بازگشت

امام عصر چگونه و در چه شرايطي متولد شد؟


پاسخ: حکيمه خاتون دختر امام جواد (ع) و عمه امام حسن عسکري (ع) کيفيت و چگونگي ولادت حضرت مهدي (ع) را چنين نقل مي کند:



[ صفحه 50]



«ابو محمد امام حسن عسکري (ع) کسي را به دنبال من فرستاد که امشب (نيمه شعبان) براي افطار نزد من بيا، چون خداوند امشب حجتش را آشکار مي کند. پرسيدم: اين مولود از چه کسي است؟ آن حضرت فرمود: از نرجس، عرض کردم: من در نرجس خاتون هيچ اثر حملي مشاهده نمي کنم! حضرت فرمود: موضوع همين است که گفتم.

من در حالي که نشسته بودم، نرجس آمد و کفش مرا از پايم بيرون آورد و فرمود: بانوي من! حالتان چطور است! من گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب کرده ناراحت شد و فرمود: اين چه سخني است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عطا مي کند که سرور و آقاي دنيا و آخرت خواهد شد. نرجس خاتون از سخن من خجالت کشيد.

سپس بعد از افطار، نماز عشاء را به جا آوردم و به بستر رفتم. چون پاسي از نيمه شب گذشت، برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم. در اين هنگام، نرجس نيز بيدار شد و نماز شب را به جا آورد. سپس از اتاق بيرون رفتم، تا از طلوع فجر با خبر شوم. ديدم فجر اول طلوع کرده و نرجس در خواب است. در آن حال، اين سوال به ذهنم خطور کرد که چرا حجت خدا آشکار نشد. نزديک بود شکي در دلم ايجاد شود که ناگهان حضرت امام حسن عسکري (ع) از اتاق مجاور صدا زد: «اي عمه شتاب مکن که موعد نزديک است». من نيز نشستم و سوره «الم سجده و ياسين» را خواندم. هنگامي که مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. [1] .



[ صفحه 51]



من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسيدم: چيزي احساس مي کني؟

نرجس گفت: آري. گفتم: نام خدا را بر زبان جاري کن، اين همان موضوعي است که اول شب به تو گفتم. مضطرب مباش و دلت را آرام کن.

در اين هنگام پرده نوري ميان من و او کشيده شد. ناگاه متوجه شدم کودک ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، آن مولود سر به سجده گذاشته و مشغول ذکر خدا بود. هنگامي که او را برگرفتم، ديدم پاک و پاکيزه است. در اين موقع، حضرت امام حسن (ع) صدا زد؛ عمه! فرزندم را نزد من بياور، وقتي که نوزاد را خدمت آن حضرت بردم، وي را درآغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو! پس آن طفل گفت: «اشهد ان لا اله الا الله، و اشهد ان محمدا رسول الله». پس از آن به امامت امير المؤمنين (ع) و ساير امامان معصوم عليهم السلام، شهادت و گواهي داد و چون به نام خود رسيد گفت: «اللهم انجزلي وعدي، و اتمم لي امري، و ثبت وطأتي، و املاء الارض بي عدلا و قسطا». پروردگارا! وعده مرا قطعي گردان و امر مرا به اتمام رسان، و مرا ثابت قدم بدار، و زمين را به وسيله من از عدل و داد پر کن.

روز هفتم که خدمت حضرت امام حسن عسکري (ع) رسيدم، ايشان فرزندش را از من طلب کرد. من نيز او را در پارچه اي پيچيده، نزد پدرش بردم. آن حضرت فرمود: پسرم! با من حرف بزن، در اين هنگام، او آيه «و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض...» را خواند. [2] .

و در روايت ديگر چنان است که: چون حضرت صاحب الامر عليه السلام متولد شد، نوري از او ساطع گرديد که به آفاق آسمان پهن شد و مرغان سفيد را ديدم که از آسمان به زير مي آمدند و بالهاي خود را بر سر و روي و بدن آن حضرت مي ماليدند و



[ صفحه 52]



پرواز مي کردند. پس حضرت امام حسن عسکري (ع) مرا آواز داد که اي عمه، فرزند را برگير و به نزد من بياور، چون برگرفتم، او را ختنه کرده و ناف بريده و پاک و پاکيزه يافتم و بر ذراع راستش نوشته شده بود: «جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا.» [3] .

باري مهدي موعود (ع) به گونه اي پا به عرصه وجود گذاشت که از خود کرامات بسياري را نشان داد. و بدين ترتيب بود که وجود مقدس ولي عصر (عج) در روز جمعه نيمه شعبان سال 255 هجري قمري متولد شد.

و اما راجع به قسمت دوم سوال بايد گفت: از روايات چنين استفاده مي شود که امام عسکري (ع) را به خاطر مولودي که موعود مظلومان جهان است، چنان تحت نظر داشتند که وقتي امام زمان (عج) متولد شد، امام عسکري (ع) حتي با نزديکان خود هم با ايماء و اشاره سخن مي گفت، تا مبادا کسي سخن آن امام را شنيده و به دولت گزارش دهد، و ايجاد خطر کند.

چنان که در کتاب «غيبت» شيخ طوسي (ره) روايت کند: «احمد بن اسحاق قمي از امام حسن عسکري (ع) در خصوص صاحب الزمان (عج) سوال کرد، حضرت با اشاره دست او را متوجه نمود که او زنده و سالم است.» [4] .


پاورقي

[1] بر اساس بعضي روايات که در منتهي الآمال نيز آمده، حکيمه خاتون مي گويد: «بعد از آنکه نرجس از خواب بيدار شد، من او را به سينه چسباندم و نام خدا را بر زبان جاري کردم. امام حسن عسکري (ع) فرمود: سوره «قدر» را برايش بخوان. آن سوره را خواندم و از نرجس پرسيدم حالت چطور است؟ او گفت: آنچه مولايت فرموده بود، ظاهر شد. من دوباره سوره «قدر» را خواندم. کودک نيز در شکم مادر، همراه من سوره «قدر» را خواند که من ترسيدم».

[2] بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 51، ص 19.

[3] منتهي الآمال، محدث قمي، ج 2، ص 285.

[4] مهدي موعود، ترجمه و نگارش، علي دواني، ص 393.