التمام و ربيع الايام و نظره الانام و قلاق الهام، السيف المضي، محمد بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي المهدي الهادي صلوات الله عليهم اجمعين».
«وي امام دوازدهم از ائمه ي اثني عشر است. کنيت وي ابوالقاسم است و لقبش حجه الله و قائم و مهدي و منتظر و خلف صالح و صاحب الزمان و صاحب الامر...»
و في تاريخ اليافعي:
«محمد بن الحسن العسکري ابوالقاسم الذي يلقبه الاماميه بالحجه و القائم و المهدي و المنتظر و صاحب الزمان و هو عندهم خاتم الاثني عشر اماما...».
[ صفحه 495]
و در کتاب «شواهد النبوه» مولانا «عبدالرحمن جامي» آورده که: حکيمه دختر امام محمد جواد، عمه ي ابو محمد زکي عليهماالسلام گفته است که: روزي نزد ابومحمد آمدم فرمود که: اي عمه امشب در خانه ي ما باش که خداي تعالي ما را خلفي خواهد داد. من گفتم: اين فرزند از که خواهد بود؟ که در «نرجس» هيچ اثري از حمل نمي بينم. فرمود که: آري مثل نرجس همچو مثل ام موسي است که حمل وي جز وقت ولادت ظاهر نخواهد شد. آن شب آنجا بودم چون شب به نيمه رسيد، برخاستم تهجد گزارم و نرجس نيز تهجد گزارد. بعد از آن باخود گفتم که: وقت فجر نزديک است و آنچه ابو محمد گفته بود، ظاهر نشد، ابو محمد عليه السلام از مقام خود آواز داد که: اي عمه تعجيل مکن. به آن خانه که نرجس آنجا بود بازگشتم. مرا در راه پيش آمد لرزه بر وي افتاده بود. وي را به سينه ي خود بازگرفتم و(قل هو الله و انا انزلنا و آية الکرسي) بر وي خواندم، از شکم او نيز آواز آمد که هر چه من خواندم فرزند وي نيز بخواند، بعد از آن ديدم که خانه روشن شد، نظر کردم فرزند وي به زمين آمده بود و در سجده افتاده. وي را برگرفتم. ابو محمد عليه السلام از حجره ي خود گفت که: اي عمه فرزند مرا پيش من آر. پيش وي بردم وي را بر کنار خود نشاند و زبان در دهان وي کرد و فرمود که: سخن گوي اي فرزند من به اذن الله تعالي. گفت:
(بسم الله الرحمن الرحيم و نريد ان نمن علي اللذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين).
بعد از آن ديدم که مرغان سبز ما را فرو گرفتند، ابو محمد عليه السلام يکي از آن مرغان را بخواند و گفت: «خذه فاحفظه حتي ياذن الله فيه فان الله بالغ امره» از او پرسيدم که: اينها مرغند يا چيز ديگر؟ فرمود که: آن يکي جبرئيل بود و ديگران ملائکه رحمتند. بعد از آن فرمود: يا عمه وي را به مادر وي بازگردان کي تقر عينها و لا تحزن و لتعلم ان وعدد الله حق ولکن اکثرهم لا يعلمون) وي را پيش
[ صفحه 496]
مادرش بردم.
و چون متولد شد ناف زده بود و ختنه کرده و بر ذراع ايمن وي مکتوب بود که:
(جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا).
و همچنين روايت کرده اند که: چون متولد شد به دو زانو درآمد و انگشت سبابه به جانب آسمان برداشت پس عطسه زد وگفت: «الحمد لله رب العالمين» و همچنين روايت کرده اند که: يکي گفته است: بر ابو محمد زکي عليه السلام، درآمدم و گفتم: يابن رسول الله خليفه و امام بعد از تو که خواهد بود؟ به خانه درآمد پس بيرون آمد کودکي بر دوش گرفته که گويا ماه شب چهارده بود در سن سه سالگي. پس فرمود که: اي فلان اگر نه تو پيش خداي تعالي گرامي بودي اين فرزند خود به تو ننمودمي نام اين نام رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است و کنيت وي کنيت آن حضرت «هو الذي يملا الارض قسطا کما ملئت جورا و ظلما..».
بدانکه در وجود مهدي موعود عليه السلام هيچ کس از اهل اسلام را خلافي نيست خلاف در اين است که کيست؟ شيعه ي اماميه بر آنند که محمد بن الحسن است و از براي او دو غيبت اثبات مي کنند يکي غيبت صغري و آن از زمان ولادت تا زمان انقطاع سفارت است و ديگري غيبت طولي(کبري) و آن از زمان انقطاع سفارت است تا آن زمان که خداي تعالي ظهور وي را مقدر ساخته است.
«و لا استحاله في طول عمره کنوح و لقمان و الخضر عليهم السلام و ذهب اهل السنه الي انه امام عادل من ولد فاطمه يخلقه الله متي شاء و يبعثه نصره لدينه».
اکثر اکابر رموز در تاريخ مهدي گفته اند و گوهر معني به الماس سخن
[ صفحه 497]
سفته اند به تخصيص «شيخ سعدالدين محمد حموي قدس سره» و از اشعار او است:
اذا بلغ الزمان عقيب صوم
ببسم الله فالمهدي قاما
رباعي:
هر روز ز جوي چشم من خون گذرد
آه دل من گرم زگردون گذرد
من بر سر راه آن پري منتظرم
آشفته و سرگشته که او چون گذرد
اميد به کرم وهاب نعم آن که باصره ي ما از کحل الجواهر خاک آستان آن حضرت روشني يابد، و آفتاب عالمتاب حقيقت جامعه ي او بر در و بام تشخص ما تابد. «و ما ذلک علي الله بعزيز و الله علي کل شي ء قدير» در آن سردابه که در سر من راي است و حضرت امام محمد بن الحسن آنجا غائب شده، آن حضرت را زيارت کنند. [1] .
پاورقي
[1] روضات الجنان، روضه ي هشتم، ج 2، ص 393 - 389.