بازگشت

جمال چهره ي تو


وقتي بهار با سپيدي شکوفه هايش از دريچه ي چشمانم سرک مي کشد،



[ صفحه 28]



موج اشکي فرو خفته، از درون سينه ي تنگم به ديواره ي دل مي کوبد و تو را مي جويد.

بهار زيباست، لطيف و دوست داشتني است، اما بي تو اي زيباترين! اي لطيف ترين! اي بهار جان و اي طراوت بهاران! هيچ زيبايي، دلم را بر نمي انگيزد؛ که دل در فراق تو سوخته دارم و نگاه در راه تو دوخته.

اي بهاري ترين فصل ها! [1] اي سبزترين بهاران! دور از نگاه مهربان تو، دور از عنايت رحيمانه ي تو و دور از سرانگشت لطف تو، خزانيم و سرد، خشکيم و عطشناک. فراق تو برف سپيد کهولت بر چهره مان مي نشاند. بيا که با تو بهاري شويم، بروييم و بيدار گرديم؛ که روييدن، تنها به زلال عشق تو معنا مي يابد و باقي روييدن ها، ماندن است و پژمردن.

بيا اي شاداب ترين جواني! دست کدام خزان پيري است که جرأت آزردن گل وجود تو را داشته باشد، گرچه سال ها و قرن ها از حضور زلالت بگذرد. [2] چهره ي زيباي تو اي نوراني ترين! که را مجذوب نساخت و چشم اشتياق که را به راه منشاند؟ کدام چشم بود که به نگاه نافذ و گيراي تو [3] لرزيد و از اشک فراق خالي ماند؟ کدام زبان است که بتواند از «حسن ثناي» تو بگويد؟ [4] و کدام قلم است که تاب چرخش در وادي وصف تو داشته باشد؟ جمال روي ماه تو [5] در کدام کلام مي گنجد و جلال خورشيدي [6] تو در کدام وصف مي آيد؟



[ صفحه 29]



ماه را ببين که چه مبهوت روي تو مانده و خورشيد را که چگونه هر صبح به عشق ديدارت سر برمي آورد! سبزه زار بهشت که رستنگاه هر چه زيبايي است به دلبري طاووسي چون تو دل مي دهد. [7] .

سلام بر تو اي فخر آفرينش! اي نگين خوش نگار خلقت! اي مهدي! چه شيرين است نام تو! [8] فتبارک الله أحسن الخالقين! [9] مبارک باد بر خدا، خلقتي چنين نيکو! گنجاندن تمام خوبي ها و زيبايي ها در ظرف وجود يک مخلوق، آن هم در معناي تام و کاملش در تصور که مي گنجد؟

اي منتظر! کدامين چشم نيالوده به غبار دنياست که رؤيت تو را انتظار نکشد؟ کدامين زبان بازمانده از بدي ها و کژي هاست که از ذکر دمادم نام تو بازماند؟ همه ي دل هاي آسماني به انتظار لحظه ي ديدنت، تمام عمر، غرق در خون شدند. چهره اي گندمگون، نگاهي نافذ، خالي سياه بر گونه ي راست، دندان هايي گشاده، پيشاني بلند و نوراني و قامتي سخت به اعتدال، [10] عصاره ي همه ي خوبي ها، سرچشمه ي همه نيکي ها، امام دل هاي عاشق.

اي عزيز! چشم هايي که به راه تو مانده، سال هايي را با اشک مي گذرانند تا پاکيزه و شفاف بمانند براي ديدار روي تو؛ و دل ها لحظه اي دست از دعا نمي دارند تا خدا آن «طلعت رشيده» را به آن ها بنماياند. [11] .

اي زيباتر از هاله هاي سپيد ياس و نسترن! اي خوشبوتر از همه ي شکوفه هاي نرگس! اي لطيف تر از نور! بيا تا پيامبر بيايد. بيا و ما را که از لذت ديدار پيامبران محروم مانده ايم، به لذت ديدار خود سيراب کن.



[ صفحه 30]



اي شبيه ترين به پيامبر خدا! [12] بيا که در خراب آباد دنيا به اميد وصال تو تاب آورده ايم و زنده بودنمان به اميد ديدن و بودن توست. بيا که:



خيال روي تو در هر طريق همره ماست

نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست



به رغم مدعياني که منع عشق کنند

جمال چهره ي تو حجت موجه ماست [13] .




پاورقي

[1] همان، ص 874: «السلام علي ربيع الأنام».

[2] فريده گل محمدي آرمان، البيعة لله، ص 80؛ امام رضا عليه السلام، علامته أن يکون شيخ السن، شاب المنظر.

[3] عباسعلي کامرانيان، تپش قلم، ص 57.

[4] مفاتيح الجنان، ص 906: «کيف أصف حسن ثنائکم».

[5] همان، ص 874: «السلام علي... البدر التمام».

[6] همان: «السلام علي الشمس الظلام».

[7] منتهي الآمل، ج 2، ص 428: «المهدي طاووس اهل الجنة».

[8] مفاتيح الجنان، ص 906: «فما أحلي أسمائکم».

[9] مؤمنون (23) آيه ي 14.

[10] عباسعلي کامرانيان، تپش قلم، ص 57.

[11] مفاتيح الجنان، ص 891: «اللهم أرني الطلعةالرشيده».

[12] منتهي الآمال، ج 2، ص 762.

[13] ديوان حافظ، به تصحيح غني و قزويني، غزل 23.