گفتار ما
اختلافي که در بيان روايات وجود دارد باعث شده است که بين دانشمندان بزرگ، در اين مورد که آيا در عصر امام عليه السلام، شرک و کفر و گناه و تمرد باقي مي ماند يا خير، اختلاف پيدا شود.
ضمن اينکه بايد اعتراف کرد که فقط خداوند به حقيقت امور آگاه است، راه جمع بين روايات و استفاده از همه آنها را اين مي دانيم که گفته شود: مقصود از قيامت در دو آيه اي که در اول فصل از سوره ي مائده نقل شد ايام ظهور حضرت مهدي عليه السلام است، چنانکه در دو روايت آخر، عبارت «الوقت المعلوم» و «يوم القيامه» به زمان ظهور حضرت حجت عليه السلام تفسير شده است. و مقصود سه روايت اول که بر باقي بودن کفر و بدکاري و تمرد دلالت مي کند، بيان نحوه ي رفتار حجت عليه السلام در آغاز کار است، چنانکه حديث دوم از فصل هفدهم همين باب چنين مي گويد، و آنچه به وضوح دلالت بر باقي نبودن کفر و انکار و تمرد مي کند مربوط به دوره ي تحکيم و تثبيت حاکميت حضرت حجت عليه السلام است.
آنچه در تعدادي از روايات غيبت آمده که: «زمين را همان گونه که از ستم و بيداد پر شده است از عدل و داد سرشار مي نمايد» شاهد و دليل خوبي بر اين است که
[ صفحه 194]
کفر و شرک و تمرد باقي نمي ماند، زيرا ظلم و جور از آثار و نتايج کفر و شرک و تمرد است و عدل و داد از آثار و نتايج توحيد و ايمان است و نبودن ظلم و ستم نتيجه باقي نبودن کفر و شرک و عصيان است. و اگر کسي با دقت و تامل در روايات مربوط به اين موضوع دقت کند به اين نوع جمع بين روايات خواهد رسيد.
از سوي ديگر رواياتي که دلالت مي کند که در زمان رجعت بين امامان معصوم عليهم السلام و مؤمنان رجعت کننده، با کفار رجعت کننده و شيطان و فرزندانش جنگ واقع مي شود با رواياتي که مي گويد که شيطان به دست امام قائم عليه السلام کشته مي شود منافاتي ندارد زيرا با توجه به احاديث رجعت که بيانگر رجعت مؤمنان ناب و کافران محض است، شيطان و پيروانش نيز رجعت خواهد کرد و با اينکه يک بار به دست امام قائم عليه السلام کشته شده است بار ديگر به دست پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم کشته خواهد شد. [1] .
روايتهاي عبدالکريم بن عمرو خثعمي و سلمان که در فصل هشتم از باب چهارم خواهد آمد نيز بر رجعت شيطان و پيروانش دلالت مي کنند.
پاورقي
[1] بحارالانوار، ج 53، ص 42، ذيل روايت 12.