سوره زخرف، آيه 28
و جعلها کلمة باقية في عقبه لعلهم يرجعون.
او کلمه توحيد را (کلمه باقيه) در اعقاب خود قرار داد تا به سوي خدا باز گردند.
در اين آيه و آيات قبل و بعد از آن اشاره ي کوتاهي به سرگذشت ابراهيم عليه السلام و ماجراي او با قوم بت پرست بابل شده است تا بحث نکوهش تقليد را که در آيات قبل آمده بود تکميل کند. زيرا اولا ابراهيم بزرگترين نياي عرب بود که همه او را محترم مي شمردند و به تاريخش افتخار مي کردند.
هنگامي که او پرده هاي تقليد را مي درد اينها نيز اگر راست مي گويند بايد به او اقتدا کنند.
اگر بنا هست تقليدي از نياکان شود چرا از بت پرستان تقليد کنند؟ از ابراهيم پيروي نمايند.
ثانيا، بت پرستاني که ابراهيم در مقابل آنها قيام کرد به همين استدلال پوچ و واهي يعني (پيروي از پدران) تکيه مي کردند و ابراهيم هرگز از آنها اين استدلال را نپذيرفت.
ثالثا، اين نوع يک نوع دلداري براي پيامبر اسلام و مسلمانان نخستين است که بدانند اينگونه مخالفتها و بهانه جوييها هميشه بوده است نبايد مأيوس و سست شوند.
و لذا در مرحله نخست، قرآن مي فرمايد:
بخاطر بياور هنگامي که ابراهيم به پدرش (عمويش) آذر و قوم بت پرستش گفت من از آنچه شما مي پرستيد بيزارم مگر آن خدايي که مرا
[ صفحه 96]
آفريده که او هدايتم خواهد کرد.
او در اين عبارت کوتاه هم استدلالي براي انحصار عبوديت به پروردگار ذکر مي کند. زيرا معبود کسي است که خالق و مدبر است و هم اشاره به مسأله هدايت تکويني و تشريعي خداست که قانون لطف آن را ايجاب مي کند.
ابراهيم عليه السلام نه تنها در حيات خود طرفدار اصل توحيد و مبارزه با هر گونه بت پرستي بود. بلکه تمام تلاش و سعي خود را به کار گرفت که کلمه توحيد هميشه در جهان باقي بماند.
چنانچه در آيه مورد بحث مي گويد: او کلمه توحيد را کلمه ي باقيه در فرزندان و اعقاب خود قرار داد تا به سوي خدا باز گردند.
و جالب اينکه امروز تمام ادياني که در کره زمين از توحيد دم مي زنند از تعليمات توحيدي ابراهيم الهام مي گيرند و سه پيامبر بزرگ الهي موسي عليه السلام و عيسي عليه السلام و محمد صلي الله عليه و آله و سلم از دودمان او هستند و اين دليل صدق پيشگويي قرآن در اين زمينه است.
درست است که قبل از ابراهيم انبياي ديگري هم چون نوح عليه السلام با شرک و بت پرستي مبارزه کردند و جهانيان را به سوي توحيد دعوت نمودند ولي کسي که به اين کلمه استقرار بخشيد و پرچم آن را در همه جا برافراشت ابراهيم بت شکن عليه السلام بود.
او حتي در دعاهاي خويش از ساحت مقدس الهي درخواست مي کند و عرضه مي دارد: (و اجنبني و بني ان نعبد الاصنام)
ترجمه: پروردگارا: من و فرزندانم را از اينکه پرستش بتها کنيم دور دار. [1] .
[ صفحه 97]
نکته ي ادبي
بعضي از مفسرين ضمير در (جعل) را به خداوند برگردانده اند که مفهوم آيه چنين مي شود، خداوند کلمه ي توحيد را در دودمان ابراهيم باقي و برقرار ساخت ولي بازگشت ضمير به خود ابراهيم عليه السلام مناسبتر به نظر مي رسد زيرا جمله هاي قبل، از ابراهيم و کارهاي او سخن مي گويد و مناسب است که اين مسئله هم (برقراري کلمه توحيد) جزء کارهاي ابراهيم باشد.
به خصوص اينکه در آيات متعددي از قرآن روي اين معني تکيه شده است که ابراهيم عليه السلام اصرار داشت فرزندان و اعقابش بر آيين الهي باقي بمانند.
چنانکه در آيه اي مي خوانيم که مي فرمايد:
به خاطر بياوريد هنگامي را که پروردگار ابراهيم به او گفت:
اسلام بياور و تسليم در برابر حق باش، او گفت: در برابر پروردگار جهانيان تسليم هستم و ابراهيم فرزندان خود را به اين آيين توحيد وصيت کرد. همچنين يعقوب گفت: اي فرزندان من: خداوند اين دين را براي شما برگزيده است. جز به آيين اسلام از دنيا نرويد. [2] .
از آنچه گفتيم روشن شد که ضمير مفعولي (در جعلها) به کلمه ي توحيد و شهادت (لا اله الا الله) باز مي گردد و خبر از تلاشهاي ابراهيم براي تداوم خط توحيد در نسلهاي آينده مي دهد.
در روايات متعددي که از طريق اهل بيت رسيده (مرجع ضمير) مسأله ي (امامت) قلمداد شده است.
[ صفحه 98]
و طبعا ضمير فاعلي هم به خدا بر مي گردد. يعني خداوند مسأله امامت را در دودمان ابراهيم تداوم بخشيد، همانگونه که از يکي از آيات قرآني چنين استفاده مي شود که وقتي خداوند به ابراهيم فرمود:
من تو را امام قرار دادم.
او تقاضا کرد که در فرزندانش نيز (امامان) باشند.
خداوند دعاي او را اجابت کرد. به استثناي کساني که آلوده به ظلم و ستم مي شوند.
قال اني جاعلک للناس اماما قال و من ذريتي، قال لا ينال عهدي الظالمين. [3] .
ولي اشکالي که در اينجا به نظر مي رسد اين است که در آيه مورد بحث سخني از امامت در ميان نيست. مگر اينکه گفته شود جمله (سيهدين) (خداوند مرا هدايت مي کند) را اشاره به اين معني بدانيم.
چرا که هدايت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام نيز شعاعي از هدايت مطلقه الهي است و حقيقت امامت با حقيقت هدايت يکي است.
و بهتر اين است که گفته شود. مسأله امامت در کلمه ي توحيد درج است چرا که توحيد شاخه هايي دارد که يکي از شاخه هايش توحيد در حاکميت و ولايت رهبري است و مي دانيم امامان ولايت و رهبري خود را از سوي خدا مي گيرند نه اينکه از خود استقلالي داشته باشند.
و بدين ترتيب اين روايات از قبيل بيان يک مصداق و شاخه از مفهوم کلي (جعلها کلمة باقية) محسوب مي شود. بنابراين با تفسيري که در آغاز کرديم منافاتي ندارد.
[ صفحه 99]
نکته ي قابل توجه ديگر اينکه مفسران در تفسير (في عقبه) احتمالات متعددي داده اند بعضي آن را به تمام ذريه و دودمان ابراهيم تا پايان جهان تفسير کرده اند و بعضي آن را مخصوص به قوم ابراهيم و امت او دانسته اند و بعضي به آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم تفسير کرده اند.
اما ظاهر اين است که مفهوم آن وسيع و گسترده است و تمام دودمانش را تا پايان جهان شامل مي شود و تفسير به آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم از قبيل بيان مصداق روشن است. [4] .
عن ابي هريرة: قال: سألت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم عن قوله عزوجل (وجعلها کلمة باقية).
قال صلي الله عليه و آله و سلم جعل الائمة في عقب الحسين يخرج من صلبه تسعة من الائمة و منهم مهدي هذه الامة، ثم قال.
لو ان رجلا ظعن بين الرکن و المقام. ثم لقي الله مبغضا لاهل بيتي دخل النار.
ابوهريره مي گويد: از رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم درباره ي همين آيه پرسش نمودم. رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: خداوند امامان را در اعقاب حسين قرار داد. از صلب او نه تن از امامان را بيرون خواهد آورد. و از آنهاست مهدي اين امت عليه السلام، سپس فرمود: چنانچه مردي پيوسته بين رکن و مقام براي عبادت در حال رفت و آمد باشد. آنگاه با کينه و بغض خاندان من خداوند را ملاقات نمايد داخل آتش شود. [5] .
عن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام انه قال: وفينا
[ صفحه 100]
نزلت هذه الآية: (و جعلها کلمة باقية في عقبه).
و الامامة في عقب الحسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام الي يوم القيامة فان للغائب منا غيبتين: احديهما اطول من الاخري.
اما الاولي. فستة ايام او ستة اشهر او ست سنين.
و اما الاخري. فيطول امدها حتي ير جع عن هذا الامر اکثر من يقول به. فلا يثبت عليه الا من قوي يقينه و صحت معرفته و لم يجد في نفسه حرجا مما قضينا و سلم لنا اهل البيت.
امام زين العابدين عليه السلام مي فرمايد: و درباره ي ما نازل شده اين آيه که مي فرمايد: (و آن را کلمه ي باقيه اي در اعقابش قرار داد).
و امامت در بازماندگان حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام است تا روز قيامت که همانا غائب از ما را دو غيبت خواهد بود يکي طولاني تر از ديگري اما اولي شش روز يا شش ماه و يا شش سال مي باشد.
و اما دومي آنقدر مدتش طول خواهد کشيد تا اينکه بيشتر گروندگان از اين امر برخواهند گشت. پس بر آن اعتقاد به امامت ثابت نمي ماند مگر کسي که يقينش قوي و معرفتش صحيح باشد و از آنچه ما بخواهيم در دل چيزي احساس نکند و نسبت به ما اهل بيت حالت تسليم داشته باشد. [6] .
[ صفحه 101]
پاورقي
[1] سوره ي ابراهيم، آيه 35.
[2] سوره ي بقره، آيه 131 و 132.
[3] سوره ي بقره، آيه 124.
[4] تفسير نمونه، جلد 21.
[5] المحجة ما في نزل في القائم الحجة. تفسير برهان، جلد 4، ص 140، کفاية الاثر، ص 86.
[6] کمال الدين و تمام النعمة، جلد 2، ص 323.