وضع حکومت و هيئت حاکمه: سلطان و روش آن
واي بر اين امت از پادشاهان جبار ستمگر که چگونه مي کشند، مي ترسانند کساني را که اطاعت خدا کنند مگر آن کس که اطاعت ايشان کند. پس مومن پرهيزگار باشد مسالمت کنه به زبان و از ايشان فرار کند به دل.
[ صفحه 137]
امور به دست کسي افتد که اگر مردم حرف بزنند ايشان را بکشد و اگر ساکت باشند حق ايشان را مباح خود شمرد، حقوق ايشان را براي خود جلوگيري کند و براي خود جلب کند، حرمتشان را لگد کوب و خونشان را بريزد و دلهايشان را پر از خوف و رعب کند.
بر خود والي کنند و امر خود و دين خود را بر عهده ي کسي گذارند که در ميان ايشان به مکر و منکر و رشوه و قتل عمد کند، گويا ايشان امام و پيشواي قرآنند و قرآن امام و پيشواي ايشان نيست.
مالک دولت شود کسي که مالک آن نبوده و اهليت آن را ندارد لکعي از لکع ها (لئيم - احمق - عاري از منطق).
اهل باطل را عمال خود کنند و بر اهل حق مسلط کنند.
سلطان، مومن را ذليل کند براي خاطر کافر.
سلطان احتکار طعام کند.
اموال ذوي القربي (از خمس و انفال و اوقاف خاصه ي ايشان) قسمت شود به راههاي باطل و صرف قمار و شراب شود.
خرابي بيشتر منظور شود از آبادي.
چيزي از مشرق و چيزي از مغرب بياورند (از مرام ها و روش ايشان) و امت اسلامي را به آن آلوده کنند، اي واي به حال ضعيفان امت از ايشان و اي واي بر ايشان از خدا.
حکم به جور کنند.
همه جا قانون جور حکومت کند.
[ صفحه 138]