خضوع و طاعت و بندگي ايشان با ساير صفات
حضرت صادق عليه السلام فرمود:
«براي آن حضرت مرداني است که گويا دلهاي ايشان پاره هاي آهن است، هيچگاه در آن دلها شکي در ذات خدا نيامده و مخلوط به شک نگشته، از سنگ محکم تر و سخت تر هستند، اگر بر کوهها حمله کنند کوهها را از بين ببرند، با رايات خود به هيچ شهري درنياورند مگر اينکه او را خراب کنند، گويا بر اسب هاي ايشان عقاب سوار است پس خود را بر زين اسب امام عليه السلام مي مالند و به اين عمل تبرک مي جويند و بر گرد او احاطه مي کنند و بر اطراف او مي چرخند تا او را به جان خود در جنگ ها حفظ کنند و آنچه او اراده کند پيش دستي کنند و به او وانگذارند، و مراد او را کفايت کنند.
در ميان ايشان مرداني است که شب را نمي خوابند، ايشان را در نمازشان ناله و زمزمه است مانند آواز زنبور عسل درکندوي خود، شبها را بر روي پاهاي خود به عبادت مي گذرانند و صبح مي کنند بر بالاي اسبان، در شبها چون راهب هستند و در
[ صفحه 334]
روزها چون شير، در مقام اطاعت و فرمانبري از امام عليه السلام، مطيع تر از کنيز براي آقاي خود.
دلهاي ايشان مانند چراغ، گويا آن دلها قنديلهائي است از روشني و مع ذلک ايشان از خشيت خدا در بيم و ترسند و در دعا درخواست شهادت مي کنند و تمنا مي کنند که در راه خدا کشته شوند، شعار ايشان يا لثارات الحسين است (اي خونخواهان حسين) هر گاه به راه افتند رعب در جلو ايشان به قدر مسير يک ماه حرکت کند، خداوند امام را به ايشان نصرت خواهد کرد». [1] .
و نيز آن حضرت فرمود:
«گويا نظر مي کنم به قائم و اصحاب او در نجف، اصحاب او در برابر او چنان به حال خضوع و سکوتند که گويا مرغ بر سر ايشان نشسته، مي بينم که زاد و توشه هاشان تمام گشته و جامه هاشان کهنه شده، اثر سجود بر پيشاني هاشان ظاهر است، در روز چون شيرند و در شب چون راهب، گويا دلهاي ايشان پاره ي آهن است، به هر مردي از ايشان قوت چهل مرد داده مي شود، هيچ فردي از ايشان نمي کشد مگر کافر يا منافق را، خداوند در کتاب خود ايشان را به توسم وصف کرده فرموده: (ان في ذلک لايات للمتوسمين) [2] .
يعني ايشان اهل تفرس و صاحب فراستند، (پس به فراست خود مومن را از مشرک و منافق مي شناسند، پس نمي کشند مگر مشرکان منافق را)». [3] .
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
«آن حضرت سيصد و سيزده تن را به آفاق زمين مي فرستد و دست بر پشت و سينه هاي ايشان مي کشد پس در هيچ قضاوتي عاجز نمي مانند». [4] .
حضرت صاحب الامر عليه السلام به علي بن ابراهيم بن مهزيار فرمود:
«پدرم فرمود: گويا مي بينم تو را که بيرقهاي زرد و علمهاي سفيد بر اطراف تو به
[ صفحه 335]
حرکت آمده و پرچمها مي وزد در مابين حطيم و زمزم و گويا مي بينم که بيعت هاي پشت سر يکديگر و صفاي ولايت و دوستي بر تو منتظم گشته مانند منتظم شدن درها در رشته ها و مي بينم دست دادن کف ها را به تو براي بيعت در اطراف حجرالاسود، همه به ساحت تو ملتجي گشته، از جماعتي که خداوند ايشان را بيرون آورده و آفريده از طينت طاهره ي ولايت و تربت نفيسه، دلهاي ايشان مقدس و منزه گشته از چرک نفاق و مهذب شده از پليدي شقاق (مخالفت ورزي) طبعهاي ايشان براي دين نرم، و خوهاي ايشان از دشمني ورزيدن خشن، روهاي ايشان براي قبول باز، فطرت ايشان براي فضل شکفته و درخشنده، ديانت دارند به دين حق و اهل حق، پس چون ارکان ايشان محکم شود و بنيان ايشان قوام پيدا کند، از هم شکافته و پاره شود طبقات امت ها به سبب اجتماع و تکاثر ايشان، هنگامي که بيعت و تبعيت کنند او را در سايه ي درخت عظيمي که شاخه هاي او بر اطراف درياچه طبريه آويزان شده و سايه افکنده (در آنجاست که سفياني کشته مي شود) پس در آن وقت صبح حق تلألؤ کند و تاريکي باطل منجلي شود و خداوند طغيان را به سبب تو بشکند و خرد سازد و معالم ايمان را برگرداند». [5] .
پاورقي
[1] الزام الناصب: 296:2، بحار: 308:52 ب 26 ح 82.
[2] حجر: 75.
[3] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:203:5 ح 1626، بحار: 386:52 ب 27 ح 202، منتخب الانوار المضيئه: ص 344 ف 12.
[4] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام:29:5 ح 1453، بحار: 345:52 ب 27 ح 91.
[5] کمال الدين: 449:2 ب 43 ح 19، بحار: 36-35:52 ب 18 ح 28.