بازگشت

روايات


1- ابو بصير از امام صادق عليه السلام نقل مي کند که فرمود: «اميرالمؤمنين عليه السلام، در مسجد مقداري ريگ جمع کرده، زير سرش گذاشته و خوابيده بود که رسول الله به آنجا رسيد، با پا او را تکان داد و فرمود: «برخيز اي دابة الله». مردي از ياران حضرت عرض کرد: «يا رسول الله آيا ما مي توانيم يکديگر را به اين اسم بناميم؟» حضرت فرمود: «نه، به خدا قسم. اين اسم مخصوص اوست و او همان دابة الله است که خدا در قرآن فرمود: (و اذا وقع القول عليهم أخرجنا لهم دآبة من الأرض تکلمهم أن الناس کانوا بآياتنا لا يوقنون) [1] سپس حضرت فرمود: اي علي! وقتي آخرالزمان برسد، خداوند، تو را به بهترين صورت خارج مي کند و آهن گداخته اي با توست که دشمنانت را با آن داغ مي کني...» [2] .

2- در حديث سليم بن قيس از علي عليه السلام، که آن را به طور کامل بر امام سجاد عليه السلام خوانده و آن حضرت، آن را تاييد فرموده اند، آمده است: «...عرض کردم: «يا اميرالمؤمنين، در آيه ي (اذا وقع القول...) [3] مقصود از دابه چه کسي است؟» فرمود: «اي ابوالطفيل! از اين مطلب بگذر.» عرض کردم: «اي اميرالمؤمنين! فدايت شوم! از اين قضيه مطلعم کن.» فرمود: «آن، دابه اي (جنبنده اي) است که غذا مي خورد، در بازار راه مي رود، و با زنان ازدواج مي کند.» عرض کردم: «يا اميرالمؤمنين! او کيست؟» فرمود: «او قوام زمين است که زمين به واسطه ي او آرام مي گيرد.» عرض



[ صفحه 238]



کردم: «يا اميرالمؤمنين! او کيست؟» فرمود: «صديق اين امت، فاروق، ربي [4] و ذوالقرنين اين امت»، عرض کردم: «يا اميرالمؤمنين! او کيست؟» فرمود: «همان کسي که خداوند درباره ي او فرموده است: (ويتلوه شاهد منه) [5] و آن کسي که علم الکتاب [6] پيش اوست و آن کسي که صدق و راستي پيش آورد و پيامبر را قبول و تصديق کرد [7] در حالي که همه ي مردم کافر بودند.»

عرض کردم: «يا اميرالمؤمنين، او را نام ببر» فرمود: «اي ابوالطفيل! برايت نام بردم، به خدا قسم اگر در بين آن عده از شيعيانم که به کمک آنها با دشمن مي جنگم و از من اطاعت مي کنند و مرا اميرالمؤمنين مي نامند و جهاد با دشمنانم را جايز مي دانند، وارد شوم و بعضي از آنچه را از کتاب خدا مي دانم بيان کنم، از گردم پراکنده مي شوند تا اينکه در ميان عده ي اندکي از شيعيان نظير تو باقي مي مانم.»ترسيدم و گفتم: «يا اميرالمؤمنين! من و امثال من از دور تو پراکنده مي شويم؟ يا در کنار تو ثابت مي مانيم؟» فرمود: «ثابت مي مانيد.»

سپس به من رو کرد و فرمود: «امر ما سخت است و مردان سخت کوش سختي پذير را مي طلبد، جز سه گروه کسي آن را نمي شناسد و قبول نمي کند: يکي فرشته ي مقرب درگاه الهي، ديگري پيامبر مرسل و سومي بنده ي مؤمن برگزيده اي که خداوند، دلش را با ايمان آزموده است. اي ابوالطفيل، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت و مردم پس از او با ناداني و گمراهي، از دين برگشتند بجز آنکه خداوند به واسطه ي ما اهل بيت آنها را از انحراف حفظ کرد.» [8] .

3- ابوالصامت حلواني از امام باقر عليه السلام نقل مي کند که اميرالمؤمنين - صلوات الله عليه - فرمود: «شش چيز به من داده شده است: «علم خوابها، وقايع، کلام حق و من



[ صفحه 239]



صاحب رجعتها و بهترين دولت هستم، من صاحب عصا و آهن گداخته هستم، من دابه اي هستم که با انسانها سخن مي گويد.» [9] .

4- ابو عبدالله جدلي مي گويد: بر علي بن ابي طالب وارد شدم. آن حضرت به من فرمود: «آيا مي خواهي قبل از اينکه کسي به جمع ما وارد شود سه مطلب را برايت بگويم؟» عرض کردم: آري، فرمود: من بنده ي خدا، دابه ي زمين، صدق و عدل آن و برادر پيامبر هستم، و من بنده ي خدا هستم. آيا مي خواهي از چشم و بيني مهدي خبرت کنم؟» عرض کردم:آري، پس با دست به سينه اش زد و فرمود: «من». [10] .

5- نزال بن سبره از علي بن ابي طالب عليهما السلام نقل مي کند که فرمود: «...بدانيد که بعد از آن - يعني دجال - واقعه ي بزرگ اتفاق مي افتد.» گفتيم: «يا اميرالمؤمنين! واقعه ي بزرگ چيست؟» فرمود: «خروج دابه اي از زمين نزديک صفا، که انگشتر سليمان و عصاي موسي را همراه دارد، انگشتر را به چهره ي هر مؤمني بگذارد و روي آن حک مي شود: «اين واقعا مؤمن است.» و روي چهره ي هر کافري بگذارد و روي آن حک مي شود: «اين واقعا کافر است» و مؤمن صدا مي زند که: «واي بر تو اي کافر» و کافر فرياد مي کشد که: «خوش به حال تو اي مؤمن»، دوستم داشتم که امروز مثل تو مي بودم و رستگار مي شدم، آن گاه دابه سربلند مي کند و به اذن پروردگار، بين شرق و غرب عالم، همه چيز را مي بيند، آن روز، توبه از ميان مردم برداشته مي شود و قبول نمي شود و هيچ عملي- از غير مؤمن - پذيرفته نمي شود و (لا ينفع نفسا ايمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت في ايمانها خيرا) [11] » [12] .



[ صفحه 240]




پاورقي

[1] نمل: 82- هنگامي که وعده ي عذاب کافران به وقوع پيوندد جنبنده اي از زمين برانگيزيم که با آنان سخن گويد که مردم به آيات ما يقين نداشته اند.

[2] بحارالانوار، ج 3، ص 52، روايت 20.

[3] نمل: 82.

[4] هزاران نفر از مردم، جماعت، مجمع البحرين، ماده ربب.

[5] هود: 17- گواهي صادق، آن را تلاوت مي کند.

[6] اشاره به آيه 43 سوره ي رعد.

[7] اشاره به آيه 33 سوره ي زمر.

[8] بحارالانوار، ج 53، ص 668، روايت 66.

[9] بحارالانوار، ج 53، ص 101، روايت 123.

[10] بحارالانوار، ج 53، ص 110، روايت 4.

[11] انعام: 158- ايمان کسي که قبلا ايمان نياورده برايش فايده اي ندارد و اگر بعد از ايمان، کار خيري هم انجام دهد پذيرفته نيست.

[12] بحارالانوار، ج 52، ص 194، از روايت 26.