بازگشت

سخن ناشر


السلام علي الحق الجديد و العالم الذي علمه لا يبيد، السلام علي محيي المومنين و مبير الکافرين، السلام علي مهدي الامم و جامع الکلم... السلام علي حجة المعبود و کلمة المحمود... السلام علي ربيع الأنام و فطرة الأيام... السلام علي بقية الله في بلاده و حجته علي عباده... السلام علي المهدي... [1] .

آفريدگار بزرگ نه تنها بشريت که سر تا سر جهان هستي را با جهت گيري به سوي روشني و کمال و تعالي آفريده است، و در اين راه نه تنها همه ي قواي دروني و فطرت موجودات، که حتي بازتابهاي بيروني هستي و قوانين حاکم بر روابط متعاکس آنها را نيز بر اين اساس استوار ساخته و اين است راز آنکه واژه ي نغز «حق» را در جاي جاي سراي تدوين پس از جهان تکوين در جريان مي يابيم.

شايد براي وصول و دستيابي به هدف استوار الهي از آفرينش هستي و موجودات آن، از سرآغاز تکوين گرفته تا پايان سراي تدوين که به دست تواناي خاتم اوصياي الهي حضرت مهدي صاحب العصر و الزمان (عليه السلام) تحقق خواهد يافت؛ انديشه و تدبر در اين واژه ي محوري رساترين وسيله و تاثير گذارترين باشت که هست، واژه اي که در همه جاي معارف الهي و علوم اجتماعي در برابر چشمان تيز بين انديشوران ايستاده و هرگز کنار نمي رود.

مي بينيم خداوند متعال در کتاب هستي بخشش: قرآن کريم، خويشتن را به وصف زيباي «حق» مي ستايد:

«فتعالي الله الملک الحق لا اله الا هو رب العرش الکريم». [2] .

پس برتري مر خداوند، پادشاه حق راست، نيست خدايي جز او، پروردگار



[ صفحه 8]



عرش گرامي.

و مي فرمايد: «ذلک بأن الله هو الحق و أن ما يدعون من دونه هو الباطل». [3] .

«اين بدان جهت است که خداوند همان حق است و هر آنچه جز او مي خوانند باطل است.»

و مي بينيم در جاي ديگري از همان کتاب بزرگ حکمت، از حق به عنوان معيار و محور آفرينش ياد مي شود:

«ما خلق الله السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق». [4] .

«نيافريده است خداوند آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنها هست را جز بر اساس و محور حق.»

و باز مي بينيم خداوند متعال، خود در قرآن کريم، همان کتاب بزرگ، و بلکه هر آنچه از سوي او فرستاده شود را «حق» مي نامد:

«و الذي اوحينا اليک من الکتاب هو الحق». [5] .

«و آنچه ما بر تو فرو فرستاديم همان حق است.»

«و ان الذين اوتوا الکتاب ليعلمون أنه الحق من ربهم». [6] .

«آناني که کتاب به آنها داده شد هر آينه مي دانند که آن حق است و از سوي پروردگار.»

و باز در مواردي ديگر دين استوار و آيين پايدار خود را حق مي نامد:

«... انا سمعنا کتابا انزل من بعد موسي مصدقا لما بين يديه يهدي الي الحق و الي صراط مستقيم». [7] .

«ما کتابي را شنيده ايم که پس از موسي نازل گشته، پيشينيان خويش را تصديق دارد، (آن کتاب) به حق رهنمون مي گردد و به صراطي مستقيم».

«و ما لنا لا نومن بالله و ما جاءنا من الحق». [8] .



[ صفحه 9]



«و ما را چه شده که ايمان نمي آوريم به خداوند و آنچه از حق که به سوي ما آمده است؟».

«يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق». [9] .

«آن روز خداوند دين آنها را که همان حق است، به کمال ظهور و بروز خواهد رساند».

و در همان کتاب آسماني مي بينيم خداوند وعده هاي خويش را، [10] ملک و سيطره ي بر جهان هستي را [11] ، و عرصه ي قيامت را [12] ، و حتي دوزخ و نار را [13] ، عين حق برشمرده است، و اين همه مصاديق واژه ي زيباي «حق» در قرآن کريم است، که در روايات معصومين و کلمات گهربار اولياي وحي (عليهم السلام) نيز مصاديق بسيار ديگري دارد که از جمله بر حضرت مولاي غريب و مظلوم صاحب العصر و الزمان (عليه السلام) اطلاق گرديده است.

و گذشته از همه ي اينها فهم و درک حق و حقيقت و حدود و ريشه ها و منتهاي آن در علوم گوناگوني از کلام و فلسفه گرفته تا حقوق و فقه و اصول؛ محوري ترين بخش معارف مرتبط به علوم الهي و انساني و اجتماعي را تشکيل مي دهد.

راستي اين چه واژه شگفت انگيزي است که همه ي زيبايي ها و شکوفه هاي باغ هستي و حتي هستي بخش و آفريدگار آن را دلالت دارد، و بار نشانگري آنها را بر دوش مي کشد؟

چگونه است که هر کجا مظاهر کمال و جلال الهي جلوه گراند؛ همانجا از واژه ي «حق» نشان مي بينيم و حتي شخصيت هاي برتري در اين عالم را حق، قول حق و همطراز حق ناميده اند؟

آنچه با دقت در جاي جاي معارف الهي به نظر مي رسد آن است که: ذات قدوس حق تعالي جهان هستي را بر اساس قوانين ويژه ي تکاملي استوار ساخته است، و



[ صفحه 10]



آفريدگان را درک و شعوري عطا فرموده تا با طي مسير مستقيم هدايت راه او را در پيش گيرند و به رضوان او دست يابند، و البته در اين ميانه راهنمايان و پيشوايان بسياري را در روزگاران گوناگون تعيين فرموده تا آموزه هاي او را به مردم برسانند، اينها همه روشن است، اما نکته ي مهمي که اينجا در حکمت بالغه ي الهي خودنمايي مي کند؛ جريان داشتن روح و جان او در جهان هستي است، و اين روح الهي است که محور اساسي جهان هستي و مدار نور و تشعشعات انوار تابناک خداوندي بر عالمين است.

روحي که جلوه گراني ويژه را مي طلبد که توان همراه داشتن آن عظمت بي نظير را داشته و بتوانند سايه اي از جلال و عظمت الهي در عالم تکوين و تدوين باشند، آن اندازه به او نزديک باشند که حق مطلق معرفي شوند، کلمه ي «حق» و «کلمة الله» باشند، چنانکه عيسي (عليه السلام) نيز اينگونه معرفي گرديد، [14] و يا همراه هميشگي و بيگانگان با او شناسانده شوند که حضرت مولا امير المومنين علي مرتضي (عليه السلام) اين گونه معرفي گرديده و مي بينيم امام عصر حضرت مهدي منتظر (عليه السلام) نيز در موارد فراواني از روايات و سخنان پيامبر و معصومين (عليهم السلام) عين حق ناميده شده که او نه تنها مظهر تمام و کمال جلوه هاي جمال و جلال الهي، که بر پاي دارنده ي همه ي زيبايي ها و خوبي ها و کمالات در دار نکبت و بلاي دنياست، او بر پاي دارنده ي روشنايي و نور در ظلمتکده ي بزرگي است که تجاوزگران و رهپويان شيطان بساط جلوه هاي الهي اش را برچيده اند، او استوار کننده ي دادگري و انصاف و مروت در بيدادگاهي به گستردگي جهان است که ستمکاران و غارتگران سايه ي بيداد، تباهي و نامردي بر آن گسترده اند، اوست که راه مستقيم خداوند را از ميانه ي کژراهه هاي انحراف و پستي و پليدي جدا ساخته و به آرزومندان رهيابي به حضرت دوست



[ صفحه 11]



مي شناساند، اوست که همه ي گنجينه هاي معنوي خداوند را بر دست راست و همه خزائن مادي ذات اقدس اله را بر دست چپ گرفته است و بالاخره اوست که:

«يهدي الي الحق و الي صراط مستقيم». [15] .

«همگان را به سوي حق و حقيقت و به سوي راه مستقيم هدايت رهنمون مي گردد».

اوست که: «يملأ الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا».

«زمين را از دادگري و عدالت سرشار کند، پس از آنکه سرشار از ستمگري و بيداد شده باشد.»

و روزگار اوست که اين نويد بزرگ الهي قرآن را بر روي زمين محقق سازد:

«الملک يومئد الحق للرحمن و کان يوما علي الکافرين عسيرا». [16] .

«آن روز است که سيطره و ملک حق است و براي خداوند، و آن روز است که بر کافران بسي دشوار خواهد بود».

به اميد آن روز.


پاورقي

[1] صحيفه ي مهديه: ص 484.

[2] مومنون: آيه ي 116.

[3] حج: 62، لقمان: 30.

[4] روم: 8.

[5] فاطر: 31.

[6] بقره: 144.

[7] احقاف: 30.

[8] مائده: 84.

[9] نور: 25.

[10] جاثيه: 32.

[11] فرقان: 26.

[12] نبا: 39.

[13] احقاف: 34.

[14] مريم: 34.

[15] احقاف:30.

[16] فرقان: 26.