بازگشت

سوره طه، آيه 115


ولقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي و لم نجد له عزما.

ما از قبل از آدم پيمان گرفته بوديم. اما او فراموش کرده و عزم استواري براي او نيافتيم.

گرچه سرگذشت آدم و ابليس بارها در قرآن آمده است ولي در هر مورد آميخته با نکات جالبي است.

در اين آيه نخست از پيمان آدم با خدا سخن مي گويد و مي فرمايد: ما از آدم قبلا عهد و پيمان گرفته بوديم ولي او فراموش کرد و بر سر پيمانش محکم ايستادگي نکرد.

واژه ها

حال در اينجا منظور از اين عهد کدام عهد است. بعضي گفته اند فرمان خدا مبني بر نزديک نشدن به درخت ممنوع است، روايات متعددي نيز اين تفسير را تأييد مي کند.



[ صفحه 33]



البته بعضي از مفسران احتمالات ديگري داده اند که آنها را نيز شاخ و برگ اين معني مي توان شمرد.

مانند اخطار خداوند به آدم که شيطان دشمن سرسخت اوست و از او پيروي نکند.

و اما فراموشي، مسلما به معناي فراموشي مطلق نيست زيرا در فراموشي مطلق عتاب و ملامتي وجود ندارد.

بلکه يا به معناي ترک کردن است. چنانکه در تعبيرات روزمره به کسي که به عهد خودش وفا نکرده مي گوييم:

گويا عهد خود را فراموش کردي. و يا به معناي فراموشي هايي است که به خاطر کم توجهي پيدا مي شود.

و منظور از عزم در اينجا تصميم و اراده محکمي است که انسان را در برابر وسوسه هاي نيرومند شيطان حفظ کند.

در هر حال بدون شک آدم مرتکب گناهي نشد، بلکه تنها ترک اولايي از او سر زد و يا به تعبير ديگر دوران سکونت آدم در بهشت دوران تکليف نبود. بلکه يک دوران آزمايشي براي آماده شدن جهت زندگي در دنيا و پذيرش مسووليت تکاليف بود.

در برخي از روايات در ذيل همين آيه شريفه چنين آمده است:

عن ابي جعفر عليه السلام قال:

اخذالله الميثاق علي النبيين و قال: الست بربکم. قالوا بلي.

و ان هذا محمدا رسولي. و ان عليا اميرالمومنين و الاوصياء من بعده عليه السلام ولاة امري. و خزان علمي.



[ صفحه 34]



و ان المهدي المهدي عليه السلام انتصر به لديني و اظهر به دولتي. و انتقم من اعدائي. واعبد به طوعا و کرها.

قالوا: اقررنا ربنا و شهدنا.

ولم يجحد آدم و لم يقر.

فثبتت العزيمة لهولاء الخمسة في المهدي عليه السلام و لم يکن لآدم عزيمة علي الاقرار و هو قول الله تبارک و تعالي. و لقد عهدنا الي آدم من قبل. فنسي و لم نجد له عزما.

ابو حمزه از امام باقر چنين روايت مي کند که فرمود:

خداوند از پيامبران پيمان گرفت و فرمود: آيا من پروردگارتان نيستم گفتند: چرا.

و اينکه اين محمد رسول من است و اينکه علي عليه السلام اميرالمومنين است و جانشينان پس از او واليان امر من و گنجينه هاي علم منند. و اينکه مهدي عليه السلام کسي است که به وسيله او براي دينم ياري مي گيرم و دولتم را به سبب او آشکار مي سازم و از دشمنانم انتقام مي کشم. و به وسيله او به طوع يا کراهت عبادت شوم؟

گفتند: پروردگارا اقرار کرديم و شهادت داديم: ولي آدم نه انکار کرد و نه اقرار نمود.

پس منصب اولوالعزمي براي آن پنج تن (از جهت مهدي عليه السلام) ثابت شد و براي آدم عزمي برقرار به آن نبود.

و اين است معناي قول خداوند:

و به راستي که ما از پيش به آدم سفارشي کرديم. پس او فراموش کرد و برايش عزم و تصميم پايداري نيافتيم. [1] .



[ صفحه 35]



عن ابي جعفر عليه السلام في قول الله عزوجل.

و لقد عهدنا الي آدم من قبل فنسي ولم نجد له عزما.

قال: عهدنا اليه في محمد و الائمة من بعده عليه السلام فترک و لم يکن له عزم. انهم هکذا.

و انما سمي اولوالعزم اولي العزم. لانه عهد اليهم. في محمد و الاوصياء من بعده عليه السلام و المهدي و سيرته. و اجمع عزمهم علي ان ذلک کذلک و الاقرار به.

امام باقر عليه السلام در توضيح همين آيه شريفه چنين مي فرمايد:

يعني درباره ي محمد و امامان پس از آن حضرت به او سفارش و عهد داديم. پس او ترک نمود و تصميم نگرفت بر اينکه ايشان چنانند.

و پيامبراني که اولوالعزم ناميده شده اند بدين جهت است که خداوند درباره ي حضرت محمد عليه السلام و اوصياي بعد از او و بويژه حضرت مهدي و شيوه و روش او به ايشان سفارش کرد.

همگي عزمشان کاملا بر اين تعلق گرفت که مطلب اين چنين است و به آن اقرار و اعتراف کردند. [2] .


پاورقي

[1] بصائر الدرجات، ص 70.

[2] کافي، جلد 1، ص 416.