بازگشت

چه دليلي بر متولد شدن امام مهدي در دست است؟ آيا کسي آن حضرت


پاسخ: بنابر آنچه که مورخان شيعه و سني در خصوص تاريخ و چگونگي ولادت حضرت مهدي (عج) نوشته اند، اصل ولادت خجسته امام زمان (ع) و به دنيا آمدنش جزء امور مسلم و قطعي تاريخ است.

به عنوان نمونه: مورخ شهير اهل سنت، علي بن حسين مسعودي مي گويد: «در سال 260 ابو محمد حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي ابن ابيطالب عليهم السلام، در زمان خلافت معتمد عباسي درگذشت او به هنگام درگذشت، 29 سال داشت، و او پدر مهدي منتظر است.» [1] .

و شيخ سليمان قندوزي گويد: «خبر معلوم و مسلم، در نزد موثقان، اين است که ولادت قائم (ع)، در شب نيمه شعبان سال 255 هجري قمري، در شهر سامرا واقع شده است.» [2] .

اما از آنجايي که خلفاي بني عباس دانسته بودند که دوازدهمين امام شيعيان همان مهدي موعود است که زمين را پر از عدل و داد مي کند و دژهاي گمراهي و فساد را درهم



[ صفحه 47]



مي کوبد، و نيز مي دانستند که از فرزندان امام حسن عسکري (ع) است؛ درصدد برآمدند اين نور را خاموش کنند. از اين رو امام مهدي (عج) از نخستين روز ولادت، همواره در نهان مي زيست و مردم به طور عموم او را نمي ديدند. ولي با اين وجود، عده اي از اصحاب امام حسن عسکري (ع) بودند که توفيق شرفيابي و معرفي را يافته بودند.بعضي از آنها عبارتند از:

1- حکيمه خاتون، دختر امام جواد، خواهر امام هادي و عمه امام حسن عسکري عليهم السلام، که شب تولد حضرت مهدي (عج)، او را زيارت کرد، و نسيم و ماريه کنيزان آن حضرت گفتند: تا آن کودک متولد شد به خاک سجده کرد و انگشت سبابه را رو به آسمان بلند نمود و عطسه زد و گفت: «الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله». [3] .

2- ابو بصير خادم است که گفت: بر صاحب الزمان (عج) وارد شدم، در حالي که درون گهواره بود، نزديک رفتم و سلام کردم، حضرت فرمود: مرا مي شناسي؟ عرض کردم: آري، تو بزرگ و سيد من و فرزند امام من هستي... حضرت فرمود: «انا خاتم الاوصياء، و بي يرفع البلاء من اهلي و شيعتي.» [4] .

3- سعد بن عبد الله قمي است که با نامه هاي فراوان با جمعي براي زيارت آن حضرت به سامره رفته و طرف راست امام حسن (ع)، کودکي را ديدند که مانند ماه درخشان بود؛ پرسيدند: اين کيست؟ گفته شد: «مهدي قائم آل محمد (ص)» است. [5] .

4- روزي جمعي از شيعيان - چهل تن - نزد امام يازدهم آمدند، و از آن امام تقاضا کردند تا حجت پس از خويش را به آنان بنماياند و بشناساند. و امام چنان کرد. و آنان پسري را ديدند که بيرون آمد همچون پاره ماه، شبيه به پدر خويش. امام عسکري (ع)



[ صفحه 48]



فرمود: «پس از من، اين پسر، امام شماست، و خليفه من است در ميان شما، امر او را اطاعت کنيد، از گرد رهبري او پراکنده نگرديد که هلاک مي شويد و دينتان تباه مي گردد اين را هم بدانيد که شما او را، پس از امروز، نخواهيد ديد، تا اينکه زماني دراز بگذرد، بنابراين از نايب او، «عثمان بن سعيد» اطاعت کنيد.» [6] .

5- ابو سهل نوبختي گويد: در آن حال بيماري، امام عسکري خواست تا آن کودک را نزد او آوردند. مهدي را که در آن هنگام کودک بود، نزد پدر آوردند. وي به پدر سلام کرد. من به او نگاه کردم، رنگي سفيد و درخشان داشت، موهايش پيچيده و مجعد بود و دندانهايش گشاده، امام حسن (ع) او را با جمله «يا سيد اهل بيته» مخاطب قرار داد، يعني: اي سرور خاندان خود. سپس از آن فرزند خواست تا در خوردن دوايي که برايش جوشانيده بودند به او کمک کند. او چنين کرد. سپس پدر را وضو داد. آنگاه امام عسکري (ع) به او فرمود: «اي پسرک من! تويي مهدي، و تويي حجت خدا بر روي زمين...» [7] .


پاورقي

[1] مروج الذهب، مسعودي، ج 4، ص 199.

[2] ينابيع الموده، قندوزي، ج 3، ص 114.

[3] الزام الناصب، شيخ حائري يزدي، ج 1 ص 340.

[4] کشف الغمه، علامه اربلي، ج 2، ص 499.

[5] الزام الناصب، ج 1، ص 342.

[6] الزام الناصب، ج 1، ص 341.

[7] همان ماخذ، ص 351.