بازگشت

فرار از نااميدي


«الهي لم أسلط علي حسن ظني قنوط الاياس». [1] .

از آن روز که به فيض لطف بي کرانت از ژرفاي محض عدم تا ديار



[ صفحه 169]



وجود آمدم، هر لحظه از زلال احسانت لبريز بوده ام، هر آن در درياي نکويي هايت، بيش تر غوطه خورده ام آن چنان که نکويي ها را نديدم و نشناختم، باران مهرت بر من همواره باريد و مرا روياند، و من نعمتت را شکر نکردم، [2] لطفت را نديده انگاشتم و جسورانه و بي خيال از احسانت گذشتم.

آنچه فرمانم دادي، در انجامش سستي کردم، [3] آنچه خواستي نکردم، آنچه پسنديدي، ناديده گرفتم، و به اين بسنده نکردم و دست بر گناه آلودم. آنچه نهي ام کردي به سويش شتافتم، [4] خود را به ورطه ي غضبت افکندم، دست و پاي در زنجيز گناه کشيدم، روح را به زشتي ها آلودم، بي توجه به نگاه هميشگي تو گستاخانه هر چه نبايد، کردم و پاي در راه باطل نهادم و اين همه، مرا به نااميدي مي کشاند؛ حال آن که دلم هميشه لبريز از اميد و ايمان به تو بوده است.

«الهي! لم أسلط علي حسن ظني قنوط الاياس؛ مهربانا! بر اين خوش گماني ام نااميدي را مسلط مساز!»

خداي من! همواره ايمانت را در دل پاس داشته ام و احسانت را همواره به چشم ديده ام. اميدت هرگز از دلم بيرون نمي رود و چشم اميدم هرگز از سوي تو به سوي غير دوخته نمي شود. اما آن همه ناشکري، آن همه کوتاهي در اجراي اوامرت، آن همه بي توجهي به زينهارت، مرا چنان در ظلمات سياهي ها غرق کرده که راه نجاتي نمي يابم، چيزي نمانده تا از نجات نااميد شوم، رشته ي اميد رو به پاره شدن مي رود و اين نااميدي



[ صفحه 170]



نه از يأس، که از رحمت توست. [5] رحمت تو بي کران است و بي نهايت، باراني است بخشنده که بر هر زميني مي بارد، چه شوره زار و چه مرغزار، نسيم آرام بخشي است که هر چهره اي را مي نوازد، چه سياهي و چه نوراني. نه! نااميدي من از رحمت بي کران تو نيست، از پرده ي سياه و ضخيمي است که بر روح خود کشيده ام. نااميدي من از کمي نکويي ها و بسياري بدکاري هايم است. [6] نااميدي از نامه ي سياه منست، نه از نگاه مهر تو. سياهي نامه ام چنان به نااميدي مي کشدم که هر آن احتمال مي رود تا به آتش يأس بسوزم و اگر نبود فرمان تو به اميد هميشگي و نهي تو از ياس از رحمت خدا، هر لحظه پايم در لغزشگاه نااميدي مي لغزيد.

اينک که سرشار از ايمان به توام، و سال هاي سال بذر محبت تو را در دل کاشته ام تا خوشه خوشه اميد بچينم، از تو چگونه نااميد شوم؛ که خود به مهر هميشگي ات فرموده اي:

«اي بندگان من که بر خود ستم کرده ايد! از رحمت خدا نااميد نشويد که خدا همه ي گناهان را مي آمرزد؛ زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است». [7] .

خدايا! من با همه ي روسياهي ام به در اميدت مي آيم، مي دانم که تنها آنان که به تو کفر مي ورزند، از رحمتت مأيوس مي شوند، [8] مي دانم که گناهکار اميدوار به تو نزديک تر است تا عابد نااميد، [9] مي دانم که بزرگ ترين



[ صفحه 171]



بلا و دردمندي، بريدن رشته ي اميد است از تو، [10] و مي دانم که تو بر هر که تو را بخواند، مهربان و رحيمي. [11] .

پس بارالها! چشم اميدم را مبند، دست خواهشم را کوتاه مکن و به سينه ام - که مالامال از اميد به توست - دست رد مزن! مهربانا! باران ياري ات را بر ما ببار و ما را از نااميدان قرار مده، [12] اي تنها اميد اميدواران!


پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] صحيفه ي سجاديه، دعاي 12: «نعمة أنعمت بها علي فقصرت في شکرها».

[3] همان:«أمر أمرت به فابطات عنه».

[4] همان: «نهي نهيتني عنه فأسرعت اليه».

[5] همان، دعاي 39: «لا أن يکون يأسه قنوطا».

[6] همان:«بل لقلة حسناته بين سيئاته».

[7] زمر (39) آيه ي 53:(قل يا عبادي الذين أسرفوا علي أنفسهم لا تقنطوا من رحمةالله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هو الغفور الرحيم).

[8] يوسف (12) آيه ي 87: (انه لا ييأس من روح الله الا القوم الکافرون).

[9] کنزالعمال، ح 5869، رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم مي فرمايد: «الفاجر الراجي لرحمةالله تعالي أقرب منها من العابد المقنط».

[10] غررالحکم:«أعظم البلاء انقطاع الرجا».

[11] صحيفه ي سجاديه، دعاي 11: «انک رحيم بمن دعاک».

[12] نهج البلاغه، خطبه 143: «اللهم فاسقنا و لا تجعلنا من القانطين».