بازگشت

راه بندگي


«أسئلک... أن تجعلني ممن... لا يستخف بأمرک». [1] .

از آن روزي که به اين دنياي فاني پا نهاديم، جامي بوده ايم لبريز از الطاف و نعمت هاي تو و نه تنها اين، که قبل از آمدنمان نيز، به فکرمان



[ صفحه 181]



بودي، به فکر سعادتمان، و از ما پيمان گرفتي که در دنيا شيطان را عبادت نکنيم؛ که او دشمن است و به ضلالت مي کشاند، و تو را بپرستيم [2] تا به مقام سعادت برسيم و وقتي که قدم در اين دنياي فريبنده نهاديم، از گوشه و کنار اندرزمان فرستادي، مبادا به راه کج برويم. امرمان کردي به آنچه ما را به سوي خوبي ها مي کشاند و نهي مان کردي از آنچه به بدي هاي مان مي خواند. به رفتن راهي که انتهايش، سبزه زار خرم سعادت باشد، فرمانمان دادي و از رفتن به راهي که به ورطه ي هلاک و بيابان عذاب مي رسيد، بازمان داشتي.

ما را به خود خواندي و رشته ي الفت را بر ما افکندي. خواستي که با تو سخن گوييم و کلامت را بشنويم. خواستي که فريب شيطان را نخوريم و بيراهه نرويم؛ و دريغا که ما چه بسيار کلامت را نشنيده گرفتيم و امرت را سبک شمرديم، دستورهايت را پيروي نکرديم و سعادت را به بازي گرفتيم، به ورطه هلاک افتاديم و مستحق عذابت گشتيم.

بارالها! اگر چه بسيار گناه کرده ايم و اجابتت را چنان که بايد انجام نداده ايم، اي مهربان، هميشه مهرت را در سينه داشته ايم، و هميشه تو تنها پناهمان بوده اي، هميشه تو را خواسته ايم و تو را خوانده ايم.

اينک اي يگانه معبود! اي مهربان محض! اي بخشنده ي بنده نواز!

أسئلک... أن تجعلني ممن... لا يستخف بأمرک؛ از آناني قرار ده که امرت را سبک نشمردند».

عزيزا! تو بزرگي، بزرگ تر از آنچه پرنده خيال من بر آن راه يابد، خواب غفلت چگونه بر من پرده افکنده که بزرگي ات را نمي بينم و پرده ي حرمت



[ صفحه 182]



حدودت را پاره مي کنم؟ مستي چه فريبي در من شررانداخته که بي خيال حضورت، روزها را مي گذرانم و از يادت غافل مي مانم؟

نور يادت را همواره در آسمان دلمان روشن دار و ابرهاي سياه غفلت را از آسمان دلمان دور دار! بخواه که بشناسيمت. بخواه که قدرت را بدانيم؛ که ما هميشه به تو محتاجيم و غفلت هميشه به ما نزديک است.اي بزرگ،اي بخشنده! هماره دست گيرم باش، آمين يا رب العالمين!


پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] يس (36) آيه 61: (أن لا تعبدوا الشيطان انه لکم عدو مبين).