بازگشت

اشک ندامت


«الهي! أنا عبد أتنصل اليک مما کنت أوجهک به من قلة استحيائي من نظرک». [1] .

از آن روز که خود را در مقابل تو مسئول مي ديدم، بر اين اميد بودم که شرم از تو، حيا در برابر الطافت و آزرم از بزرگي ات، مرا از گناه باز دارد و گاه بندگي ام دژي باشد محکم در برابر هجوم طوفان نفس سرکش.

اينک، اما بارها پرده ي حيا را دريده ام! شرم را به کناري انداخته ام و حرمت تو را ناديده گرفته ام. آنچه نخواستي و نپسنديدي، کردم؛ با آن که بودنم از لطف و احسان تو بود و توانم از سرچشمه ي فيض تو.

عزيزا! تو بزرگي، و من امر تو را خوار شمردم؛ [2] تو مهرباني، و من بي مهري کردم؛ تو عظيمي و من هيچم، تو حکيمي، و من ناداني کردم؛ تو حاضري، و من به غفلت از حضورت، پرده ي شرم دريدم و دست به گناه آلودم.

مهربانا! لطيفا! امروز آمده ام که به سويت ناله کنم:

«الهي أنا عبد أتنصل اليک مما کنت أوجهک به من قلة استحيائي من نظرک؛ خداي من! منم آن بنده اي که به عذرخواهي به درگاهت آمده ام، از گناهاني که به واسطه کمي حيا در حضورت انجام داده ام».

چشم و زبان و گوش را رها کردم، تا به نبايدها بپردازد و هيچ با خود نينديشيدم که اين چشم و گوش و زبان را تو، به لطف و احسانت به من عطا



[ صفحه 149]



کرده اي و اينک من چه بي شرمانه و جسورانه، هديه هاي عظيم تو را در برابرت به سياهي گناه و خطا مي آلايم و چه آسوده در امانتي که به من سپردي، خيانت مي کنم.

نه شرم از بزرگي ات و نه حيا در برابر الطافت، مرا از گناه باز نداشت. گناه آلود و خطاکار به نزدت آمده ام، بنده اي هستم که به عذرخواهي آمده ام، از صميم قلب، با ژرفاي وجود، تا مگر اين عذرخواهي، پرده ي سياهي را که ميان من، و تو خالق مهربانم کشيده شده، از ميان بردارد و مرا به تو نزديک گرداند و در سايه سار امن ايمان و تقوا، زلال آرامشم بنوشاند.

اينک دانستم که هستي، مرا مي بيني، و به من نزديکي؛ دانستم که بر همه چيز شاهدي [3] و رازهاي پنهان از تو پنهان نيست [4] و بر آنچه به پرده ي خفا پوشيده است آگاهي؛ [5] دانستم که حتي بر نسيمي نامحسوس که بر صفحه ي قلبم مي گذرد دانايي، [6] اما باز نمي دانم چرابي توجه و بي خيال به حضورت و بي دغدغه ي دانشت، خلاف امرت مي کنم.

مهربانا! فرمودي که به سويت متوجه شوم و از تو آمرزش بخواهم. [7] .

فرمودي که از تو آمرزش بخواهم؛ که تو بسيار بخشنده و مهرباني؛ [8] اينک آمده ام، عذر خواه و پشيمان، لبريز از خجلت، با يک دنيا اميد؛ لطيفا! اميدم را نااميد مفرما و رويت را از من باز مگردان، بر من رحمت آور و جسارت و ناداني ام ببخش، اي حکيم بخشنده!



[ صفحه 150]




پاورقي

[1] بخشي از مناجات شعبانيه.

[2] صحيفه ي سجاديه، دعاي 12:«المستخف، بحرمة ربه».

[3] حج (27) آيه ي 17: (ان الله علي کل شي ء شهيد).

[4] صحيفه ي سجاديه، دعاي 32: «و لا تعزب عنک غيبات السرائر».

[5] همان، دعاي 32:(و قد أشرف علي الخفايا الاعمال علمک).

[6] بقره (2) آيه 204: (و يشهد الله علي ما في قلبه).

[7] فصلت (41) آيه ي 6 (فاستقيموا اليه و استغفروه).

[8] مزمل (73) آيه ي 20: (و استغفروا الله ان الله غفور رحيم).