بازگشت

قلب مشتاق


«الهي هب لي قلبا يدنيه منک شوقه». [1] .

پرنده اي کوچک، سفيد بال و پرنور، از درون تنگي سينه ام، پر مي کشد به آسمان دعا تا نامه رسان طلبي باشد براي دوست.

مهربانا! سراي محبتي که بنا کردي، گوهري مي خواهد. سينه اي که مهرت را در آن جاري ساختي، دلي مي خواهد مهرآفرين و قلبي مي خواهد مشتاق تو. دريچه اي مي خواهد گشاده به سوي تو، ريسماني مي خواهد کشيده از درون تا اوج نزديکي به تو:

الهي هب لي قلبا يدنيه منک شوقه! خدايا! قلبي به من عطا کن که مشتاق مقام قرب تو باشد».

رحيما! مرا درياب، آن گاه که قلبم در پرده ي تاريکي فرو مي رود، [2] آن گاه که نام تو قلبم را به تلاطم نمي اندازند. آن گاه که صداي دعوتت به نماز را مي شنوم، اما قلبم در تارهاي تنيده ي شيطان اسير گشته و از شوق تو و راز و نياز با تو، به تپش در نمي آيد. آن گاه که به گناه دست مي برم و قلبم درانديشه ي حضورت است، ياري ام کن!

مهربانا! قلبم را درياب که قفل بي مهري بر او نخورد؛ [3] که از فکر تو غافل نگردد، [4] و تن به افسار شيطاني هواي نفس نسپرد.



[ صفحه 159]



اي مهربان سراسر محبت! چه مي شود اگر با قلبم چنان کني که چون نامت بر زبان مي آيد، به تپش در آيد و چون هنگامه ي راز گفتن با تو مي شود، بي خود از خود، مرا به تو بخواند؛ چون سحرگاه مي شود، به تلنگري بيدارم کند و چون به ورطه ي گناه نزديک مي شود، درياي شرم از حضورت را در وجودم جاري کند. با آن قلب سراسر عشق، من چه قدر به تو نزديک مي شوم! چه لذتي خواهد داشت هر دمش!

بارالها! يگانه خداي من تويي، تنها ياوري که مرا از برهوت عدم، به دنياي پر شر و شور وجود آورده، يگانه مهرباني که تمام وجودم نياز به اوست؛ به تو ايمان مي آورم و تو را يگانه دانستم، پس قلبم را هدايت فرما [5] و دلي سالم از هر بيماري شيطاني به من عطا کن تا با آن به سوي تو رو کنم. [6] .

عزيز! آفتاب آرامش را بر قلبم بتابان تا نور ايمانت آسمان دلم را روشن کند. [7] سراي قلبم را از جام کوچکي از مهر دنيايي پر گردد، به دريايي ژرف که مهر تو را در خود گيرد، وسعت ده! درون قلبم زلال محبتت را جاري کن تا آنچه مايه ي دوري من از توست، به آب مهر بشويد و مرا به تو نزديک گرداند.

لطيفا! لحظه اي دلم را از زلال اشتياقت خالي مگردان که در عطش دوري تو خواهد پژمرده، نور يادت را هرگز از سراي دلم باز مگير که به تاريکي غفلت خواهد افسرد.

چشم دلم را از آنچه محبتت را دور مي دارد، کور کن! [8] و آنچه در نهان



[ صفحه 160]



دلم مي گذرد در راه رضاي خود قرار ده! [9] .

مهربانا! نامت ساحل سکون است و يادت گرمابخش وجود. قلب مضطرب من در کمند شيطان اسير گشته و به ريسمان هاي رنگ وارنگش در غل و زنجير آمده؛ که از اصل دور مانده و به وصل نرسيده. قلب آشفته ي من، که در اين عصر آهن و آدم آهني، از حيات محبت دور مانده و به دست ساخته هاي بشر گرفتار آمده است و در گرداب هياهوي پوچ مادي غوطه ور شده. اينک تنها به ذکر نام تو آرام مي گيرد و فقط به شميم ياد تو زنده مي ماند.يا الله و يا الله و يا الله!


پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] بخشي از دعاي صباح:«الهي قلبي محجوب».

[3] جاثيه (45) آيه ي 23: (و ختم علي سمعه و قلبه).

[4] کهف (18) آيه ي 28: (و لا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه).

[5] تغابن (64) آيه ي 11:(و من يؤمن بالله يهد قلبه).

[6] شعرا (26) آيه ي 89:(الا من أتي الله بقلب سليم).

[7] فتح (48) آيه ي 4: (هو الذي أنزل السکينة في قلوب المؤمنين ليزداد و ايمانا).

[8] صحيفه ي سجاديه، دعاي 9:«أعم أبصار قلوبنا عما خالف محبتک».

[9] همان: «واجعل همسات قلوبنا...في موجبات ثوابک».