بازگشت

غرقاب غفلت


«الهي! لم يکن لي حول فانتقل به عن معصيتک». [1] .

در يک لحظه ي مبارک در يک سحرگاه سرشار از نور و نياز، چشم دلم آني باز مي شود،اندک زماني پرده ها کنار مي رود و من خود را مي بينم، غرق در غرقاب غفلت و گرفتار گرداب گناه.

نفس سرکش از يکسو در زنجيرم کرده و زيور دنيا از سويي ديگر به بندم کشيده، چشمانم از ديدن نياز نيازمندان کور و گوشم از شنيدن صداي دردمندان کر و دستانم به تجملات دربند شده است.

حال با اين بدن نحيف، با اين توان کم، با اين عمر کوتاه چه چاره کنم؟ چگونه مي توانم خود را از اين گرداب هاي هولناک و زنجيرهاي به هم بسته رهايي بخشم؟ با تمام وجود، احساس ناتواني مي نمايم و از صميم قلب زمزمه مي کنم:

«الهي! لم يکن لي حول فانتقل به عن معصيتک؛ خدايا! من توان بازگشت از گناه را ندارم».

به ياد مي آورم که چه آسان زيبايي دنيا را تنها براي خود خواسته ام، غافل از شکم هاي گرسنه و بدن هاي عريان. به ياد مي آورم که چه آسان چشم بر ناديدني ها گشودم و بر حقايق بستم. به ياد مي آورم که چه آسان گوش بر صداي موسيقي (مبتذل) و صدها صداي ناشنيدني ديگر گشودم و



[ صفحه 151]



بر آهنگ دلنشين قرآن و مناجات بستم. به ياد مي آورم که چه آسان دست، پا زبان و وجودم را وقف کارهاي نکردني کردم و از آنچه بايد مي کردم، غافل ماندم و چه آسان قلبم را از ياد تو خالي ساختم و به حبت دنيا سپردم.

گذشته ام پر گناه است، «گناهاني که لذت هاي آن سپري شده و پيامد زيانبارش به جا مانده و گريبانگيرم شده». [2] «چه بسيار بدي هايم که تو پرده اش ندريدي». [3] «و چه زشتي ها که طوق ننگش بر گردنم نيفکندي». [4] و افسوس که «اين لطف تو مرا از بدي ها باز نداشت» [5] «چه کسي بيش از من از درستي کردار دور گشته، آن گاه که تمام نعمت هايت را در آنچه از من نهي کردي، صرف مي کنم و چه کسي بيش از من در غرقاب گناه فرو رفته و به خطا مشتاق تر است، آن گاه که ميان دعوت تو و دعوت شيطان مرددم، با آن که خوب مي شناسمش و آنچه با من کرده از يادم نرفته، باز دعوتش را مي پذيرم». [6] .

اينک من، غرق در ظلمات حجاب، گرفتار در بند گناه، «بازيچه ي دست گناه گشته ام»، [7] چشمم لبريز از زلال اشک ندامت با دلي مالامال از شرم و پشيماني، نگاه التماس به تو دوخته ام، به خشم تو مي انديشم و نه به آتش دوزخت، به دوري از مهر تو مي انديشم و نه نزديکي کيفرت، که اگر بر آتش دوزخت صبر کنم، چگونه بر دوري از مهر تو و حرمان محبت تو



[ صفحه 152]



صبور باشم؟ [8] .

دستم را بگير و از اين غرقاب هلاک بيرون کش که «جز نسيم محبت و عشق تو بيدارم نمي کند». [9] و جز شميم مهر تو از مستي گناه به هوشم نمي آورد. [10] «اي خداي من! جز تو کسي را نمي شناسم که بر گناهانم پرده ي بخشايش کشد و اعمال زشتم را بپوشاند». [11] .

مهربان من! «مرا توان دوري از گناه نيست جز به ياري تو، پس با قوت سرشارت ياري ام کن!» [12] لطيفا!«از آنچه نمي پسندي، از آنچه مرا از گردونه ي محبتت بيرون مي برد، از خاطراتي که به قلبم خطور کرده، از نگاه هاي چشمم و گفتارهاي زبانم چنان توبه مي کنم که با تمام وجود از آتش کيفرت در امان مانم» [13] و به سايه سار آرام مهرت در آيم.

اي عزيز مهربان! بار گناهم را نظاره کن، اميدم رابنگر، پشيماني ام را ببين و ناتواني ام را درياب! دست رد بر سينه ام مزن، دلم را از مهر و محبت خود لبريز کن، پايم را از ورطه ي گناه بيرون کش و مرا از آن خود کن؛ که عشق تو را در سينه ام به آرزو دارم و بي مدد تو به اين عشق دست نخواهم يافت.

اي خالق سراسر مهر من! بي ياري تو هيچم و از ياري خود درمانده. مرا از بند گناه برهان و به وادي محبت خود در آور، چنان که قلبم جز به ياد تو



[ صفحه 153]



نتپد، و دلم لبريز از حلاوت اطمينان به تو گردد تا آن جا که مشتاقانه، خالص و بي ريا به سوي تو آيم.(ذلک فضل الله يوتيه من يشاء...)!


پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[2] صحيفه ي سجاديه، دعاي 31:«من ذنوب أدبرت لذاتها فذهبت و أقامت تبعاتها فلزمت».

[3] همان دعاي 16:«و کم من شائبة الممت بها فلم تهتک عني سترها و لم تقلدني مکروه شنارها».

[4] همان دعاي 16: «و کم من شائبة الممت بها فلم تهتک عني سترها و لم تقلدني مکروه شنارها».

[5] همان:«لم ينهني ذلک عن جريت الي سوء ما عهدت مني».

[6] همان:«و من أبعد مني من استصلاح نفسه حين أنفق ما أجريت علي من رزقک فيما نهيتني عنه من معصيتک و من أبعد غورا في الباطل و أشد اقداما علي السوء مني حين أقف بين دعوتک دعوة الشيطان فاتبع دعوته علي غير عمي مني في معرفة به و لا نسيان من حفظي له؟».

[7] همان، دعاي 31:«من تداولته أيدي الذنوب».

[8] اشاره به بخشي از دعاي کميل:«الهي وهبني صبرت علي حر نارک فکيف أصبر عن النظر الي کرامتک».

[9] مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه:«الا في وقت أيقظتني لمحبتک».

[10] اشاره به بخشي از مناجات شعبانيه:«و أبليت شبابي في سکرة التباعد منک».

[11] مفاتيح الجنان: دعاي کميل:«اللهم لا أجد لذنوبي غافرا و لا لقبائحي ساترا... غيرک».

[12] صحيفه ي سجاديه، دعاي 31:«و لا استمساک بي عن الخطايا الا عن قوتک فقوني بقوة کافية».

[13] همان:«اللهم و اني أتوب اليک من کل ما خالف ارادتک أو زال عن محبتک من خطرات قلبي و لحظات عيني و حکايات لساني، توبة تسلم بها کل جارحة علي حيالها من تبعاتک».