گفتار ما
اين روايات درصدد بيان اين مطلب است که ابتلاء و آزمايش و سرافراز در آمدن از آنها ميدان رشد انساني، بازگشت به سوي پروردگار و مبناي رسيدن به درجات و کمالات است.
مطلب ديگري که از اين روايات فهميده مي شود راه رهايي از تنگناها و مصيبتها در دوره ي غيبت و چگونگي حرکت در مسير خالي از آفات و شبهات مربوط به طولاني شدن غيبت و فتنه هاي آن است.
البته، هرچيز فهم دين آشنايي مي داند که توصيه امام به درخواست و دعا در روايت دوازدهم، فقط مقصود اداي کلمات و لقلقه ي زبان نيست، هر چند که خواندن دعا هم ثواب مخصوصي دارد، بلکه منظور توجه قلبي دائمي به معني و مفهوم اين دعا و توجه به اين است که در دوره ي غبيت، امر دين و دينداري و اعتقاد صحيح به غيبت و امامت کار دشواري است که فقط از آدم اهل يقين و با استقامت ساخته است.
تنها، کسي که از درياي معرفت پروردگار چشيده باشد و به قلزم شناخت پيامبر و ائمه و امام غايب عليهم السلام دستي رسانده و از کجراهه هاي گمراهي و سرگرداني
[ صفحه 104]
پرهيز کرده باشد، سختيهاي دوره ي غيبت را به آساني تحمل خواهد کرد و ناباوريها، برايش به يقين مبدل خواهد شد. [1] بعضي از احاديث فصل سوم از باب دوم نيز بيانگر همين مطلب است.
[ صفحه 105]
پاورقي
[1] در ذيل حديث دهم آمده است که: «انتظار الفرج من اعظم الفرج»، انتظار فرج، بزرگترين فرج است؛ يا، بخش زيادي از فرج است.
شايد از اين بيان امام عليه السلام بتوان نتيجه گرفت که وظيفه ي عمده ي شيعه، انتظار فرج است، نه روز شماري به اصطلاح معمول، نه تعيين وقت کردن، نه اشکال و ايراد وارد کردن به علائمي از ظهور که محقق شده يا نشده و نه فقط ادعاي دوستي حضرت مهدي عليه السلام.
و نيز همان طور که از روايت دوم، پنجم و نهم و روايات ديگر فهميده مي شود، انتظار، يک زندگي همراه با تقوا، ورع، محاسن اخلاق، اعتقاد به غيبت، توجه جدي و دائمي به حضرت مهدي و غيبت آن جناب و تولي و تبري به معني واقعي است.
در روايت هشتم و روايات مشابه آن فرموده اند که شخص عارف به امام و منتظر ظهور، اگر عمرش به زمان ظهور هم نرسد، دير و زود شدن زمان ظهور، برايش ضرري ندارد؛ بنابراين معلوم مي شود که براي ما، مهمترين مساله، انتظار فرج است و ياد گرفتن مفهوم انتظار، و زندگي کردن بر طبق آن.
در حال حاضر، براي ما، از اصل فرج مهمتر، انتظار فرج و توجه عميق به اين است که حجت خدا در روي زمين زنده، با ما وشاهد و ناظر اعمال ما و واسطه ي فيض بين خدا و ماست. فرج به خداوند مربوط است که هر موقع صلاح بداند عملي خواهد شد، و انتظار فرج به ما مربوط است. ما بايد تکليف خودمان را خوب انجام دهيم، خداوند به حکمت خدايي و مصالح بندگان بهتر واقف است و چيزي از علم او خارج نيست.
در بقيه ي معارف نيز، مطالبي شبيه اين مطلب وجود ندارد. مثلا ما بايد دعا کردن و درخواست و شرايط آن را ياد بگيريم و درست عمل کنيم، استجابت با رب العالمين است و او خود به مصالح بندگان آگاه است اينکه بنده به جاي دعا و تضرع، براي خداوند تکليف معين کند، خلاف بندگي است.
در زيارت شريف امين الله مي خوانيم: «خدايا! درهاي اجابت به روي بندگان باز است، و دعاي کسي که تو را مي خواند مستجاب است، و توبه ي انابه کنندگان به درگاهت، قبول است، و گريه ي گريه کنندگان، مورد رحمت است و...و سرچشمه هاي آب براي تشنگان، جوشان است...» و از اينجا معلوم مي شود که ما بايد دعا کردن، توبه و گريه کردن را بياموزيم، استجابت، قبول و رحمت، پيشاپيش تضمين شده است، ما بايد تشنگي بياموزيم و تشنه بودن را تجربه کنيم، دنبال آب رفتن لازم نيست، جوشش سرچشمه هاي آب، قبلا انجام گرفته است، و اگر از اين سرچشمه ها بهره اي نمي بريم، علت آن، تشنه نبودن است و نه نبودن آب؛ به دروغ اظهار تشنگي مي کنيم، اگر تشنگي حاصل شود، سرچشمه هاي آب، از همه جا فوران مي کند، به قول مولوي:
آب کم جو تشنگي آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست
اگر ما نياز به مهدي را در خود نيابيم و جدي نگيريم، و از منتظران واقعي به حساب نياييم، حتي اگر آن حضرت تشريف بياورد، بهره ي کامل را نخواهيم برد، زيرا او طبيب دردمندان است، و بيدردها يا کساني که درد احساس نمي کنند از مراجعه به طبيب، خود را بي نياز مي دانند.
طبيب عشق مسيحا دم است و مشفق ليک
چو درد در تو نبيند که را دوا بکند
مترجم.