بازگشت

نرگس باغ عصمت


هراس به دل راه مده اي نرگس بوستان آل طه! اي مليکه ي عشق و وفا! حضور در جمع اسيران را نردبان وصال معشوق تصور کن و به ياد بياور که آن همه هجران، آن همه درد بي قراري و اشتياق امروز به سر مي رسد. امروز که تو خود را در جمع اسيران روم تا ديار اسلام رسانده اي و «بشر بن سليمان» براي آوردن پيغام امامت به تو نزديک مي شود. يک لحظه همه ي آن شب ها با همه ي خواب هاي شيرينش در ذهنت مرور مي شود. بعد از آن روزهاي ملال آور که پدرت، قيصر روم، تو را براي برادر زادگانش مي طلبيد و درست در آخرين لحظات، پايه هاي قصرش به لرزش درمي آمد. چه گوارا بود آن شب که رسول خدا صلي الله عليه و آله براي خواستگاري تو از عيسي بن مريم - علي نبينا و آله و عليه السلام - به خوابت آمد و تو را به عقد فرزندش، امام حسن عسکري عليه السلام درآورد. و باز بعد از چند شبي هجران و بي تابي، چه شيرين بود آن شب که بانوي دو عالم، فاطمه ي زهرا عليهاالسلام همراه با مريم مقدس به نزد تو آمدند و تو را به اسلام خواندند. شهادتين، شيرين ترين کلامي بود که شرک را و سد راه وصال تو با محبوبت را از وجودت پاک کرد. زهي سعادت آن خواب شيرين و حلاوت آن ذکر روح بخش! و از آن شب به بعد شبي نبود که مولايت به ديدار تو نيايد و شربت وصال به کامت نريزد. گوارايت باد نرگس! مبارک باد تو را قدم نهادن در بوستان عصمت.



[ صفحه 20]



دل چگونه در سينه تاب آورد حالا که بشر بن سليمان نزديک مي شود و پيغام امامت را به سوي تو مي آورد؟

نامه را بگير، بر چشم بنه به پايش اشک بريز، کسي چه مي داند که تو را با اين نامه چه دلدادگي است؟ امروز ديگر سعادت را، سبز بودن را، پاکي و زلالي را با چشم هايت مي بيني و با دست هايت حس مي کني و تو چه سزاوار اين سعادت بودي با آن دل پاک و آن نگاه عفيف!

از آن دم که نامه ي امام هادي عليه السلام را بر چشم نهادي تا اکنون که در محضر آن درياي مهر و پاکي نشسته اي، چشم هايت جز آن نامه را نديده و بر دلت جز شعف اين وصال نگذشته است. امام عليه السلام مي پرسد: «براي هديه اي از سوي من بشارت به شرافتي ابدي را مي پسندي يا ده هزار اشرفي را؟» و تو که جان و دل در دوستي اين خاندان باخته اي، پاسخ مي گويي که مال دنيا را چه ارزشي است در برابر سيراب شدن از زلال کلام مهر شما؟ و امام عليه السلام تو را به فرزندي بشارت مي دهد که پادشاه مشرق و مغرب عالم شود و زمين را از عدل و داد پر کند، آن گاه که از ظلم و ستم لبريز شده باشد. [1] دلت بيش از اين تاب نمي آورد. روحت اگر در بند عشق به مولايت نبود، به شعف اين سعادت از تن پر مي کشيد. چه آغوش پر مهري دارد حکيمه خاتون خواهر امام هادي عليه السلام که اينک تو را در برگرفته است و هم اوست که چندي بعد تو را روانه ي خانه ي امام حسن عسکري عليه السلام مي کند.

شايد تا آن شب که حضور شيرين اين گل سرسبد بوستان عصمت و منجي موعود را در درون خود حس نکرده بودي، اوج سعادت ابدي ات را نيز نيافته بودي و امشب آن شب موعود است. مادر موسي - علي نبينا



[ صفحه 21]



و آله و عليه السلام - تا آن دم که زمان زادن فرزندش فرا نرسيده بود، اثري از حمل نداشت و تو نيز. ولادت اين نوزاد بايد از حکومت مخفي بماند که دشمن در کمين کين نشسته است. امشب در خانه ي امام حسن عسکري عليه السلام کسي را تاب چشم بر هم نهادن نيست. آرام باش نرگس، آرام! ولادت اين نوزاد هم مثل همه ي حوادث ديگري که مقدمه ي آمدنش بودند، سرشار از ملاحت و شيريني است. پس هراس به دل راه مده، نماز شب بگذار تا آرامت کند. امشب تو سعادتمندترين بانوي عالمي. بنگر، سپيده سرزده است. پس کجاست آن خورشيد پر نور موعود که سپيده و خورشيد را حيران کند؟ تعجيل مکن، سوره ي قدر بخوان و بشنو اين طفل توست که با تو همنوا شده است. لحظه اي چشم بر هم نه! اين ملايک خدايند که به استقبال امامشان آمده اند. به پيشواز مليح ترين بهانه ي خلقت، اين نوري که در برابر توست، هاله اي است که طفل تو را در برگرفته است. چشم را تنگ تر کن تا بنگري که نوزادت چگونه رو به سوي خدا سجده کرده است و بشنو چه شيرين و لذت بخش شهادتين مي گويد: «أشهد أن لا اله الا الله وحده لا شريک له و أن جدي رسول الله و أن أبي أميرالمؤمنين وصي رسول الله». [2] کودک تو را با خدا سري نهان است. او دردانه ي رحمت الهي است؛ آخرين حجت خدا بر زمين. بشنو که چه زلال خدا را مي خواند که: «مهربانا! در وعده ي پيروزي ات با من وفا کن، امر امامتم را کمال بخش، انتقامم از دشمنان را ثابت گردان و زمين را به دست من از عدل سرشار کن، آن گاه که از ظلم پر شده باشد». [3] .

اينک اي نرگس بوستان آفرينش، اي نگاه سرشار از عشق! بنگر اين



[ صفحه 22]



ملايک خدايند که بال و پر به نور مولود تو متبرک مي کنند. اين همهمه ي همه ي هستي است که در آمدن طفل شيرين تو به شعف آمده است و از حضورش به خود مي بالد. و اين ملک محبوب خدا روح القدس است که اين نوزاد مبارک را به امر پروردگارش بر آسمان مي برد. کودکت را به او بسپار، اما نگران مشو و در دوري اش اشک مريز! او را به کسي بسپار که مادر موسي -علي نبينا و آله و عليه السلام - کودکش را به او سپرد و خدا طفل را باز به سوي تو برخواهد گردانيد تا چشمت روشن شود [4] و او را جز تو کسي شير نخواهد نوشاند. عجب مداراي نرگس! که نوزاد تو از تبار نور است و نوريان همه اين چنين پاک و دلربا زاده مي شوند و چنين شيرين، زبان به نام دوست مي گشايند.

سلام بر اين مولود مبارک، سلام بر درخشان ترين دردانه ي خلقت و سلام بر مهدي! آن گاه که زاده شد و آن گاه که قيام کند. سلام بر او و سلام بر تو که سر و جان به مهر ولايتش باخته اي.


پاورقي

[1] مهدي موعود، ص 197.

[2] مهدي موعود، ص 205.

[3] همان: «اللهم أنجز لي وعدي و أتمم لي أمري و ثبت وطأتي و املاء الأرض بي قسطا و عدلا».

[4] اشاره به آيه 12 از سوره ي قصص، و داستان حضرت موسي - علي نبينا و آله و عليه السلام -: «فرددناه الي أمه کي تقر عينها).