عاشقي و غفلت
سال هاست که به تمناي ظهور او دست به دعا برداشته ايم. در انتظارش شکوه ها در دل داريم و از دوري اش داغ ها بر سينه. سال هاست که خزان بودن و سرد و تاريک بودن را حس مي کنيم و در پي خورشيدي گرمابخش و نوراني مي گرديم. سال هاست که از عشق او دم مي زنيم و زندگي را با شربت تلخ صبوري مي گذرانيم. و اين دوري، اين سرما و
[ صفحه 63]
تاريکي و خزان زدگي، و اين تلخي صبر، تصوير عمل ماست که در آينه ي حکمت خدا افتاده است و پژواک کرده هاي ما که از ديواره هاي قانون خلقت به سوي مان برمي گردد.
اگر به زلف دراز تو دست ما نرسد
گناه بخت پريشان و دست کوته ماست [1] .
عجب داستان شگفتي است داستان عاشقي ما و غفلتمان! چه حکايت اندوه آفريني است حکايت اين انتظار تلخ که به دست جهالت انسان رقم خورده است! و حالا در پس اين انتظار، ما چه قدر آماده ي ظهور او هستيم، وقتي او بيايد و هر حقي را به صاحبش برگرداند؟ وقتي که مرزهاي حدود خدا مشخص شود و متخلفان به سزاي عمل خود رسند، کدام سرافرازيم و کدام سرافکنده؟ چه قدر خود را در بند رضايتمندي او داشته ايم؟ تا کجا به رضايت او انديشيده ايم و تا کجا به رضايت دلمان؟
در غربال حلال و حرام او چه قدر از داريي مان به ما بازمي گردد؟ وقتي که او تجملات و اشرافي گري هاي مساجد را نيز بر هم زند، [2] از خانه هاي پر رونق ما چه قدر مي ماند؟
سخت منتظريم، دل هامان سخت شيفته است. صبح هاي جمعه را از ژرفاي دل مي ناليم و ندبه مي کنيم، اما انتظار و عاشقي فقط به معناي ندبه نيست. و تنها در لحظه شماري تا آن لحظه ي موعود معنا نمي شود. انتظار امام، يعني پا بر جا ماندن در جاده ي رضايتمندي او و يعني درک عمق ارزش هاي ديني و عمل به آن ها و اين مثل نگهداشتن آتشي در دست است. [3] .
[ صفحه 64]
چه بسيارند آن ها که به زبان منتظرند و به دل شيفته ي دنيا! چه بسيارند آنها که به ظاهر منتظرند و در عمل دست به دنيا آلوده اند. و هستند کساني که دست و دل از دنيا بريده اند و يکسره غرق درياي عشق او شده اند و هر کس خوب مي داند که از کدام دسته است؛ هر چند بهانه ها بياورد و عذرها بتراشد.
وقت آن است که لحظه اي به خود آييم، بينديشيم، نفس را محاسبه کنيم و درون را زير و رو کنيم، تا گاه ظهورش دست خالي نمانيم، شرمسار و پشيمان نباشيم و انتظارمان بي توشه اي و تهيه اي نباشد و در آن لحظه ي موعود طلوع نور، چشم هامان به خطا نرود که «در امامت او ثابت قدم نمي ماند جز کسي که ايمانش قوي و معرفتش کامل باشد» [4] و بر «اعتقاد خود استوار نمي ماند جز کسي که خداوند - تبارک و تعالي - از او براي ولايت اهل بيت عليهم السلام پيمان گرفته، در دلش ايمان را نوشته و او را با روحي از نور تأييد کرده باشد». [5] .
در حکمت ازلي خدا آنچه بر بندگان جاري است، تصوير عمل خود آنان است و بازتاب آنچه خود فرستند. اين در کدام ذهن مي گنجد که ما به گنج غارهاي مخوف عافيت طلبي و رفاه سر فرو بريم و از نور روشن و گرماي حيات بخش ولايت و ايمان هم بهره گيريم. در کدام آينه مي توان از عافيت طلبي و بي اعتنايي تصوير شور عشق به ولايت و ايمان بارور را ديد؟ و با کدام معادله مي توان از انسان منهاي ايمان و معرفت پاسخ سعادت و رستگاري به دست آورد؟ هر چند آن سوي قضيه هم هست. معادلات رستگاري و سعادت انسان تصاعدي است؛ اگر تو يک قدم پيش بروي،
[ صفحه 65]
او صد قدم پيش مي آيد. آينه ي لطف خدا نور پرتوهاي ايمان و عشق به ولايت را چند برابر باز مي تابد. با اين پرتوهاي نوراني است که مي توان از گرماي عشق به ولايت لبريز شد و خروشان و شيدا به سوي آن موعود منتظر شتافت؛ که انتظار، ماندن و پوسيدن نيست، بلکه رفتن و خروشيدن است و شوري که اين خروشيدن را به پا مي کند، شور ايمان و خلوص و معرفت است و اين جاست که بايد از بشارت امام سجاد عليه السلام لبريز شد که فرمود:
هر کس در زمان غيبت قائم ما، در محبت و ولايت ما ثابت قدم بماند، خداوند به او پاداش هزار شهيد از شهداي بدر را عنايت فرمايد. [6] .
پاورقي
[1] حافظ.
[2] مهدي موعود، ص 1121.
[3] قيامت (75) آيه هاي 15-14.
[4] محمد خادمي شيرازي، ياد مهدي، ص 151.
[5] همان، ص 261.
[6] همان، ص 143، روايتي از امام سجاد عليه السلام.