بازگشت

سوره يوسف، آيه 110


حتي اذا ستيأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا جآءهم نصرنا. فنجي من نشآء و لا يرد بأسنا عن القوم المجرمين.

(رسولان به دعوت خود و دشمنان به مخالفت هم چنان ادامه دادند) تا اينکه رسولان مأيوس شدند و گمان کردند که (حتي گروه اندک مومنان) به آنها دروغ گفته اند.

در اين هنگام ياري ما به سراغ آنها آمد هر کس را مي خواستيم نجات مي داديم و مجازات و عذاب ما از قوم زيانکار بازگردانده نمي شود.



[ صفحه 164]



در اين آيه اشاره به يکي از حساسترين و بحراني ترين لحظات زندگي پيامبران کرده مي گويد:

پيامبران الهي در راه دعوت به سوي حق. همچنان پافشاري داشتند و اقوام گمراه و سرکش همچنان به مخالفت خود ادامه مي دادند. تا آنجا که پيامبران از آنها مأيوس شدند و گمان بردند که حتي گروه اندک مومنان به آنها دروغ گفته اند و آنان در مسير دعوت خويش تنهاي تنها هستند.

در اين هنگام که اميد آنها از همه جا بريده شد، نصرت و پيروزي از ناحيه ما فرا رسيده و هر کس را خواستيم و شايسته مي ديديم نجات مي داديم.

و در پايان آيه مي فرمايد: عذاب و مجازات ما از قوم گنهکار و مجرم بازگردانده نمي شود.

اين يک سنت الهي است که مجرمان پس از اصرا بر کار خود و بستن تمام درهاي هدايت به روي خويشتن و خلاصه پس از اتمام حجت مجازاتهاي الهي به سراغشان مي آيد و هيچ قدرتي قادر بر رفع آن نيست.

در تفسير آيه مورد بحث و اينکه جمله (ظنوا انهم قد کذبوا) بيان حال چه گروهي را مي کند در ميان مفسران گفتگو است.

آنچه که ذکر شد تفسيري است که بسياري از بزرگان علماي تفسير آن را برگزيده اند و خلاصه اش اين است که کار پيامبران به جايي مي رسيد که گمان مي کردند همه مردم بدون استثناء آنها را تکذيب خواهند کرد. و حتي گروهي از مومنان که اظهار ايمان مي کنند آنها نيز



[ صفحه 165]



در عقيده ي خود ثابت قدم نيستند.

اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است که فاعل (ظنوا) مومنان باشد يعني مشکلات و بحر آنها به حدي بود که ايمان آورندگان چنين مي پنداشتند که نکند وعده ي نصرت و پيروزي که رسولان داده اند خلاف باشد. و اين سوء ظن و تزلزل ناشي از آن براي افرادي که تازه ايمان آورده اند چندان بعيد نيست.

جاء رجل الي اميرالمومنين عليه السلام:

فشکي اليه طول دولة الجور. فقال له اميرالمومنين عليه السلام و الله لا يکون ما تأملون حتي يهلک المبطلون و يضمحل الجاهلون.

و يأمن المتقون. قليل ما يکون حتي لا يکون لاحدهم موضع قدمه.

و حتي تکونوا علي الناس اهون من الميتة عند صاحبها.

فبينا انتم کذلک. اذ جاء نصر الله و الفتح. و هو قول ربي عزوجل في کتابه.

(حتي اذ استيأس الرسل و ظنوا انهم قد کذبوا. جآءهم نصرنا).

محمد بن جرير طبري در باب وجوب معرفت قائم عليه السلام و اينکه او حتما خواهد آمد.

در کتاب مسند فاطمه عليهاالسلام به سند خود از ابو علي نهاوندي آورده که گفت محمد بن احمد کاشاني حديث کرد که گفت محمد بن سليمان حديث آورد که گفت: علي بن سيف حديث کرد که گفت پدرم از مفضل بن عمر برايم حديث کرد از امام صادق عليه السلام که فرمود:



[ صفحه 166]



مردي به محضر امام اميرالمومنين عليه السلام شرفياب شد و از طولاني شدن دولت جور و ستم به آن جناب شکايت کرد.

اميرالمومنين عليه السلام به او فرمود: به خدا سوگند آنچه آرزويش را داريد نخواهد شد تا اينکه باطل جويان هلاک شوند و جاهلان از ميان بروند و متقيان که اندک هستند در امان گردند:

تا جائيکه احدي از شما جاي پايي براي خودش نخواهد يافت و تا آنجا که شما در نظر مردم از مردار در چشم صاحبش نيز بي ارزشتر خواهيد شد.

و همانطور که شما در آن حال هستيد، ناگهان ياري خداوند و پيروزي بيايد و اين است معناي فرموده ي پروردگار عزوجل در کتابش:

تا آنجا که رسولان مأيوس شدند و گمان کردند.(حتي افراد اندک مومن نيز) به آنان دروغ گفته اند. در آن حال ياري ما به سراغشان آمد. [1] .


پاورقي

[1] المحجة في ما نزل في القائم الحجة، به نقل از دلائل الامامة محمد بن جرير طبري،ص 251.