بازگشت

خروج از مکه و عزيمت به مدينه


پس از تماميت بيعت و عملياتي که انجام دهد انتظاري ندارد جز اينکه عدد ده هزار تکميل شود و چون عدد تکميل شود حاکمي از طرف خود در مکه بگذارد و با همان ده هزار و سيصد و سيزده تن و مختصري ديگر که به او گرويده اند از مکه حرکت کند و ميراث هاي پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم را با خود بردارد [1] و چون اراده ي خروج کند منادي از طرف او ندا کند: کسي زاد و توشه همراه خود برندارد! پس ياران او با خود بگويند: مي خواهد ما و چارپايان ما را از گرسنگي و تشنگي بکشد، پس حجر موسي عليه السلام را با خود حمل کند، و هر کجا نزول کند چشمه ها از او ظاهر شود و هر گرسنه و تشنه که از او بخورد سير و سيراب گردد، چارپايان ايشان نيز از او بخورند،



[ صفحه 349]



اين چنين کند تا وارد نجف شود و همين زاد ايشان باشد تا نجف و چون به ظاهر کوفه رسند از او آب و شير بيرون آيد هميشه، هر که گرسنه باشد سير شود و هر که تشنه باشد سيراب گردد. [2] .

و چون با اين جمعيت کم از مکه حرکت کند اين جمعيت در نظر مردم کمتر از سرمه در چشم جلوه کند، پس به حال او گريه کنند و هيچ با خود نمي انديشند جز اين که ايشان در چنگال دولتها و خروج کنندگان ربوده شوند و مع ذلک خداوند به همين جمعيت بلاد مشرق و مغرب را فتح کند. [3] .

چون قدري از مکه خارج شود تا برسد ببطن «مر» که موضعي است به فاصله ي يک مرحله از مکه خبر قتل عامل او به او برسد، پس به مکه برگردد و کشندگان عامل خود را بکشد، و زياده بر آن کسي را نکشد [4] (باقر عليه السلام) و چون به مکه برگردد اهل مکه خضوع کنند و بگويند: اي مهدي آل محمد التوبه التوبه، پس ايشان را موعظه کند و بترساند و تحذير کند، پس خليفه اي بر ايشان بگذارد و بيرون رود دوباره او را بکشند.

پس انصار خود را از جن و نقباء امر کند که برويد و همه را بکشيد و باقي نگذاريد مگر کسي را که ايمان دارد، پس اگر نبود که رحمت خدا وسعت دارد و من هم يکي از آن رحمت ها هستم هر آينه من هم با شما برمي گشتم، زيرا که ايشان عذر را بين خود و خدا و بين من قطع کردند. پس آنها مي آيند و به خدا قسم که از صد يکي بلکه از هزار يکي سالم نمي گذارند [5] (صادق عليه السلام).

پس حرکت مي کند و در طي راه همچنان مردم را دعوت مي کند به کتاب خدا و سنت رسول و ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام و برائت از دشمنان او تا چون به «بيداء» رسد اصحاب خود را نشان دهد موضعي را که لشکر سفياني بر زمين فرو رفته اند. [6] .



[ صفحه 350]



چون به مدينه وارد شود چندي در آن مکث کند و قريش از وي رو پنهان کنند و اين است قول امير المومنين عليه السلام که مي فرمود:

«به خدا قسم دوست دارند قريش در آن وقت که اي کاش دنيا به کام ايشان مي شد اگر چه به قدر کشتن يک قرباني از زمان باشد در مقابل هر چه مالکند و هر چه خورشيد بر او طلوع و غروب مي کند. پس همچنان پنهانند تا اينکه حادثه اي احداث کند (بيرون آوردن لات و عزي را) و چون آن حادثه واقع شود قريش بگويند: بيائيد تا بيرون شويم به سوي اين طاغيه، به خدا که اگر او محمدي بود چنين عملي نمي کرد و اگر علوي بود نمي کرد و اگر فاطمي بود نمي کرد، پس بيرون مي آيند و با او مبارزه مي کنند، پس مردان جنگي ايشان را مي کشد و ذريه ي ايشان را اسير مي کند [7] (باقر عليه السلام)».


پاورقي

[1] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:295:3 ح 831، بحار: 307:52 ب 26 ح 81.

[2] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:247:3 ح 777، بحار: 324:52 ب 27 ح 37، منتخب الانوار المضيئه: ص 350 -349 ف 12.

[3] غيبت طوسي: ص 465 -464 ف 7 ح 480، بحار: 217:52 ب 25 ح 78.

[4] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:297:3 ح 5-834: 27 ح 1453، بحار: 308:52 ب 26 ح 83.

[5] الزام الناصب: 260:2، بحار: 11:53 ب 25، معجم الملاحم و الفتن: 407:1.

[6] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:297:3 ح 5-834: 27 ح 1453، بحار: 308:52 ب 26 ح 83.

[7] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:27:5 ح 1453، بحار: 342:52 ب 27 ح 91.