جنگ با روم و استرداد بني اميه
پس از خاتمه جنگ با سفياني آن حضرت سه لواء ترتيب دهد: يکي را به قسطنطنيه فرستد و ديگري را به چين و ديگري به کوههاي ديلم و هر سه را فتح کند. [1] پس اولين لواء به طرف روم حرکت کند هم براي فتح آن و هم براي استرداد بني اميه.
چون بني اميه به روم فرار کنند از سلطان روم درخواست کنند که ايشان را اجازه ي دخول دهد و از ايشان حمايت کند. سلطان روم بگويد: به شما راه نمي دهم تا اينکه در دين من داخل شويد و نصرانيت اختيار کنيد، به ما زن بدهيد و از ما زن بگيريد و گوشت خوک بخوريد و شراب بنوشيد و صليب در گردن کنيد و زنار ببنديد، پس شروط را قبول کنند و به ايشان اجازه ي ورود دهد و چون آن حضرت لشکري به روم فرستد براي استرداد ايشان، بگويند: اهل ملاما را به ما تسليم کنيد!
آنان در جواب بگويند: به خدا که چنين کاري نخواهيم کرد اينان جماعتي هستند که در دين ما رغبت کرده و از دين شما بي ميل گشته اند، پس آن لشکر بگويند: به خدا اگر مامور به قتال شما شويم با شما مي جنگيم [2] (حضرت باقر عليه السلام).
(در اصحاب کهف گذشت از امير المومنين عليه السلام که: اول يکي از آنها را مي فرستد و به مقصود نرسيده برمي گردد بعد از آن ديگري را مي فرستد و از روايت ديگري چنان
[ صفحه 362]
برمي آيد که خود آن حضرت عزيمت مي کند). [3] .
حضرت باقر عليه السلام در اين آيه:
(فلما احسوا باسنا اذا هم منها يرکضون، لا ترکضوا و ارجعوا الي ما اترفتم فيه و مساکنکم لعلکم تسئلون، قالوا يا ويلنا انا کنا ظالمين، فما زالت تلک دعواهم حتي جعلنا هم حصيدا حامدين). [4] .
«پس چون صولت ما را احساس کنند ناگاه ايشان بدوند و پا به فرار گذارند، فرار نکنيد برگرديد به سوي اندوخته ها که ذخيره کرديد، برگرديد به ثروتها و مساکن خود تا از شما سوال شود، آنگاه بگويند: اي واي بر ما که ستمکاران بوديم، پس همواره اين کلمه سخن ايشان باشد، تا اينکه ما ايشان را مانند دروشده خاموش سازيم».
فرمود:
تاويل اين آيه (يعني مصداق) از هنگامي که نازل شده هنوز نيامده و چون قائم ما قيام کند تاويل او درباريه بني اميه تحقق پيدا خواهد کرد که ايشان از ترس قائم عليه السلام به روم فرار کنند، پس ايشان را مطالبه کنند سپس با شمشير ايشان را چون درو شده خاموش سازند.
و نيز آن حضرت فرمود: چون سلطان روم از مهدي عليه السلام آگاه شود امان و صلح بطلبد، آن حضرت بفرمايد: امان و صلحي نيست تا اينکه کساني را که از ما نزد شمايند به ما برگردانيد و اگر ايشان را ندهيد شمشير در ميان شما خواهم گذاشت.
پس مي گويند: اين کتاب خداست بين ما و شما (اهل روم گويند يا بني اميه) هر چه کتاب گويد به مقتضاي آن رفتار کنيد، پس بفرمايد قبول دارم و راضيم و کتاب را بر ايشان قرائت کند، پس ببينند که در شرائط صلح و امان که به ايشان داده شده اين است که هر مسلماني که مرتد شود و به ايشان ملحق شود بايد به والي مسلمين برگردانند و اگر از ايشان کسي رغبت در اسلام کند و هجرت کند او را برنگردانند.
[ صفحه 363]
چون اين جمله را بر ايشان بخواند و اين شرط لازم را ببينند، سلطان روم به ياران خود بگويد: چاره اي نيست، اين جماعت حجت و دليل بزرگي آوردند و در قبال او نتوان مخالفت کرد، بدهيد اهل ملت ايشان را به ايشان، پس بني اميه را بيرون کنند و تسليم آن حضرت نمايند پس مردان و زنان ايشان را بکشند (زيرا که همه مرتد شده اند) و صليب هايشان را بر نيزه کنند.
سپس فرمود: به خدا قسم که مي بينم اصحاب قائم عليه السلام را که دينار و درهم ايشان را با جحفه (دلو يا شبه آن) تقسيم مي کنند، سپس مردم روم هم اسلام آورند و آن حضرت براي ايشان مسجدي بنا کند و مردي از اصحاب خود را به جاي خود در آنجا بگذارد و برگردد. [5] .
امير المومنين عليه السلام فرمود: خداوند او را بر بني اميه چيره گرداند تا اينکه ايشان را چون برگ خزان بر روي زمين افکنده و استخوان پوسيده سازد.
(ملعونين أينما ثقفوا اخذوا و قتلوا تقتيلا) [6] .
«ملعونند و در هر کجا بروند گرفته شوند و به شدت کشته شوند». [7] .
و نيز وارد شده که جمع ديگر ايشان را در اطراف زمين، امير المومنين عليه السلام و حضرت سيد الشهداء عليه السلام در رجعتشان خواهند کشت. [8] .
پاورقي
[1] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:316:3 ح 855، بحار: 388:52 ب 27 ح 206.
[2] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:29:5 ح 1453- ص 250 ح 1674، بحار: 388:52 ب 27 ح 206.
[3] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:59:5 ح 1481، مختصر بصائر الدرجات: ص 201، بحار: 85:53 ب 29 ح 86.
[4] انبياء: 13-12.
[5] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:29:5 ح 1453- ص 252 ح 1676، بحار: 389:52 ب 27 ح 206.
[6] احزاب: 61.
[7] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:350:5 ح 1786، منتخب الاثر: ص 228 ف 2 ب 22 ح 1 «عن ابن ابي الحديد» في شرحه ج 2 ص 179 طبع مصر.
[8] ر. ک. معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:91:4 ح 1160، الزام الناصب: 2: 379-356.