روايات
1- مفضل بن عمر مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «...سپس حسني، جوان خوش چهره و نوراني از طرف ديلم خروج مي کند و با صدايي رسا فرياد مي کند:
[ صفحه 137]
«اي آل احمد به نداي مظلوم که از جانب حرم، بلند است پاسخ دهيد.»، آن گاه گنجهاي طالقان، او را پاسخ مي گويند، چه گنجهايي!از طلا و نقره نيستند، بلکه مرداني چون پاره هاي آهن بر اسبهاي ابلق سوار و سلاحي در دست دارند، پيوسته ستمکاران را مي کشند تا اينکه بيشتر زمين را پاک مي کنند و وارد کوفه مي شوند و آن را خيمه گاه و محل استقرار خود قرار مي دهند. بعد از آن، خبر آمدن حضرت مهدي عليه السلام به او و يارانش مي رسد و يارانش به او مي گويند: «اي پسر رسول خدا! اين کيست که به محل ما آمده است؟، آن گاه حسني مي گويد: برويم او را ببينيم و خواسته اش را بدانيم، و البته او خود مي داند که آن حضرت، مهدي عليه السلام است و ايشان را مي شناسد ولي مقصودش اين است که آن حضرت را به اصحابش معرفي نمايد.
سپس حسني خارج مي شود و خطاب به آن حضرت مي گويد: «اگر تو مهدي آل محمد عليهم السلام هستي پس عصاي جدت، انگشتر، ردا، زره، عمامه، اسب بلند قامت، شتر (ناقه ي عضباء)، دُلدُل، استر آن حضرت، يعفور، چارپاي آن بزرگوار، براق، اسب حضرت و قرآن اميرالمؤمنين کجاست؟ حضرت مهدي عليه السلام آنها را نشان مي دهد، حسني عصا را مي گيرد و در سنگ سخت فرو مي برد و آن را مي شکافد [1] و مقصودش آن است که فضل حضرت مهدي را به يارانش نشان دهد بعد از آن که سنگ از هم شکافت حسني مي گويد: «الله اکبر، يا بن رسول الله، دستت را دراز کن تا با تو بيعت کنيم.»آن حضرت دستش را دراز مي کند، حسني و بقيه لشگريانش با آن حضرت بيعت مي کنند فقط چهل هزار نفر که به زيديه معروفند بيعت نمي کنند و مي گويند: «اين جز يک سحر بزرگ، چيز ديگري نيست.» [2] .
[ صفحه 138]
پاورقي
[1] شايد هم معني اين باشد که عصاي خشک را در سنگ فرو مي برد، چوب خشک در دل سنگ، سبز مي شود و برگ و بار مي دهد. و اين معني براي توجه به قدرت و فضل آن حضرت، مناسبتر به نظر مي رسد. مترجم.
[2] بحارالانوار، ج 53، ص 16- 14 بخشي از روايت 1.