بازگشت

ورود به نجف و ملاقات با سيد حسني


در آن وقت سه رايت در کوفه مضطرب باشد پس صاف شود براي او [1] (باقر عليه السلام)، (رايت شرقي و آن خراساني و حسني است و رايت يماني و اين سه به او خواهند پيوست، در آن وقت رايت سفياني نيز خواهد بود و با او مي جنگد و چنان معلوم مي شود که سفياني چون از بغداد به کوفه آمده از طريق حله آمده، پس سمت شمالي کوفه و شمال جسر در تصرف لشکر سفياني خواهد بود و سمت جنوب جسر تا نجف در تصرف خراساني و يماني و حسني و آن حضرت است، چون آن حضرت به نجف آيد و در آن وقت) حسني کوفه را قرارگاه خود کرده، پس خبر مهدي عليه السلام به او مي رسد، اصحاب او به او مي گويند: يابن رسول الله کيست اين کس که بساحت ما نازل شده؟

پس مي گويد: بيرون شويم به سوي او تا ببينيم کيست و چه مي طلبد، به خدا قسم که او خود مي داند که او مهدي است و او را مي شناسد و غرضي ندارد از اين سخن جز اينکه به اصحاب خود بشناساند او را، پس حسني با سپاه خود به نزد او مي آيند و



[ صفحه 354]



مي گويد: اگر تو مهدي آل محمدي پس کجاست آثار جدت پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم عصا و انگشتر و برد و زره و عمامه ي سحاب و اسب و يربوع و ناقه ي عضباء و استر و دلدل و الاغ يعفور و اسب نجيب و براق و مصحف امير المومنين عليه السلام؟ (شايد آن حيوانها را زنده مي کند و يا همراه خود دارد، و الله العالم)

پس آن حضرت همه را به او ارائه مي دهد، پس حسني عصا را به دست مي گيرد و او را در سنگ سختي فرو مي برد پس سبز مي شود و برگ مي آورد و غرضي ندارد جز اينکه به اصحاب خود فضل مهدي عليه السلام را نشان دهد تا با او بيعت کنند، پس حسني مي گويد: الله اکبر يابن رسول الله دست خود را بده تا با تو بيعت کنم، پس او و سائر عسکر بيعت مي کنند به جز چهل هزار اصحاب قرام که معروفند به زيديه [2] .

پس ايشان مي گويند: اين نيست مگر سحري بزرگ، پس دو عسگر به هم در مي افتند، پس مهدي عليه السلام رو مي کند به آن طائفه ي منحرف و ايشان را موعظه مي کند و در ايشان نمي افزايد جز کفر و طغيان، پس امر مي کند به قتل ايشان و همه را مي کشد، آن گاه آن حضرت مي فرمايد: قرآنها را از ايشان برنداريد، بگذاريد با ايشان تا براي ايشان حسرت باشد، چنانکه تبديل و تحريف و تغيير دادند آن را و به وي عمل نکردند (صادق عليه السلام). [3] .

در «ملاحم و فتن» از امير المومنين عليه السلام فرمود:

«پس مهدي با لشکر خود حرکت کند تا اينکه بوادي فتنه ها برسد (کوفه) پس حسني با دوازده هزار به او ملحق شود (معلوم مي شود بقيه از لشکر او نيست) به آن حضرت بگويد: من سزاوارترم به اين امر از تو، آنگاه مطالبه ي علامت و دليل کند، پس آن حضرت اشاره به پرنده اي کند که در آسمان در پرواز است پس فرود آيد و بر دست او بنشيند و قضيب خود را به زمين فرو برد، پس سبز شود و شاخه و برگ آورد پس حسني لشکر خود را تسليم آن حضرت کند و خود در مقدمه لشکر او قرار گيرد.» [4] .



[ صفحه 355]



ممکن است بار ديگر حسني نيز قضيب را بگيرد و از جهت امتحان و رفع اتهام سحر، خودش بر سنگ سختي زند چنانکه حضرت صادق عليه السلام فرمود: و همچنين نسبت به حيوانات مذکور ممکن است آثاري نشان دهد تا معلوم شود از پيغمبر است.


پاورقي

[1] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:300:3 ح 838، بحار: 330:52 ب 27 ح 53.

[2] شايد از اصحاب يماني باشد، چون زيديه در يمن بسيار است. و شايد بعضي هم از عجم باشند و ممکن است اين حديث از پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود: «مردي در قزوين خروج کند، اسم او اسم پيغمبري باشد مومن و مشرک، در طاعت او سرعت کنند»- مقصود از مشرک، همين نوع از فرقه ها باشند.

پس اگر آن قزويني حسني باشد، از اصحاب او خواهند بود و اگر نه، پس در آن موقع با آنها همراه خواهند بود.

- الزام الناصب: 135:2، بحار: 213:52 ب 25 ح 66.

[3] انوار النعمانية: 2: 88-87، مختصر بصائر الدرجات: ص 190-189، الزام الناصب: 265:2، بحار: 53: 16-15 ب 25.

[4] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:95:3 ح 639- ص 107 ح 647، التشريف بالمنن: ص 296-295 ب 79 ح 417، عقد الدرر: ص 97-ص 138 ش [72 و].