بازگشت

ما و کلام نور


در گوشه اي از اين گستره ي خاکي، سحرگاهان دست هايي به آسمان بلند مي شود و خدا را مي خواند. دست هايي باراني، از جنس نور و از تبار ياس، به رنگ گل نرگس و بوي گل محمدي، فيض خدا از ميان آن دست هاي آسماني، آبشاري مي شود و وجود را فرا مي گيرد؛ همه ي ذرات وجود را، همه ي آن وجودي را که به تيرگي ماديات آميخته است و گاه دلبسته شده است و رحمت خدا تا شب از سرانگشت آن دست هاي آسماني فرو مي چکد و دوباره سحرگاهي ديگر و دعايي ديگر.

اين کدامين غايب است که هر لحظه اش هزار بار از تمام بودن ما آشکارتر است؟ اين چه خورشيد پنهاني است که انوارش عمق تاريکي ها را نور مي بخشد؟ رحمت لبريز از وجود امام ما از پس پرده ي غيبت، هر آن،



[ صفحه 56]



همه جا را فرا مي گيرد. نکوکار و بدکار به يمن رحمت او برجايند و بر سفره ي حجيت او روزي مي خورند؛ چه رسد به ما که بر خوان کرمش نشسته ايم و دل به مهرش بسته ايم و او که از رحمت سرشته شده و با مهر آفريده شده، دست به آسمان، دعامان مي گويد:

خدايا! بيماران اسلام را سلامت و آسايش عنايت فرما و بر درگذشتگان اسلام رحمت و مهر جاري کن! پيران ما را وقار و متانت بخش و جوانانمان را توبه و انابت! زنانمان را حيا و عفت بخش و ثروتمندان ما را تواضع و گشاده دستي ده و فقيران ما را صبر و قناعت! به سپاهيان ما فتح و پيروزي عنايت کن و به اسيرانمان آزادي و آسودگي! به امرا و فرماندارانمان عدالت و مهرباني عطا کن و به زيردستان ما انصاف و نکورفتاري! [1] .

و آن گاه است که ملايک، دسته دسته خوشه هاي اجابت از گل بوته ي دعايش مي چينند.

سينه اش لبريز از خوبي هاست، به وسعت همه ي وجود، و او نکويي و سعادت را براي همه مي خواهد. باز هم نسيم دعا از لبانش ترنم مي کند:

خدايا! توفيق اطاعت از خود و دوري از گناهمان ده، نيت هامان را صادق دار و حرمت ها را به ما بشناسان، به هدايت رهنمونمان باش و در راهش پايدارمان دار. زبانمان را به سخن درست و حکيمانه گويا دار و قلبمان را از علم ومعرفت لبريز کن، شکم هامان را از حرام و شبه حرام پاک دار، دست هامان را از ظلم و بدکاري باز دار، چشم هامان را از زشت کاري و خيانت بر بند و گوش هامان را از بيهودگي و غيبت بسته دار. [2] .



[ صفحه 57]



آري، دعاي او باراني مي شود و مي بارد و از هر قطره اي خيري مي رويد. دريغ اگر قطره قطره ي بارانش را فرو گذاريم و به زير چتر تجاهل برويم! دريغ اگر از نسيم دعايش به گوشه ي عافيت طلبي پناه بريم و حيات جاودانه را از دست بدهيم. غنيمت است تا اگر نه هميشه، دست کم گاهي دل به باران صبح گاهي دعايش دهيم و خود را در آينه ي دعايش بسنجيم.

به نيتمان بنگريم که تا چه حد به راه راست، به حرمت ها که تا کجا مي شناسيمشان، به شکم هامان که مباد از لقمه اي پر شود که چشم گرسنه اي به آن دوخته شده باشد. به دست هامان که مباد به سوي مالي دراز شود که بي رنج به کيسه ي دارايي مان فرو افتاده باشد. به چشم هامان که مباد به سمت سرانگشت شيطان خيره شود و به گوش هامان که مباد از تيرگي لهويات پر شود. ما که دل به مهر اماممان بسته ايم و چشم به راهش منتظر داريم، ما که دلش را راضي و خرسند مي خواهيم، مباد که غبار اندوه بر دلش بنشانيم. او چنانمان مي خواهد که دعاي مان مي گويد. پاک و پاکيزه به دور از هر شبهه اي، سرشار از خوبي ها، آسماني و نوراني، و نه تيره و غرق در ماديات و آسودگي ها، پيرانمان را متين مي خواهد و جوانانمان را توبه گزار و زنانمان را حيامند و عفيف.

پس بيا از وقار ومتانت، از توبه و انابت، از حيامندي و عفت لبريز شويم و گشاده دستي و تواضع و صبر و قناعت را زينت عملمان گردانيم. بيا چنان باشيم که او مي خواهد؛ که خواست او باران رحمت و ريسمان سعادت است. بيا از رضايت لبريزش کنيم. از جام فوز و رستگاري بنوشيم. بگذار در آينه ي دلمان «سلم لمن سالمکم» [3] را بخواند و در قاب عملمان «مطيع لکم» [4] .



[ صفحه 58]



رابنگرد. بگذار از پنجره ي چشمانمان «متظر لأمرکم» [5] را دريابد تا شايد بيايد.


پاورقي

[1] همان، ص 222:«و تفضل...علي مرضي المسلمين بالشفاء و الراحة و علي موتاهم بالرأفة و الرحمة و...».

[2] ر.ک ص 51، پاورقي 5.

[3] مفاتيح الجنان، ص 903: «با دوست شما دوستم».

[4] همان، ص 904: «مطيع امر شمايم».

[5] همان، ص 904: «منتظر امر ظهورم».