بازگشت

خروج سيد حسني


از جمله رايات شرقي رايت سيد حسني است. ولي آنچه در افواه معروف است که سيد حسني صاحب رايت خراساني است، براي او سندي نديدم مگر همان حديثي که در شعيب بن صالح از کتاب «ملاحم و فتن» از کتاب «نعيم بن حماد» از حضرت باقر عليه السلام نقل کرده فرمود:

«جواني از بني هاشم از خراسان بيايد و در جلو او شعيب بن صالح باشد». [1] .

اين حديث به علاوه اينکه صريح نيست در حسني، چندان اعتباري هم به سند او نيست. و از طرفي هم چون کتاب متداول نزد عموم نبوده بسيار بعيد است که مستند او باشد، به علاوه احتمال مي رود که همان حسيني باشد که قبلا ذکر شد.

به هر حال ذکر حسني و خروج او در اخبار شده و اين حسني غير آن است که در مکه کشته مي شود در وقت ظهور امام عليه السلام و سر او را بشام مي فرستند و غير آن حسني است که در شام با اموي مي جنگد و سفياني بر هر دو غالب مي شود، بلکه اين آن حسني است که خروج او از بلاد شرق است و در کوفه با حضرت صاحب عليه السلام ملاقات و بيعت خواهد کرد.

آنچه درباره ي خروج او رسيده اين است که حضرت صادق عليه السلام جزء علاماتي که ذکر



[ صفحه 265]



فرموده فرمود:

«و ظاهر شود سفياني و يماني و حرکت کند حسني، آنگاه صاحب اين امر خروج کند». [2] .

و حضرت باقر عليه السلام فرمود:

«مهدي عليه السلام داخل کوفه مي شود در حاليکه سه رايت در او در اضطرابند در ما بين خود، پس صاف مي شود براي او (يعني آن سه تسليم او مي شوند) پس مي آيد و بر منبر بالا مي رود و خطبه مي خواند و از شدت گريه مردم نمي فهمند که او چه مي گويد، سپس فرمود:

اين است فرموده ي پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم که فرمود: گويا مي بينم حسني و حسيني را و هر دو صاحب رايتند، پس حسني رايت را تسليم مي کند به حسيني (يعني مهدي عليه السلام)». [3] .

مراد از سه رايت يکي همان حسني است و ديگر خراساني و يماني و در حديث مفضل، حضرت صادق عليه السلام فرمود:

«بعد خروج مي کند حسني، آن جوانمرد خوشرو، آن که به جانب ديلم صيحه مي زند (يعني ديالمه دعوت مي کند) به صداي فصيح مي گويد:اي آل احمد اجابت کنيد غمگين محزون و ندا کننده ي از اطراف ضريح را (يعني مهدي عليه السلام را که از مکه ندا کرده)، پس اجابت مي کند او را گنج هاي طالقان (طالقاني که بين قزوين و ابهر است به مناسبت ديالمه) چه گنج هائي که نه از نقره است و نه از طلا، بلکه مرداني هستند مانند پاره هاي آهن، بر اسبهاي ابلق سوار و حربه ها در دست و همواره ستمگران را مي کشند تا وارد کوفه مي شوند، در آن هنگام بيشتر از زمين صاف شده، پس کوفه را قرارگاه خود مي نمايد، پس خبر مهدي و اصحاب او به او مي رسد (بعد از ورود آن حضرت به کوفه) پس اصحاب او مي گويند:



[ صفحه 266]



يابن رسول الله! کيست که به ساحت ما نازل شده؟

پس مي گويد: بيرون شويم به سوي او تا ببينيم که او کيست». [4] .

بقيه در کيفيت ظهور ذکر خواهد شد و از آخرش معلوم مي شود که از علماي بزرگ خواهد بود.

پس از اين حديث ظاهر مي شود که او از همان نواحي ديلم است، زيرا که دعوت او در ديالمه است اما از چه شهري و از کجا؟ معلوم نيست. بنابراين ممکن است اين حديث از پيغمبر صلي الله عليه و اله و سلم اشاره به او باشد، فرمود:

«خروج مي کند مردي از قزوين که اسم او اسم پيغمبري باشد، سرعت مي کنند به طاعت وي مردم از مومن و مشرک، پر مي کند کوهها را از خوف». [5] .

پس اگر مراد همان حسني باشد پس خروج او از قزوين است و الا پس از قزوين هم رايتي مستقل بلند خواهد شد.

و ايضا اين حديث از امير المومنين عليه السلام قابل انطباق است بر حسني، فرمود:

«و رو مي آورد راياتي از شرق زمين غير معلم است به علامت (يعني پرچمهاي علامت دار، ندارند) پرچمهاي ايشان نه پنبه اي است و نه کتان و نه ابريشم، در سر ني هاي ايشان مهر شده به مهر سيد اکبر (شايد مراد اين است که نوشته شده محمد رسول الله صلي الله عليه و اله و سلم) سوق مي دهد آن را مردي از آل محمد، چون در مشرق ظاهر شود بوي او در مغرب استشمام مي شود مانند مشک، در پيشاپيش او رعب به قدر يک ماه راه، حرکت مي کند مي آيد تا به کوفه نازل مي شود، آنان مطالبه خونهاي پدران خود مي کنند پس در همان بين لشکر سواره ي يماني و خراساني، مانند دو اسب مسابقه به کوفه رو مي آورند». [6] .

اگر مراد از او، سيد حسني باشد پس از اين حديث معلوم مي شود که او غير خراساني است و پيش از خراساني به کوفه خواهد آمد و اگر غير او مراد باشد، پس



[ صفحه 267]



قابل انطباق است هم بر گيلاني و هم بر مردي از اولاد جعفر، که بعدا ذکر مي شود.

و اما خطبه ي امير المومنين عليه السلام در بصره فرمود:

«خروج مي کند حسني صاحب طبرستان با جمع بسياري از سواره و پياده، تا اينکه نيشابور را فتح مي کند و دروازه هاي او را قسمت کند، پس به اصفهان آيد و سپس به قم آيد و بين او و بين اهل قم جنگ عظيمي واقع شود که خلق زياد کشته شوند، پس اهل قم هزيمت کنند. آنگاه حسني اموال ايشان را غارت کند و زنان و اولاد ايشان را اسير کند و خانه هاي ايشان را خراب کند، پس اهل قم به کوهي آن را وردهار گويند پناهنده شوند. پس حسني چهل روز در شهر قم زيست کند و بيست تن از ايشان را بکشد و دو تن به دار آويزد و از آنجا کوچ کند». [7] .

ظاهر است که مراد از او دولت علويه اي بود که در طبرستان تشکيل داده شد سه تن از آنان حسني بودند، آنان صاحب داعيه بودند و به خود دعوت مي کردند، ساحت اين حسني با فضل و کمالش از اين اعمال بري است.

بالجمله از اخبار به طور جزم نام حسني و محل خروج او معلوم نمي شود، آن قدريکه معلوم است آن است که از ايران است و اتباع او هم از ديالمه اند و چنان ظاهر مي شود که بيشتر سادات باشند.


پاورقي

[1] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام: 270:3 ح 798، التشريف بالمنن: ص 120 ب 98 ح 115.

[2] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام: 497:3 ح 1068، بحار: 242:52 ب 25 ح 112.

[3] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام: 300:3 ح 838، کشف الغمه: 463:2، غيبت طوسي: ص 468 ف 8 ح 480، بحار: 331:52 ب 27 ح 53.

[4] مختصر بصائر الدرجات: ص 189 -188، بحار: 15:53 ب 25.

[5] غيبت طوسي: ص 444 ف 7 ح 438، الزام الناصب: 135:2، بحار: 213:52 ب 25 ح 66.

[6] معجم احاديث الامام المهدي عليه السلام: 173:5 ح 1600- ص 249 ح 1673- ص 255 ح 1680، مختصر بصائر الدرجات: ص 200، بحار: 247:52 ب 25 ح 53-167: 83 ب 29 ح 86.

[7] بحار: 215:60 ب 36 ح 36 (به نقل از کتاب تاريخ قم، تاليف حسن بن محمد بن حسن قمي).