بازگشت

نفس زکيه کيست؟


پاسخ: يکي ديگر از علايم و نشانه هاي حتمي «قتل نفس زکيه» است. چنانکه امام صادق (ع) فرمود: «پيش از قيام قائم (ع) پنج علامت حتمي است: يماني، سفياني، صيحه آسماني، قتل نفس زکيه، فرو رفتن...». [1] .

و شيخ مفيد (ره) از امام باقر (ع) روايت مي کند که فرمود: «فاصله بين قتل نفس زکيه و ظهور قائم (ع) بيش از پانزده شبانه روز زيادتر نيست.» [2] .



[ صفحه 187]



مقصود از نفس زکيه، نفس کامله پاک و پاکيزه است. کلمه «زکيه» از ريشه «زکي» به معناي «رشد کرد و پاکيزه شد» مي باشد. و مقصود از «رشد» در اصطلاح اسلامي، تکامل با علم و اخلاص و فداکاري است؛ و ممکن است با دقت بيشتري براي کمال دو معني در نظر بگيريم:

معناي اول: کمال، عبارت است از آنچه خواسته اسلام است از يک فرد مسلمان که در درجه بالاي ايمان و اراده و از خودگذشتگي باشد، بنابراين مقصود از نفس زکيه يکي از اشخاص با اخلاص و آزمايش شده در دوران غيبت کبري خواهد بود که بر اثر فتنه ها و انحرافات حاکم در آن زمان، به شهادت مي رسد.

معناي دوم: مقصود از کمال، برائت از آدم کشي مي باشد که به همين معني در قرآن مجيد آمده است: آيا نفس زکيه اي را بدون اينکه کسي را کشته باشد تو کشتي؟ کار زشتي انجام دادي». [3] و شايد از اينکه در اخبار، تعبير به نفس زکيه شده است به اين خاطر بوده که مي خواستند مفهوم قرآني را بگويند.

ولي آنچه که معناي اول را تقويت مي کند، آن است که از اين روايات آنچه به ذهن مي رسد، «نفس زکيه» انساني است که بر اثر شخصيت والاي او، آن قتل، اهميتي بسزا دارد، و اهميت قتل نيز درباره اشخاص آزمايش شده و با اخلاص است، که در سطح بالاتري قرار گرفته باشند تا جلب نظر کند و موجب تأثر و تأسف عميق مردم گردد. ولي کشف يک فرد معمولي بي گناه نوعا اهميتي در جوامع ندارد و جلب نظر نمي کند. ضمن اينکه اگر کسي مي خواهد نشانه علامت شود، مي بايست در مورد کسي باشد که در بين مردم شناخته شده باشد، و الآ نمي تواند نشانه ظهور باشد.

بنابراين وقتي معناي اول با مجموع روايات سازگارتر بوده و معناي دوم چنين انطباق و تناسب نداشت، بر ما لازم است که معناي اول را گرفته و بر طبق آن عمل کنيم.



[ صفحه 188]



محدث قمي در اين رابطه مي فرمايد: «نفس زکيه آن پسري است از آل محمد (ص) که در ما بين رکن و مقام کشته شود.» [4] .


پاورقي

[1] کمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ص 650.

[2] ارشاد مفيد، با ترجمه ساعدي خراساني، ص 697.

[3] سوره کهف، آيه 74.

[4] منتهي الآمال، شيخ عباس قمي، ج 2، ص 337.