بازگشت

ساغر ولايت


در تاريکي و ظلمتي که عالم را فراگرفته است، در طوفان دنيازدگي امروز، تنها تويي که به نور وجودت مي تواني گوهر حق را بنماياني.

اي موعود بر حق! بيا که حق تويي؛ تو تمام حقيقتي؛ حق همان است که تو بگويي و تو بخواهي [1] و باطل همان که تو بدان پشت کني [2] و آن چه مايه ي نجات و رستگاري است، ولايت توست و ريسمان محبت تو. [3] .

به ولايت تو اعمال، مهر قبول مي خورد؛ به زلال مهر تو کرده هامان پاک مي شود، [4] آينه ي مهر تو خوبي هامان را دو چندان مي کند [5] و زنگار بدي ها



[ صفحه 33]



را محو مي کند؛ [6] که خداوند، وجود تو را از زلال عصمت لبريز ساخته و تو را از عصاره ي پاکي از گناه و اشتباه آفريده است. [7] .

خطا در وادي حضورت مفهوم ندارد و گناه از نزديک شدن به تو شرمناک است. تو پاکي، پاک تر و لبريز از نور و همين زلالي توست که ما به رضاي تو دل بسته ايم، اي ولي خدا! به يمن اين اطاعت و رضا، شأن و مقام و بلنداي منزلتت را باز شناخته ايم. [8] .

خدا تو را عزيز مي دارد آن قدر که محبت تو را جواز بهشت و روي گرداني از تو را مايه ي فرو افتادن به دوزخ قرار داده است [9] و من با ذره ذره ي وجودم شهادت مي دهم که دوستي تو، دوستي خداست و اطاعت از تو اطاعت از خداست [10] و دشمني با تو و روگرداني از تو نيز دشمني با خدا و روگرداني از خداست. [11] .

راه راست تويي [12] و باقي همه بيراهه. عدالت آن چيزي است که از دستان تو جاري شود و ايمان نوري است که از قلب تو برتابد. علم با همه ي گستردگي اش گنجينه اي پنهان در درون توست. [13] هر گروهي به سرانگشت حکمت تو گشوده شود [14] و هر نعمتي از دريچه ي حضور تو جاري شود.



[ صفحه 34]



باب ايماني و امين خداي رحمان. [15] رحمت هميشه جاري حقي و [16] درگاه نياز خلق.

آن که به سوي تو آيد، نجات يافته است و آن که از تو روي گرداند، هلاک گشته است. [17] خوش بخت کسي است که تو را دوست بدارد و خوار و شقي آن که تو را دشمن بدارد. [18] آن که تو را انکار کند به گرداب نوميدي فرو خواهد رفت و آن که از تو جدا گردد، گمراه خواهد شد. [19] .

تمسک به ريسمان وجودت رستگاري است [20] و پناه به دامن مهرت، ورود به وادي امن. [21] اطاعت تو آينه ي هدايت است و پيروي از تو بال و پر صعود به بهشت الهي. [22] آن که تو را نخواهد، خدا را نخواسته و آن که تو را انکار کند، خدا را انکار کرده است. [23] .

تو نور تابان خدايي [24] بر تاريکي خلقت، تو پرچم دار علم و تقوايي [25] در ميان اين همه بيراهه و لغزش گاه.

مولاي من! اي همه ي هستي! نيستي ها را بشکن، بيا و عطر بودنت را در فضا بپراکن که اين قافله ي دنيا سر به ناکجا آباد نهاده است. گمراهي از پي



[ صفحه 35]



گمراهي، بيا و به نور مهر به راهمان درکش و به آتش قهر، گمراه گران را بسوز. بيا تا تو را انکار نکنند. اي دليل هستي خلقت! اي دلي همه ي بودن ها! بيا تا با دست يازيدن به ريسمان وجودت به قله ي رستگاري دست يابيم.

بنگر اين سينه ي ما و اين مهر تو، اين قلب ما و اين ولايت تو، نماز را به وضوي ولايت تو مي خوانيم و خدا را به حضور تو دمادم سپاس مي گوييم. دلي لبريز از ايمان به تو داريم [26] و چشمي گريان و منتظر در اجابت امر تو [27] دست به دامان مهرت آويخته، [28] از غير تو بيزاريم و از محبت تو بي قرار، اي نور ازلي! [29] اي رحمت سرمدي! اي مهربان موعود! بيا که گاه آمدن است.


پاورقي

[1] همان، ص 686: «محقق کل حق».

[2] همان: «و مبطل کل باطل».

[3] همان، ص 902: «سعد من والاکم».

[4] همان، ص 869: «و أشهد أن بولايتک... تزکي الأفعال».

[5] همان: «و أشهد أن بولايتک... تضاعف الحسنات».

[6] همان: «أشهد أن بولايتک... تمحي السيئات».

[7] همان، ص 900: «عصمکم الله من الزلل».

[8] همان، ص 878: «فعرفتنا بذلک منزلتهم».

[9] همان، ص 869: «و من عدل عن ولايتک... کبه الله علي منخره في النار».

[10] همان: «من أطاعکم فقد أطاع الله».

[11] همان: «و من أبغضکم فقد أبغض الله».

[12] همان، ص 902: «أنتم الصراط الأقوم».

[13] همان، ص 868: «انک خازن کل علم».

[14] همان، ص 899: «و معادن حکمة الله».

[15] همان: «أبواب الايمان و أمناء الرحمن».

[16] همان، ص 902: «والرحمة الموصولة».

[17] همان: «سعد من والاکم و هلک من عاداکم».

[18] همان، ص 865: «شقي من خالفکم و سعد من أطاعکم».

[19] همان، ص 902: «خاب من جحدکم و ضل من فارقکم».

[20] همان: «فاز من تمسک بکم».

[21] همان: «أمن من لجأ اليکم».

[22] همان: «من اتبعکم فالجنة مأواه».

[23] همان: «من جحدکم کافر».

[24] همان، ص 899: «مصابيح الدجي».

[25] همان: «أعلام التقي».

[26] همان، ص 904: «مؤمن بايابکم».

[27] همان، «منتظر لامرکم».

[28] ص 904: «مستجير بکم».

[29] ر. ک: ص 17، پاورقي 6.