بازگشت

پرواز تا بي نهايت


«الهي! هب لي کمال الانقطاع اليک.» [1] .

دنيا با همه ي زرق و برق فريبکارانه اش زمام دلم را به سوي خود مي خواند و نگاه مهرم را به سوي رفاه، مقام، ثروت، شهرت و هزار معناي پوچ ديگر مي کشاند. شيطان گام به گام، از لذايذ دنياي، تور غفلتي مي سازد و بر من مي اندازد. بارها فريبم مي دهد و مرا به خطا مي خواند، به بيراهه ها، به ورطه هاي هلاک و بدبختي، که با مکر و حيله، آذين شده اند. حاجتمندي ام را به رخ مي کشد و دست طلبم را به سوي غير مي کشاند. در ميان اين همه فريب، بيراهه و آذين هاي دروغين، من مانده ام ضعيف و ناتوان، حاجتمند و سرشار از نياز، تشنه ي مهر تو، عطشناک پرستش تو با تمام يگانگي ات. مهربانا! مرا درياب که در اين دنيا رشته ي مهر تو را گم کرده و در پي اش اشک مي ريزم.

«الهي! هب لي کمال الانقطاع اليک؛ خداي من! بال رستن از همه چيز تا رسيدن به خودت را به من مرحمت کن!»

کوير خشکيده ي دلم، در انتظار جرعه جرعه آب مهرباني توست. هنگام



[ صفحه 165]



به دنبال انوار محبتت، همه جا را گشته، دست هاي نيازم به سوي تو بلند است و نداي ناله ام بر آسمان. خدايا! من تو را مي خواهم، تو هم اي مهربان، مرا بخواه!

همه چيز اين دنيا، دست و دلم را در بند کشيده، دلم از فراواني نعمت به فتنه ي لذت افتاده، نسيم سلامتي، مستي بي خبري از عبادت بر من افکنده، هواي نفس گرفتارم کرده و دنيا بر من دست يافته. [2] چون به سوي تو رو مي کنم، بندها سد راهم مي شوند.

زندگي با همه ي تعلقاتش زنجيري شده بر پاي پرنده ي دلم که چون قصد پرواز به سوي آسمان محبتت کند، قدرت پرواز از او سلب مي گردد.

مباد که اين بندها بر پاي من بماند و من به اين بندها عادت کنم و از تو و از پرواز به سويت غافل شوم. مباد که خود با دست خود اين بندها و تعلقات را افزون کنم و به آن ها دل خوش دارم. مباد که نداي (فدخلي في عبادي) [3] بلند شود و من در بند اين تعلقات بمانم و از اين رستگاري بزرگ باز مانم.

مهربانا! تو ياري ام کن، بندها از پايم بگشا، مهرشان را از دلم بيرون کن، چنان که تنها و تنها به تو بينديشم و مهر تو را در سينه بدارم.

رحيما! مددم کن که به وقت نياز تنها به درگاه تو حاجت آورم، در بيچارگي فقط به پيشگاه تو بنالم. چون مضطر شوم جز از تو کمک نخواهم و گاه حاجت به غير تو فروتني نکنم. [4] الهي! دلم را به جز از ياد خودت از



[ صفحه 166]



هر يادي خالي کن، زبانم را جز به شکر خودت از هر سپاسي باز دار، اعضايم را جز به طاعت خود از هر طاعتي باز دار! [5] .

چنان کن که با بريدنم از غير و پيوستنم به تو از هر شايبه اي خالص شوم و با تمام وجود به تو رو آورم، از نيازمندان عطاي تو، رو گردانم و دل بريده از همه چيز، غرق در زلال مهرت و مست شميم محبتت، به سوي تو آيم.

خدايا! قلبم را خلوتگه محبت خود ساز [6] و دلم را جايگه مهرت، چنان که هيچ مهر و محبت ديگري در آن جاي نگيرد؛ چشم دلم را از آنچه در مسير غير عشق توست، کور ساز [7] و به نور خودت روشن کن!

اميدا! ريسمان محبتم را از ديگران پاره کن و با مهر خود پيوند ده، چنان که جز رشته ي محبت تو رشته اي بر گردنم نباشد،ترس از گسستن از ديگران را با پيوستم به خودت از من بردار، [8] از عشق و بندگي، دو بال پروازم ده تا سرگشته از هر چيز، به سوي تو پرواز کنم، اي محبوب من!


پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] صحيفه ي سجاديه، دعاي 52: «بدنه غافل لسکون عروقه و قلبه مفتون بکثرة النعم عليه... و فتنه الهوي و استمکنت منه الدنيا».

[3] فجر (89) آيه ي 29:«در ميان بندگان داخل شو».

[4] صحيفه ي سجاديه، دعاي 20: «و اسئلک عند الحاجة و أتضرع اليک عند المسکنة و لا تفتني بالاستعانة بغيرک اذا اضطررت و لا بالخضوع لسؤال غيرک اذا افتقرت».

[5] همان، دعاي 11: «و اشغل قلوبنا بذکرک عن کل ذکر، و ألسنتنا بشکرک عن کل شکر و جوارحنا بطاعتک عن کل طاعة».

[6] همان، دعاي 21:«و فرغ قلبي لمحبتک».

[7] همان،دعاي 9: «و أعم أبصار قلوبنا عما خالف محبتک».

[8] همان، دعاي 5: «و اکفنا وحشة القاطعين بصلتک».