گفتار ما
آيات و رواياتي که گذشت به روشني بر چند مطلب دلالت مي کنند:
اول: ضرورت وجود حجت خدا در تمام زمانها، زيرا که ائمه عليهما السلام به صراحت فرموده اند: «زمين از حجت خداي عزوجل خالي نيست.»
دوم: علت ضرورت وجود حجت خدا درتمام زمانها، چنانکه از اين جمله بر مي آيد: «تا پيروان اوليائت بعد از اينکه- به وسيله پيامبران و حجتهاي قبلي - هدايتشان کردي گمراه نشوند.» يعني نبودن حجتي هدايتگر انسانها خود سبب گمراه شدن مؤمنين از راه راست و حقيقت است.
سوم: ضرورت شناخت حجت خدا، چنانکه از اين جمله آشکار مي شود: «هر کس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است.» وعلت اين امر اين است که پيروي از حجت خدا - که يگانه راه هدايت است- بعد از شناخت او ميسر است و کسي که او را نشناسد نمي تواند از او تبعيت نمايد و چنين کسي بر جهل و مرام جاهليت از عالم خواهد رفت.
چهارم: علت غايب بودن حجت خدا از ديدگان مردم و محروميت آنها از مشاهده ي وجود شريفش، که از اين جمله بر مي آيد که: «به واسطه ي ستمگري و جهالت مردم خداوند ديدگانشان را از مشاهده ي او فرو خواهد بست.». با توجه به اين جمله ظاهرا مقصود از ظلم و جهل، تمام اشکال آن است، يعني هم ظلم مردم به يکديگر و هم ظلم به خودشان به خاطر پيروي نکردن از حق و فطرت و حجتهاي الهي، هم جهل نسبت به حجت خدا و هم جهل نسبت به وظايف شرعي.
[ صفحه 34]
پنجم: نياز هستي به وجود حجت خدا، که از اين عبارت پيداست: «اگر زمين لحظه اي از حجت خدا خالي باشد نظامش درهم ريخته و اهلش را در خود فرو خواهد برد.»در اين جمله به علت ضرورت وجود حجت و عظمت کار او اشاره شده است.
خداوند تبارک و تعالي مي فرمايد: (اني جاعل في الارض خليفه) [1] و نيز مي فرمايد: (کان الناس امه واحده فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الکتاب بالحق ليحکم بين الناس فيما اختلفوا فيه) [2] از اين آيات به ترتيب برمي آيد که پروردگار در نظام خلقت، و نيز نظام قانونگذاري و ديانت، ائمه و حجتهاي خودش را خليفه ي روي زمين قرار داد و آنان را مجراي بهره وريها و فيض عام و خاص براي مردم ساخت و تمام اسماء الهي را به ايشان آموخت (و علم آدم الاسماء کلها) [3] تا اينکه به اذن او همچون خودش در همه چيز تصرف و دخالت کنند وبا جانشيني خويش و عهده داري امور زمين و ساکنان آنان ايشان را بر ديگران شرافت و برتري داد و ايشان و اوصياي بعد از خودشان - که درود خدا بر تمامشان باد- در تمام زمانها صاحب اختيار و کارگزار امور زمين و مردم شدند و چنين است که اگر حجت و خليفه خدا در زمين نباشد خاک هستي مردم را درخود خواهد کشيد.
براي اينکه معني خلافت و حجت بيشتر روشن شود بايد افزود که خداوند تعالي با اسماء و صفات عاليه اش همه چيز و همه پديده ها را پديد آورده است و خود عهده دار تمام امور آنهاست، هستي همه ي آنها وابسته به اوست و هرگونه اراده کند در آنها دخل وتصرف مي نمايد اما بناي ذات مقدسش بر اين است که امور خلقت مادي را فقط از طريق اسباب مادي- و بدون دخالت مستقيم و يا بي واسطه -
[ صفحه 35]
اداره نمايد، و از جمله اسباب مادي براي اصلاح امور ظاهري و باطني مردم پيامبران و جانشينان آنها عليهما السلام هستند.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «خداوند ناپسند و ناخوش مي دارد که امور عالم را جز با اسباب و وسائط اداره نمايد از اين رو براي هر چيزي سببي قرار داده است، و براي هر سبب گسترده و ميدان قدرت و نفوذي قرار داده و هر ميداني را کليدي بخشيده و براي هر کليد و گشايشگري نشانه اي قرار داده و براي هر نشانه اي پيشگاه و راه ورودي گويا - و خواننده ي به حق - مقرر فرموده است، هر که او را بشناسد- و به رسميت بپذيرد - خدا را شناخته و هر که او را انکار کند خدا را انکار کرده است، آن بارگاه و راه ورود، رسول الله و ما هستيم.» [4] .
پس اگر آن بزرگواران - درود خدا بر آنان باد- عناصري خاکي نبودند و امور عالم خلقت و از جمله زمين و ساکنان آن را بر عهده نمي گرفتند امور زمين و مردمش از هم مي پاشيد، بنابراين بايد واسطه ي بين آفريننده و پديده هاي مادي کسي باشد که داراي خلقت مادي و جسماني و علاوه بر آن داراي درجه اي از شرافت معنوي باشد که شايستگي ارتباط بين آفريننده و آفريدگان را احراز کند و چنين افرادي جز خلفاي ذات مقدس پروردگار يعني پيامبران و جانشينان آنها عليهما السلام کسي نمي تواند باشد. اينکه خداوند مي فرمايد: (و ما منع الناس ان يومنوا اذ جائهم الهدي الا ان قالوا: ابعث الله بشرا رسولا؟ قل: لو کان في الارض ملائکه يمشون مطمئنين لنزلنا عليهم من السماء ملکا رسولا) [5] بر همين مطلب دلالت دارد، چنانکه اين آيه نيز مشعر بر صحت همين ادعاست: (و لما ضرب ابن مريم مثلا اذا قومک منه يصدون و قالوا: ءالهتنا خير ام هو؟ ما ضربوا لک الا جدلا بل هم قوم خصمون ان هو الا عبد انعمنا عليه
[ صفحه 36]
و جعلناه مثلا لنبي اسرائيل و لو نشاء لجعلنا منکم ملائکه في الارض يخلفون) [6] .
شايد با آنچه ذکر شد معني کلام امام عليه السلام که فرمودند: «اگر زمين لحظه اي از وجود حجت خدا خالي باشد نظامش بهم ريخته و اهلش را درخود فروخواهد برد» و بيانات نظير آن روشن شده باشد، ضمن اينکه طي همين مطالب علت رجعت پيامبر و ائمه - درود خدا بر تمامي آنان باد- روشن شد زيرا که جهان مادي تا وقتي برقرار است به وجود حجت حق نيازمند است. [7] .
پاورقي
[1] بقره: 30- من قرار دهنده ي خليفه و جانشين در زمين هستم.
[2] بقره: 213- مردم امت واحد بودند، سپس خدا پيامبران را به عنوان بشارت دهنده و بيمگر برگزيد و همراه آنان کتاب را به حق نازل فرمود تا دربين مردم وبراي ختم اختلافاتشان در چارچوب حق، حکم نمايند.
[3] بقره: 31.
[4] بحارالانوار، ج 2، ص 90، روايت 15.
[5] اسراء: 94 و 95- چيزي مانع از ايمان آوردن مردم به پيامبر و اسباب هدايت نشد مگر اينکه - به شيوه ي منکران - گفتند آيا خدا بشري را به سوي ما فرستاده است؟ بگو اگر در زمين - به جاي شما انسانها- فرشتگان سکونت داشتند از آسمان ملکي - همجنس خودشان - به سوي آنها مي فرستاديم.
[6] زخرف: 57 تا 60 - آن هنگام که به - عيسي- پسر مريم مثل زده شد قوم تو با هيايو از آن روي برگرداندند و گفتند: آيا خدايان ما بهترند يا او؟ اين سخنان را جز از سر ستيز و لجبازي به زبان نياوردند که ايشان سخت پايبند دشمني هستند. او[عيسي عليه السلام]جز بنده اي که مشمول نعمتهاي ما قرار گرفته نيست و او را نمونه و الگويي براي بني اسرائيل قرار داديم و اگر ما بخواهيم فرشتگان را جايگزين شما انسانها در زمين مي گردانيم.
[7] به تعبير ديگر مادام که حجت حق در عالم مادي وجود داشته باشد امکان بقاء و برقراري عالم هست و گرنه نه.مترجم.