بازگشت

در حسرت ديدار


«اي عزيز! ما و کسانمان به سختي افتاده ايم. با سرمايه اي اندک آمده ايم، پيمانه مان را پر کن و بر ما بخشش کن که خداوند بخشندگان را دوست مي دارد». [1] .

اين زبان حال برادران يوسف است آن که از رنج خشکسالي با سرمايه اي اندک، دست نياز به سوي عزيز مصر دراز کرده بودند. و زبان حال ماست آن روز که تو بيايي و ما با سرمايه اي اندک و شرمساري بسيار، دست نياز به سويت دراز کنيم؛ که همه نيازمند توايم و اميد بسته به لطف تو. توشه مان از حسنات خالي مانده و نامه ي اعمالمان از عصيان پر شده، اما منتظريم تا بيايي به اين اميد که با اين سرمايه ي اندک، از مهر لبريزمان کني و از لطف سرشارمان.

اي يوسف فاطمه عليهاالسلام مايه ي اميدمان عشق توست که هميشه در دلمان موج مي زند و سرمايه مان ناله هاي شبانگاهي که در دوري ات سر داده ايم. اي عزيز! اي مهربان! اي خدايي مرد! به سرمايه ي اندک و توشه ي خالي مان. منگر، به نياز، اميد و عشقمان بنگر! نور مهرت را در دل هامان بتابان، ما را در جاده ي رضايت خود راهي کن، دستمان را بگير و ياري مان کن!

امام من! مولاي من! همه ي اميد من! بارها خوانده ام داستان نيازمنداني را



[ صفحه 97]



که بار نياز بر در خانه ي پدرانت برده و سفره ي حاجت نزد امام عصرشان گسترده اند. و چه با مهر، بي آن که زبان به شکوه باز کنند، نيازشان برآورده و حاجتشان روا شد، دل شان از نور مهر ولايت لبريز و چشمانشان به جمال امام زمانشان روشن گشت. و اينک در عصر غيبت ما مانده ايم و يک دل پر حسرت و يک سينه ي پرسوز و يک چشم به راه مانده، در حسرت آن که نزد تو آييم و با تو شکوه کنيم، مي سوزم. دورادور تو را مي خوانيم و با تو نجوا مي کنيم. اما از تو نجوايي نمي شنويم. هر چند در ياري تو نيازي به خواهش ما نيست و در لطف تو حاجت به تمناي ما، اما نياز ما ديدار توست. حاجتمان پابوس آمدن تو و آرزوي مان بودن در رکاب توست و ما در حسرت اين نياز سوخته ايم، اي مولاي پنهان از نظر!

اي خورشيد نهان! از پس پرده ي غيب به در آي، دست دعا بردار و خدا را بخوان!

اجابت را از او بخواه و بر اين حرمان، مهر پايان نه که تاب از دست رفته و جام صبوري لبريز گشته است.


پاورقي

[1] يوسف (21) آيه ي 88.