بازگشت

انتظار فرج چه فضيلتي دارد؟


پاسخ: در روايات اسلامي فضيلت و ثواب بسياري براي منتظران آن امام منتظر (عج) بيان شده است.

ما در اينجا به چند نمونه اکتفا مي کنيم:

1- جعفر بن ابي دلف مي گويد: شنيدم حضرت امام رضا (ع) مي فرمود: «همانا امام بعد از من پسرم علي است، امر او امر من، گفته اش گفته من و اطاعتش اطاعت از من است و امام بعد از او، پسرش حسن است، امر او امر پدرش، و گفته او گفته پدرش و اطاعت او اطاعت از پدرش مي باشد». سپس ساکت شد. عرض کردم: اي فرزند رسول خدا! امام بعد از حسن (ع) کيست؟ پس آن حضرت به شدت گريست، سپس فرمود: «البته بعد از حسن پسرش آن که قائم به حق و مورد انتظار است، مي باشد.»



[ صفحه 243]



گفتم: اي فرزند رسول خدا (ص) چرا «قائم» ناميده شده است؟ فرمود: «چون که او به خيزد، پس از آن که يادش مرده باشد و بيشتر معتقدان به امامتش برگشته باشند.» گفتم: چرا «منتظر» ناميده شده است؟ فرمود: «زيرا او را غيبتي است که روزهاي بسيار و مدتي طولاني دارد، پس مخلصان منتظر خروجش باشند و اهل ترديد انکارش کنند، و جاهلان ياد او را به استهزا گيرند، و وقت گذاران در آن دروغگو شوند، و عجله کنندگان در آن هلاک گردند، و تسليم شوندگان در آن نجات يابند». [1] .

2- کسي از امام صادق (ع) پرسيد: چه مي گوييد درباره شخصي که داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حضرت حق را مي کشد و در اين حال از دنيا مي رود؟

امام (ع) در پاسخ فرمود: «او همانند کسي است که با رهبر اين انقلاب در خيمه او (ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس اندکي سکوت کرد - و فرمود: مانند کسي است که با پيامبر اکرم (ص) در مبارزاتش همراه بوده است.» [2] .

3- فيض بن مختار از امام صادق (ع) روايت کند که فرمود: «هر کس از شما بميرد، در حالي که منتظر اين امر (ظهور مهدي) باشد، همانند کسي است که با حضرت قائم (ع) در خيمه اش بوده باشد.» سپس چند لحظه اي درنگ کرده و آنگاه فرمود: «نه، بلکه مانند کسي است که در خدمت آن حضرت شمشير بزند.» سپس فرمود: «نه به خدا، همچون کسي است که در رکاب رسول خدا (ص) شهيد شده باشد.» [3] .

4-امير المؤمنين (ع) فرمود: «منتظر فرج باشيد و از رحمت خدا نااميد نشويد، به درستي که بهترين عمل نزد خداوند عز و جل انتظار فرج است.» [4] .



[ صفحه 244]




پاورقي

[1] کمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص 378.

[2] اثبات الهداه، شيخ حر عاملي،ج 7، ص 40.

[3] بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 52، ص 126.

[4] همان ماخذ، ص 123.