حال قرآن در نزد مردم
نماند از قرآن مگر رسم او.
قرآن مهجور و متروک گردد.
از قرآن نشناسند مگر خط او و حروف او را.
به قرآن استخفاف کنند.
شنيدن قرآن بر مردم سنگين و شيندن باطل سبک و آسان باشد.
قرآن را نشناسند مگر به صداي نيک.
غنا و آوازه خواني به قرآن کنند.
قرآن را مزامير خود سازند (يعني مانند تصنيف آلت غناي خود قرار دهند).
جمعي قرآن را براي غير خدا بياموزند و آن را مزمار خود کنند.
قرآن را زينت و زيور کنند (يعني جلد و کاغذش را).
قرآن کهنه گردد و در وي احداث کنند چيزي که در او نيست و بر وفق هواها توجيه و تاويل کنند.
هيچ جنسي و قماشي بائرتر از قرآن نباشد [اگر] که او را چنانکه حق است و سزاوار او است تلاوت کنند، و هيچ جنسي و قماشي پرفروش تر و پر بهاتر از قرآن نباشد اگر او را از مورد خود تحريف و به غير مورد تاويل کنند.
قرآن را حاملين او پشت سر افکنند و حفاظ او را فراموش کنند و از ياد ببرند، تا اينکه هواها ايشان را از راه خدا ميل دهد و همان را اعقاب از پدران به ميراث بياموزند و قرآن را به تحريف از روي دروغ و تکذيب عمل کنند.
پس قرآن را به بهاي کمي فروشند و نسبت به او بي ميل و رغبت گردند.
پس قرآن و اهل او در آن زمان مطرود و رانده شده و با هم دو رفيق همسفر در يک راه خواهند بود، هيچکس حرمت اين دو را نمي کند.
اي خوشا بر اين دو رفيق و زهي بر اين دو صاحب، پس قرآن و اهل قرآن در ميان
[ صفحه 132]
مردمان باشند، اما مردم با ايشان همراه نيستند و اين از جهت آن است که هدايت با گمراهي هرگز موافقت نکند، اگر چه با هم در يک جا جمع شوند.
وارد مي شود بر ايشان واردي و داخل مي شود به مجلسشان داخلي براي اين که حکمي از قرآن بشنود، هنوز در جاي خود قرار نگرفته و مطمئن ننشسته که از دين خارج مي شود، او را از دين پادشاهي به دين پادشاه ديگر، از حکومت شاهي به حکومت و ولايت شاه ديگر و از طاعت شاهي به طاعت شاه ديگر و از عهد و پيمان شاهي به عهد و پيمان شاه ديگر منتقل سازند.
پس خداوند ايشان را به عذاب استدراج بگيرد از آن جائي که نمي دانند و گمان ندارند، زيرا که کيد و مکر خداوند متين است. (مقصود آن است که مجالسشان اسمش قرآن و تفسير قرآن است و باطنش دعوت به اين و آن يا تاويل بر مقاصد و هواها است.)