بازگشت

خالق و خلايق


«ان الله تعالي لم يخلق الخلق عبثا، و لا اهملهم سدي، بل خلقهم بقدرته، و جعل لهم اسماعا و ابصارا و قلوبا و ألبا، ثم بعث النبيين - عليهم السلام - مبشرين و منذرين، يأمرونهم بطاعته و ينهونهم عن معصيته، و يعرفونهم ما جهلوه من امر خالقهم و دينهم، و انزل عليهم کتابا و بعث اليهم ملائکة، و باين بينهم و بين من بعثهم اليهم بالفضل الذي جعله لهم عليهم، و ما آتاهم الله من الدلائل الظاهرة و البراهين الباهرة، و الآيات الغالبة، فمنهم: من جعل النار عليه بردا و سلاما و



[ صفحه 44]



اتخذه خليلا، و منهم: من کلمة تکليما و جعل عصاه ثعبانا مبينا، و منهم: من احيي الموتي باذن الله و ابرأ الاکمه و الأبرص باذن الله، و منهم من علمه منطق الطير و اوتي من کل شي ء. ثم بعث محمد صلي الله عليه و اله و سلم رحمة للعالمين و تمم به نعمته، و ختم به انبيائه، و ارسله الي الناس کافة، و اظهر من صدقه ما اظهر، و بين من آياته و علاماته ما بين، ثم قبضه صلي الله عليه و اله و سلم حميدا فقيدا سعيدا، و جعل الامر من بعده الي اخيه و ابن عمه و وصيه و وارثه علي بن ابي طالب عليه السلام، ثم الي الاوصياء من ولده واحدا بعد واحد، احيي بهم دينه، و اتمم بهم نورده، و جعل بينهم و بين اخوتهم و بني عمهم و الادنين فالادنين من ذوي ارحامهم فرقا بينا، تعرف به الحجة من المحجوج، و الامام من المأموم بان: عصمهم من الذنوب، و برأهم من العيوب، و طهرهم من الدنس، و نزههم من اللبس، و جعلهم خزان علمه، و مستودع حکمته، و موضع سره، و ايدهم بدلائل و لو لا ذلک لکان الناس علي سواء، و لا دعي امر الله عز و جل کل احد، و لما عرف الحق من الباطل، و لا العلم من الجهل». [1] .



[ صفحه 45]



خداوند آفريدگان خود را بيهوده نيافريد و سرگردان رها نکرد، بلکه آنان را به قدرت خويش خلق نمود و برايشان چشم و گوش و عقل ودل آفريد، آن گاه پيامبران را - که درود خدا بر آنان باد - به سوي آنها گسيل داشت که بشارت دهند و انذار کنند. آنان را به پيروي از دستور الهي فرمان دهند و از معصيت و نافرماني بازشان دارند و به آنها آنچه را که درباره ي آفريدگارشان و دينشان نمي دانند، بفهمانند. بر آنها کتاب نازل کرد و ملائکه را بسويشان گسيل داشت و به خاطر فضيلت و دلائل روشن و براهين آشکار و نشانه هاي پيروز که به آنها داد، بين آنها و مردمي که بر آنها مبعوث شده اند، تفاوت قرار داد.

پس در ميان آنان، يکي را خليل خود گرفت و آتش را بر او سرد و سلامت نمود، و با ديگري تکلم فرمود و عصايش را اژدهايي بزرگ گردانيد. يکي از آنان به اذن خداوند مردگان را زنده مي کرد و کور مادر زاد و مبتلاي به برص را شفا مي بخشيد و ديگري را زبان پرندگان آموخت و از هر چيز به او عطا فرمود.

آن گاه محمد صلي الله عليه و اله و سلم را بعنوان رحمت براي جهانيان برانگيخت و نعمتش را بر او تمام کرد و پيامبرانش را به او پايان بخشيد و او را به سوي همه ي انسانها فرستاد، و صداقت و راستي او را آشکار



[ صفحه 46]



ساخت، و نشانه هاي [صداقت] آن حضرت را روشن نمود، و سپس او را راضي و سعادتمند به جوار رحمت خود برد، و بعد از او کار را به برادر و پسر عمو و وارث او علي بن ابيطالب عليه السلام واگذار کرد.

بعد از او جانشيناني که از فرزندان اويند، يکي بعد از ديگري سپرد، تا دينش را توسط آنها زنده ساخت، و نورش را با آنان تکميل فرمود، و بين آنها و ديگر برادران و پسر عموها و نزديکانشان تفاوتي آشکار قائل شد، تا بدان وسيله فرقي بين او و کساني که بر آنان حجت اند، شناخته شود، و تفاوت رهبر و پيشوا از پيرو معلوم گردد، به اين که: آنان از گناهان دورند و از عيبها و زشتيها پيراسته اند و از آلودگي پاک اند و از اشتباه و خطا منزه و محفوظاند و آنان را نگهبانان گنجينه ي علم خويش و امانت دار حکمت خود و راز دار اسرار خويش قرار داد و با دلائل روشن تاييد و پشتيباني نمود و اگر اينها نبود، آنان با ديگر افراد بشر مساوي بودند و هر کسي مي توانست ادعا کند از سوي خداوند رسالتي دارد و در آن صورت حق از باطل و دانايي از ناداني، شناخته نمي شد.



[ صفحه 47]




پاورقي

[1] احتجاج، ج 2، ص 469-468؛ غيبت، ص 175-174؛ بحار الانوار، ج 53، ص 195-194.