بازگشت

علامات ساعت


برخي از روايات از آنچه در آخر الزمان مي گذرد از فتنه ها، بلاها و گرفتاريها، سخن مي گويند و گمان قوي آن است که اينها از علامات ظهور



[ صفحه 282]



امام مهدي - عليه السلام - است و ما دو حديث را ذکر مي کنيم.

حديث اول

«عطاء» فرزند «ابورياح» از حبر امت؛ عبدالله بن عباس روايت مي کند که گفت: ما با پيغمبر اکرم در حجة الوداع حج بجا آورديم، آن حضرت در کعبه را گرفت و سپس رو به مردم کرد و فرمود:«آيا مي خواهيد علامات ساعت و قيامت را به شما خبر دهم؟».

سلمان فارسي که از همه به پيغمبر نزديکتر بود، گفت: آري اي رسول خدا! آن حضرت شروع به جواب کرد و فرمود:«از علامتهاي قيامت اين است که نماز ضايع مي شود - يعني نماز مسلمين مي رود - و از شهوات پيروي مي گردد و مردم به سوي هواها ميل مي کنند، دين به دنيا فروخته مي شود، در آن زمان است که دل افراد با ايمان در جوفشان، براي منکرات بسياري که مي بينند و نمي توانند آن را تغيير دهند، آب مي شود آن چنان که نمک در آب حل مي گردد».

سلمان با تعجب عرضه داشت: يا رسول الله! به راستي چنين روزي خواهد رسيد؟ فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان در آن هنگام سرپرستي و ولايت مسلمانان را امراي جور به دست مي گيرند؛ امرايي که وزرايي فاسق و سرشناساني ستمگر و امنايي خائن دارند».

سلمان پرسيد: به راستي چنين وضعي پيش خواهد آمد يا رسول الله؟!

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان در آن هنگام سرپرستي و ولايت مسلمانان را امراي جور به دست مي گيرند؛ امرايي که وزرايي فاسق و سرشناساني ستمگر و امنايي خائن دارند».

سلمان پرسيد: به راستي چنين وضعي پيش خواهد آمد يا رسول الله؟!

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! در اين موقع، منکر، معروف و معروفي، منکر مي شود، خائن، امين قلمداد مي گردد و امين، خيانت مي کند، دروغگو تصديق مي شود و راستگو تکذيب مي گردد».



[ صفحه 283]



سلمان با حالت تعجب پرسيد: يا رسول الله! به راستي چنين چيزي خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در آن روزگار، زنان به امارت مي رسند و کنيزان طرف مشورت قرار مي گيرند و کودکان بر فراز منبر مي روند و دروغ، نوعي زرنگي و زکات، خسارت و خوردن بيت المال، نوعي غنيمت شمرده شود، مرد به پدر و مادرش جفا، ولي به دوستش نيکي مي نمايد و ستاره ي دنباله دار، طلوع مي کند».

سلمان باز پرسيد: يا رسول الله! آيا چنين چيزي خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين موقع زن با شوهرش در تجارت شرکت کند و باران در فصلش نيامده بلکه در گرماي تابستان مي بارد و افراد کريم، سخت خشمگين مي گردند، مرد فقير، تحقير مي شود، در اين هنگام بازارها به هم نزديک مي شوند، وقتي يکي مي گويد: من چيزي نفروختم و آن ديگري مي گويد: من سودي نبرده ام، طوري مي گويند که هر شنونده مي فهمد که به خداوند بيراه مي گويد».

سلمان پرسيد:«آيا حتما چنين وضعي خواهد شد يا رسول الله؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست!اي سلمان! در اين هنگام، اقوامي بر آنان مسلط مي شوند که اگر لب بجنباند، کشته مي شوند و اگر چيزي نگويند، دشمنان همه چيزشان را مباح و براي خود حلال مي کنند تا با بيت المالشان کيسه هاي خود را پر کنند و به ناموسشان تجاوز نموده، خونشان را بريزند و دلهايشان را پر از وحشت و رعب کنند و به ناموسشان تجاوز نموده، خونشان را بريزند و دلهايشان را پر از وحشت و رعب کنند و در آن روز، مومنين را جز در حال ترس و وحشت و رعب و رهبت، نمي بيني».



[ صفحه 284]



سلمان عرضه داشت: يا رسول الله! آيا چنين روزگاري بر مومنين خواهد گذشت؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين هنگام، چيزي از مشرق مي آورند و چيزي از مغرب تا امت اسلام را سرپرستي کنند، در آن روز، واي به حال ناتونان امت من از شر شرقي و غربيها! و واي به حال آن شرقيان و غربيان از عذاب خدا! آري، نه صغيري را رحم مي کنند و نه پاس حرمت کبيري را دارند و نه از هيچ مقصري عفو مي کنند، اخبارشان همه فحش و ناسزاست، جثه ي آنان، جثه و بدن آدميان است ولي دلهايشان دلهاي شياطين».

سلمان عرضه داشت: يا رسول الله! آيا چنين روزي خواهد رسيد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين هنگام مردان به مردان اکتفا مي کنند و زنان به زنان و همانطور که پدر و اهل خانواده، نسبت به دختر، غيرت به خرج مي دهند، نسبت به پسر نيز غيرت به خرج مي دهند، مردان به زنان شبيه مي شوند و زنان به مردان و زنان بر مرکبها سوار مي شوند که از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد».

سلمان از در تعجب پرسيد: يا رسول الله! آيا چنين وضعي پيش مي آيد؟

فرمود: آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين هنگام، مساجد طلا کاري و زينت مي شود آنچنانکه کليساها و معبد يهوديان زينت مي شود، قرآنها به زيور آلات، آرايش و مغازه ها بلند و صفها طولاني مي شود، اما با دلهايي که نسبت به هم خشمگين است و زبانهايي که هر يک براي خود منطقي دارد».



[ صفحه 285]



سلمان پرسيد: يا رسول الله! آيا اين وضع پيش مي آيد؟

فرمود: آري! به آن خدايي که جانم به دست اوست! در ان روز مردان و پسران امت من با طلا، خود را مي آرايند و حرير و ديبا مي پوشند و پوست پلنگ، کالاي خريد و فروش مي گردد».

سلمان پرسيد: يا رسول الله! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در آن روز، ربا همه جا را مي گيرد و يک عمل آشکار مي شود و معاملات با غيبت و رشوه انجام مي شود و دين، خوار و دنيا بلند مرتبه مي گردد».

سلمان گفت: يا رسول الله! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين هنگام طلاق زياد مي شود و هيچ حدي جاري نمي گردد و البته خداي تعالي از اين بابت هرگز متضرر نمي شود».

سلمان عرضه داشت: يا رسول الله! آيا اين نيز واقع خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين زمان، کنيزان آوازه خوان و نوازنده پديد مي آيند و اشرار امت من بر امت، ولايت و حکومت مي کنند».

سلمان پرسيد: يا رسول الله! آيا چنين وضعي خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين موقع اغنياي امت من صرفا به منظور گردش و تفريح به حج مي روند و طبقه ي متوسط براي تجارت و فقرا به منظور خودنمايي و ريا حج مي روند، در اين هنگام است که اقوامي قرآن را براي غير خدا مي آموزند و آن را نوعي مزمار



[ صفحه 286]



و آلت موسيقي اتخاذ مي کنند، اقوامي ديگر به تعلم فقه اسلامي مي پردازند، اما براي غير خدا. در آن روزگار، زنازادگان، زياد مي شوند، با قرآن آوازه خواني مي کنند و بر سر دنيا، سر و دست مي شکنند».

سلمان عرضه داشت: يا رسول الله! آيا چنين وضعي خواهد شد؟

فرمود:«آري، به آن خدايي که جانم به دست اوست! اي سلمان! در اين زمان «رُوَبيِضَه» تکلم مي کنند».

پرسيد: يا رسول الله! پدر و مادرم فداي تو! «روبيضه» چيست؟

فرمود:«چيزي و کسي به سخن درمي آيد و در امور عامه سخن مي گويد که هرگز سخن نمي گفت، در اين هنگام است که مردم، ديگر زياد زنده نمي مانند، ناگهان زمين نعره اي مي کشد و هر قومي چنين مي پندارد که زمين تنها در ناحيه ي



[ صفحه 287]



او نعره کشيده، بعد تا هر زماني که خدا بخواهد همچنان مي مانند و سپس واژگون مي شوند و زمين هر چه در دل دارد بيرون مي ريزد - و خود آن جناب فرمود: يعني طلا و نقره را - آنگاه با دست خود به ستونهايي که در آنجا بود اشاره نمود و فرمود: مثل اين، ولي در آن روز ديگر نه طلايي فايده دارد و نه نقره اي، اين است معناي آيه ي (فقد جاء اشراطها)؛ علامتهايش بيامد». [1] .

حديث دوم

«حمران» روايت کرده است که گفت: امام صادق - عليه السلام - (در مجلسي که صحبت از قدرت و شوکت آنان و فقر و بدحالي شيعه مي شد) فرمود: «من در روزي که ابوجعفر، منصور دوانيقي با موکب سلطنتي خود حرکت مي کرد، با او بودم. او بر اسبي سوار بود و جمعي از خدعه ها و سواره هايش همراهش بودند و جمعي ديگر، از پشت سر مي آمدند و من بر الاغي سوار بودم و دوش به دوش او مي رفتم. به من گفت: يا ابا عبدالله! به راستي جا دارد که به خاطر سلطنت و نيرويي که خدا به ما داده و عزتي که ارزاني داشته، خوشحالي کني و به مردم نگويي که شما و اهل بيت شما سزاوارتر از ما به اين سلطنت بوديد؛ زيرا اگر چنين حرفي را بزني ما را هم عليه خودت و هم عليه مردم تحريک کرده اي».

فرمود:«من گفتم: چه کسي از من چنين گزارشي به تو داده؟ هر کس که بوده، دروغ گفته است».

منصور گفت: آيا سوگند مي خوري که چنين حرفي را نزده اي؟

مي فرمايد: به او گفتم: «مردم ساحرند؛ يعني دوست مي دارند قلب تو را



[ صفحه 288]



عليه من برنجانند، اين تو هستي که بايد اختيار گوش خودت را داشته باشي، هر چه آنان گفتند نپذيري، براي اينکه احتياج ما به تو بيشتر است از احتياج تو به ما».

آنگاه به من گفت: هيچ به ياد داري آن روزي را که من از تو پرسيدم: آيا ما به سلطنت مي رسيم؟ تو گفتي: بله سلطنتي طولاني و گسترده و نيرومند و لايزال در سلطنت خود در مهلت و آسايشيد و در دنيايتان در وسعت و فراخي تا آنکه در ماه حرام و در بلد حرام دست خود به خون ما بيالاييد.

امام مي فرمايد:«فهميدم که او جريان را به ياد دارد، گفتم: بله ولي اميد است خداي عزوجل تو را حفظ کند و من هم آن روز در آن سخن، منظورم شخص تو نبود بلکه حديثي بود که برايت نقل کردم، البته ممکن است آن کسي که دست خود به خون ما بيالايد، شخصي از اهل بيت تو باشد».

چون سخن من بدينجا رسيد ساکت شد و چيزي به من نگفت. بعدا که به منزل آمدم يکي از دوستان با جمعيتي نزد من آمدند آن دوست به من گفت: فدايت شوم، تور ر مرکب ابوجعفر ديدم در حالي که تو بر الاغي صسوار و او بر اسب سوار بو، سرش را به سوي تو خم مي کرد و با تو سخن مي گفت، کانه مي خواست زير دست شدن تو را مجسم کند، در دلم گفتم: يا للعجب! اين حجت خدا بر خلق است که صاحب واقعي اين سلطنت و شوکت است و کسي است که همه ي سلاطين عالم بايد به او اقتدا کنند و اين ديگري مردي ستمگر و قاتل اولاد انبيا و مردي خونريز است، خون بي گناهاني را به زمين مي ريزد که خدا دوست ندارد، آن وقت او در موکب سلطنتي قرار گرفته و تو بر الاغي سواري، اين فکر مرا گرفتار شبهه کرد به حدي که بر دين و جانم ترسيدم.

امام - عليه السلام - فرمود:«بدو گفتم اگر حشمت و خدمه هايي را که



[ صفحه 289]



من داشتم و آن فرشتگاني را که از پيش رو و پشت سر من در حرکت بودند مي ديدي، سلطنت منصور از نظرت مي افتاد و آن را حقير و پشيز مي شمردي».

دوستم چون اين را بشنيد، گفت: الان دلم آسوده شد.

و سپس پرسيد: اينان تا کي سلطنت خواهند کرد؟ و چه زماني امت اسلام از شر اينان راحت مي شود؟

در پاسخش گفتم:«مگر تو نمي داني که براي هر چيزي مدتي است»، گفت: چرا (مي دانم).

گفتم:«اگر بداني که وقتي اين امر تحقق يابد، از چشم بر هم زدن هم سريعتر خواهد بود، آن وقت علمت تو را نفع مي دهد؟ آري، اگر حال اين قوم که نزد خدا دارند را بداني و بداني که چه حالي دارند، آن وقت بغضي و دشمنيت نسبت به آنان به نهايت درجه مي رسد، گر تو و تمامي اهل زمين سعي کنيد که حال آنان را شديدتر از آنچه دارند بکنيد، هرگز نخواهيد توانست، پس شيطان تو را دست نيندازد که عزت از آن خدا و رسول و مومنين است ولي منافقين نمي دانند.

آيا نمي داني که هر کس منتظر امر ما باشد و بر اذيتها و ترسها که امروز مي بيند، صبر کند، فردا در زمره ي ما خواهد بود، پس هر زمان ديدي حق، مرده و اهلش از بين رفته اند و جور ستم همه جا را فراگرفته و قرآن کهنه شده و چيزهايي در آن پديد آمده که در آن نيست و ديدي که قرآن طبق هوا و هوسها توجيه و تفسير مي شود و ديدي که دين وارونه شده، آن چنانکه کاسه وارونه مي شود (در نسخه ي بدل آمده: آن چنان که آب وارونه مي شود) و ديدي که اهل باطل بر اهل حق آقايي و سروري مي کنند و ديدي که شر ظاهر گشته و از آن نهي نمي شود، بلکه از اهل شر، دفاع مي شود و ديدي که فسق، علني



[ صفحه 290]



شده و مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا مي کنند و ديدي که مومن سکوت کرده، چون گفتارش پذيرفته نمي شود و ديدي که فاسق دروغ مي گويد و پذيرفته مي شود و کسي دروغ و افتراي او را رد نمي کند و ديدي که صغير، بزرگتر را تحقير مي کند و ديدي که قطع رحم همگاني شده و ديدي که وقتي کسي را به فسق مي ستايند، خود او مي خندد و سخن گوينده را رد نمي کند و ديدي که به پسر همان را مي دهند که به زن مي دهند و ديدي که زنان با زنان ازدواج مي کنند و ديدي که مدح و ثنا بسيار شده و ديدي که مرد، مال خود را در غيره راه اطاعت خدا انفاق مي کند و کسي نيست که او را نهي کند و دست او را بگيرد و ديدي که مردم وقتي مومن را مي بينند که در حال اجتهاد و تلاش است، پناه به خدا مي برند از اينکه مثل او باشند و ديدي که همسايه، همسايه اش را مي آزارد و کسي نيست جلو او را بگيرد و ديدي که کافر وقتي وضع رقت بار مومن را مي بيند، از وضع خود خوشحالي مي کند و چون فساد را در پهناي زمين گسترده مي بيند، مسرور مي شود و ديدي که شرابهاي گوناگون علنا نوشيده مي شود و مردمي بر سفره شراب جمع هستند که از خداي عزوجل هيچ پروايي ندارند و ديدي که امر به معروف زايل شده و ديدي که فاسق در اعمالي که خدا دوست ندارد، نيرومند و مورد حمايت و مدح قرار مي گيرد و ديدي که دارندگان آيات (در نسخه ي ديگر آمده: دارندگان آثار) مورد تحقير واقع مي شوند و هر کسي هم که آنان را دوست بدارد تحقير مي شود و ديدي که راه خير بسته شده و راه شر، باز و پر رهرو است و ديدي که خانه ي کعبه معطل مانده و مردم از رفتن به زيارت آن نهي مي شوند و به ترک آن تشويق و مامور مي گردند و ديدي که هر کس به ديگري مي گويد آنچه را که خود نکرده و ديدي که مردان، خود را براي مردان چاق مي کنند و زنان براي زنان (يا خود را



[ صفحه 291]



آنطور وانمود مي کنند که نيستند) و ديدي که مرد از راه ما تحت خود روزي به دست مي آورد و زن از راه فرجش.

و ديدي که زنان براي خود مجالس ترتيب مي دهند آن چنان که مردان تشکيل مي دهند و ديدي که در دودمان بني العباس، عمل لواط و زن شدن مردان، شايع و علني گشته و به همين منظور خود را خضاب مي کنند و شانه مي زنند آنچنان که زنان براي شوهران خود شانه مي زنند و مردان به خاطر فروج خود مالها خرج مي کنند و چند نفر بر سر يک مرد تنازع مي کنند و بر سر او، اين عليه آن ديگري و آن عليه اين، غيرت به خرج مي دهد.

و ديدي که صاحب مال، محترمتر از مومن است و ربا علني معامله مي شود و کسي سرزنش نمي کند و ديدي که زنان به خاطر دادن زنا ستايش مي شوند و زن، شوهرش را در عمل لواط با مردي ديگر کمک و همکاري مي کند و ديدي که در نظر اکثريت مردم بهترين خانواده ها آن خانواده اي است که زنان را بر کار فسق، کمک مي کنند.

و ديدي که مومن همواره در اندوه و تحقير شده و خوار است و ديدي که بدعتها و زنا علني شده و مردم را ديدي که حرام، حلال و حلال، تحريم شده است و ديدي که هر کس دين را با راي و نظر خود براي خود توجيه مي کند و کتاب خدا و احکامش، تعطيل شده است.

و ديدي که در ارتکاب گناه، از تاريکي شب استفاده نمي شود بلکه در روز روشن گناه مي کنند و ديدي که مومن جز با قلبش نمي تواند منکر را انکار کند و ديدي که مال بسيار هنگفت در راه خشم الهي خرج مي شود و ديدي که واليان ولايت سرپرستي مردم را قباله ي کسي بدانند که قدرتش بيشتر است و ديدي که



[ صفحه 292]



محرم به محرم خود اکتفا کند و با او ازدواج نمايد و ديدي که مردم به صرف تهمت و بر اساس حدس و گمان کشته مي شوند و ديدي که مردم بر سر عشق ورزيدن به يک پسر، با يکديگر به ملاک غيرت مي ستيزند و حتي برسر اين عشق، جان و مال فدا مي کنند.

و ديدي که مردم کسي را که شهوت خود را با رفتن نزد زنان خاموش مي کند، سرزنش مي نمايند و ديدي که مرد با زنا دادن همسرش، پول درمي آورد و زندگي مي کند با علم به اينکه او زنا مي دهد و حتي بر اين کار او نظارت دارد و ديدي که زن قاهر و مسلط بر شوهرش مي شود و برخلاف ميل او کارها مي کند و عليه او پولها خرج مي کند و ديدي که مرد همسر و دختر - کنيز- خود را کرايه مي دهد و به طعام و نوشيدني پست، راضي مي شود و اگر ديدي که سوگند به دروغ به خداي عزوجل بسيار و شايع شده و ديدي که قمار علني و آشکار گشته و ديدي که شراب علنا فروخته مي شود و کسي از آن منع نمي کند و ديدي که زنان مسلمان ناموس خود را به اهل کفر مي دهند.

و ديدي که لهو و لعب و رقص و آوازه خواني علني شده، مسلمانان از آن عبور مي کنند و احدي، احدي را منع نمي کند و احدي جرات بر منع آن ندارد و ديدي که افراد شريف و آبرومند به وسيله ي کساني که از قدرت آنان مي ترسند، توهين شده و خوار مي شوند و ديدي که نزديکترين افراد به درگاه واليان، آن کسي است که با بدگويي به ما اهل بيت، آن واليان را مدح مي گويند و ديدي که شنيدن صوت قرآن بر مردم سنگيني مي کند و در مقابل، شنيدن آوازهاي باطل، برايشان آسان و خفيف است.

و ديدي که همسايه را از ترس زبانش احترام مي کنند و ديدي که راستگوترين مردم دروغ سازانند و ديدي که شر علني و بازار سخن چيني رايج



[ صفحه 293]



شده و ديدي که بغي و ستم، آشکار گشته و ديدي که غيبت کردن، نوعي ملاحت و خوش اخلاقي تلقي مي شود و مردم يکديگر را به خاطر آن بشارت مي دهند و ديدي که حج و جهاد، جنبه ي غير خدايي به خود مي گيرد و ديدي که سلطان به خاطر کافر، مومن را توهين نموده و خوار مي سازد و ديدي که خرابي بر عمران مسلط شده و ديدي که زندگي يک فروشنده از راه خيانت در کيل و وزن اداره مي شود و ديدي که خونريزي يک امر آسان و پيش پا افتاده تلقي مي گردد.

و ديدي که اگر کسي به طلب رياست برمي خيزد، غرضش تنها دنياست و خود را مردي بد زبان معرفي مي کند تا کسي جرات اعتراض کردن نداشته باشد و نيز امور به امور نسبت داده شود و ديدي که به نماز بي اعتنايي مي شود و ديدي که ثروتمند نزدش مال بسياري جمع شده و از روزي که مشغول جمع آوري آن شده، زکاتش را نداده و ديدي که ميت را از قبرش بيرون مي کشند و آزارش داده، کفنهايش را مي فروشند و ديدي که هرج و مرج بسيار شده و ديدي که افراد در صبح و عصر، مست هستند و هيچ اهتمامي به وضع مردم ندارند و ديدي که با چهارپايان جماع مي کنند و ديدي که چهارپايان به جان يکديگر مي افتند و يکديگر را پاره مي کنند.

و ديدي که مرد به نمازخانه اش مي رود و بر مي گردد در حالي که جامه هايش را ربوده اند و ديدي که دلهاي مردم قساوت و چشمهايشان خشک شده و ذکر خدا بر آنان سنگين مي آيد و حرامخواري علني گشته و بر سر آن از يکديگر پيشي مي گيرند و ديدي که نمازگزار اگر به نمازخانه مي رود براي آن است که خود را به مردم نشان دهد، مردم او را ببينند که نماز مي خواند و اگر ديدي که فقيه براي غير هدف دين، تفقه مي کند؛ يعني به اين منظور فقه مي خواند که



[ صفحه 294]



دنيا و رياست به دست آورد و ديدي که مردم به سوي آن کسي مي شتابند که غالب باشد و خلاصه هر يک از دو طرف نزاع، غلبه کند، مردم با او باشند، چه غلبه اش حق باشد و چه باطل.

و ديدي که طالب حلال، مورد مذمت و سرزنش و طالب حرام، مورد مدح و احترام قرار گيرد و ديدي که در دو حرم کعبه و مدينه کارهايي صورت مي گيرد که خدا دوست نمي دارد و هيچ کس جلوگير آنان نيست و حتي بين آنان و آن علم زشت، کسي حايل نمي شود و ديدي که در دو حرم شريف، ساز و آواز علني ارتکاب مي شود و ديدي که افرادي سخن از حق مي گويند و امر به معروف و نهي از منکر مي کنند ولي از پاي خطابه اش کسي برمي خيزد در حالي که خود را خيرخواه و دلسوز او مي داند، از در خيرخواهي و نصيحت مي گويد: خدا از تو نخواسته که اين حرفها را بزني و ديدي که مردم در اقتداي به اهل شر، به يکديگر هم چشمي مي کنند و ديدي که راههاي خير از رهرو خالي است واحدي به آن راه نمي رود.

و ديدي که جنازه را به اهتزاز درمي آورند و کسي از اين عمل ناراحت نمي شود و ديدي که هر سالي که مي گذرد بدعتهاي بيشتري از سال قبل، باب شده و شر بيشتري پيدا مي شود و ديدي که خلق و جمعيتها جز اغنيا را پيروي نمي کند، ديدي که حاجت محتاج را در برابر مسخره کردن او و خنديدن به او برآورده مي کنند و ترحمشان براي غير رضاي خداست و ديدي که آيات آسماني الهي رخ مي دهد ولي کسي از آن نمي ترسد و ديدي که مردم با يکديگر جفتگيري مي کنند، آن طور که چهارپايان مي کنند و کسي اين عمل را زشت ندانسته و اگر زشت بداند از ترس مردم نهي نمي کند و ديدي که افراد، اموال بسيار در غير راه خدا انفاق مي کنند ولي در راه خدا از انفاق مالي اندک



[ صفحه 295]



مضايقه مي کنند و اگر ديدي که رنجاندن و عقوق پدر و مادر علني و خوار شمردن آنان شايع شده و در نظر فرزندان، بدترين مردم تلقي مي شوند، حتي فرزند خوشحال مي شود از اينکه بر پدر و مادرش تهمت زده شود و ديدي که زنان بر حکومت و سلطنت چيره شده اند و بر هر امري که هوا و هوس آنان را تامين کند مسلط گشته اند.

و ديدي که فرزندان به پدر و مادر خود افترا مي بندند و پدر و مادر خود را نفرين مي کنند و از شنيدن خبر مرگشان، خوشحال مي شوند و اگر ديدي که وضع به اينجا کشيده که اگر شخصي روزي بر او بگذرد که در آن روز مرتکب گناه بزرگي نشود، فسق و فجوري انجام ندهد، کم فروشي و خيانتي ننمايد، به حرامي دست نيافته و يا شراب مسکري ننوشد، در غم و اندوه فرو مي رود و مي پندارد که آن روز او به بطالت گذشته و يک روز از عمرش ضايع شده است تو ديدي که سلطان خوردنيها را احتکار مي کند و ديدي که اموال ذوي القرباي رسول خدا - صلي الله عليه و آله و سلم - در ناحق تقسيم مي شود و با آن اموال قمار مي کنند و شراب مي نوشند.

و ديدي که با شراب، خود را معالجه مي کنند و براي مريض، تعريف و توصيف مي کنند که فلان شراب براي تو بسيار نافع است و از شراب، شفا مي طلبند و اگر ديدي که مردم در ترک امر به معروف و نهي از منکر و ترک اعتقاد به وجوب آن با هم برابرند و ديدي که باد به بيرق منافقين و اهل نفاق مي وزد، ولي بيرق اهل حق حرکتي ندارد و ديدي که مؤذنها و نمازخوانها در برابر مزد، اذان مي گويند و نماز مي خوانند.

و ديدي که مسجدها پر است از مردمي که از خدا نمي ترسند، در آنجا جمع شده اند براي غيبت و خوردن گوشت اهل حق و در آن از خوبيها شراب مسکر،



[ صفحه 296]



سخن مي گويند و ديدي که پيشنمازي مست بر مردم نماز مي خواند، در حالي که نمي فهمد چه مي خواند و کسي هم او را ملامت نمي کند بلکه اگر مست شود مردم از ترس، احترامش مي کنند و او را واگذاشته، تعقيبش نمي کنند و بلکه معذورش مي شمارند و اگر ديدي که فردي را دارند به صلاح و خوبي مدح و ثنا مي کنند که اموال ايتام را مي خورد و ديدي که قاضيان به خلاف آنچه خدا دستور داده قضاوت مي کنند و ديدي که واليان به انگيزه ي طمع، افراد خائن را امين خود مي سازند.

و ديدي که واليان، ميراث (به جاي اينکه ارث را کما فرض الله و طبق فرمان خدا در بين ورثه تقسيم کنند) تنها به وارثي مي دهند که اهل فسق و جرات بر خداي تعالي باشد، (رشوه و حق و حساب خود را از او مي گيرند) و او را آزاد مي گذارند تا با حق ساير ورثه هر کاري که خواست بکند و ديدي که در منبرها مردم را به تقوا امر مي کنند ولي خود گويندگان به آنچه مي گويند عمل نمي کنند و ديدي که نماز در اوقاتش خوانده نمي شود، به اول وقت خواندن اهميتي نمي دهند و ديدي که صدقه ها به سفارش و شفاعت داده مي شود و در آن رضاي خدا مقصود نيست، بلکه به اين جهت داده مي شود که مردم از او طلب مي کنند واگر ديدي که مردم در شکم و شهوت آزادند، باکي ندارند از اينکه چه مي خورند و چه نکاح مي کنند و ديدي که دنيا به مردم روي آورده.

و ديدي که شعاير دين کهنه و برافتاده، در چنين روزگاري بر حذر باش و براي درخواست نجات از خدا، به خدا متوسل شو و بدانکه مردم در چنين روزگاري غرق در سخط الهي هستند و اگر خداي تعالي مهلتشان داده، از اين کار منظوري دارد و تو منتظر تحقق آن منظور باش و کوشش کن تا خداي عزوجل تو را در وضعي ببيند که خلاف وضع مردم باشد تا اگر عذاب در آنان



[ صفحه 297]



نازل شود تو زودتر به رحمت خداي تعالي برسي و اگر عذابشان تاخير بيفتد آنان مبتلا شوند و تو از آنچه آنان در آن هستند بيرون شده باشي؛ يعني تو مثل آنان بر خداي عزوجل جرات نکرده باشي و بدانکه خداي تعالي اجر نيکوکاران را ضايع نمي سازد و رحمت خدا به نيکوکاران نزديک است». [2] .

و در اينجا بحث برخي از روايات را که بيانگر علامات قيامت بودند، به پايان مي رسانيم و اين روايات صراحت داشتند که مردم از نظر اخلاقي و موازين انساني، سقوط مي کنند و به آلودگيهاي جاهليت برمي گردند و گمان قوي آن است که اينها از نشانه ها و علامات ظهور حضرت امام مهدي - عليه السلام - باشد.



[ صفحه 298]




پاورقي

[1] تفسير قمي، ج 2، ص 303 - 307.

[2] روضه ي کافي، ج 8، ص 42 - 36.