بازگشت

روش حکومت امام زمان


برنامه ي حکومت و سياست آن حضرت، نشر حق و عدالت و گسترش رفاه و امنيت مردم است. اصول سياست او از کتاب خدا و روش پيغمبر خدا گرفته شده و راه جدش اميرالمومنين را طي مي کند. آن حضرت پرچمدار عدالت اجتماعي و برقرار کننده عدل و حق است. و در اين زمينه، رواياتي را ذکر مي کنيم:

1- حابر از حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - روايت کرده است که فرمود:«مهدي، در مکه هنگام عشا ظهور مي کند و پرچم و پيراهن و شمشير رسول خدا با اوست و علامات و نور و بيان به همراه دارد، پس وقتي که نماز عشا را به جا آورد، با صداي بلند ندا مي کند: شما را به ياد خدا مي اندازم و حال آنکه در پيشگاه پروردگارتان قرار گرفته ايد و حجت بر شما تمام است و پيامبران مبعوث شده اند و کتاب نازل شده و به شما فرمان مي دهد که چيزي را شريک خدا قرار ندهيد و از خدا و رسول خدا اطاعت نماييد، چيزي را که قرآن زنده نگه مي دارد شما هم احيا کنيد و چيزي را که قرآن آن را مي ميراند شما هم چنين کنيد. و يار هدايت باشيد و مساعد تقوا باشيد؛ زيرا دنيا نزديک است که



[ صفحه 326]



پايان پذيرد و اعلان وداع کند. و من شما را به خدا و رسول خدا و عمل به کتاب خدا و ميراندن باطل و زنده نگه داشتن سنت، دعوت مي کنم...».

2- حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود:«وقتي که قائم ما ظهور کند، به مساوات، تقسيم مي کند و بين خلق خداي رحمان - خوب و بدشان - عدالت مي ورزد». [1] .

3- حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود:«وقتي قائم ما قيام کند، حکم به عدل مي کند و جور و ستم از بين مي رود و راهها امن مي شود و زمين برکاتش را بيرون مي دهد و هرحقي به اهلش برمي گردد». [2] .

4- حضرت امام محمد باقر - عليه السلام - فرمود:«حضرت مهدي - عليه السلام - مظالم مردم را برمي گرداند حتي اگر زير دندان کسي باشد آن را به صاحبش برمي گرداند». [3] .

حقيقتا روش و سياست حضرت مهدي - عليه السلام - استمرار همان روش جدش رسول خدا و وصي و باب مدينه العلم پيغمبر است. و به همان قيام مي کند که آنان قيام کردند، از امام باقر - عليه السلام - راجع به روش حکومتي حضرت بقيه الله - عليه السلام - سوال شد، حضرت در جواب فرمود:«گذشته را خط بطلان مي کشد، همچنانکه رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - چنين کرد و اسلام رااز نو برقرار خواهد نمود» [4] .



[ صفحه 327]




پاورقي

[1] بحار.

[2] الارشاد.

[3] الملاحم و الفتن.

[4] غيبت نعماني، ص 123.