بازگشت

پيداي ناپيدا


شايد هيچ يک از تعابير شعراي فارسي زبان از وجود نوراني حضرت ولي عصر عليه السلام و غيبت آن حجت الهي به اندازه ي اين تعبير، گويا نباشد:

پيداي ناپيدا!



اي آشکار پنهان! برقع ز رخ برافکن

تا جلوه ات نبينم پنهان و آشکارا [1] .



بود خورشيد و پنهان است باز از فرط پيدايي

بلي، خورشيد نوراني ز پيدايي بود پنهان [2] .



غيبت او ز نظرها بود از فرط ظهور

عيب بينايي ما بوده به تصديق فهيم [3] .



حجاب نور، تو را مي کند ز من مستور

کنون که محو توام، بي حجاب با من باش [4] .



تا کي نهان به پرده ي غيبت، جمال حق؟

تا چند چهر توست نهان در حجاب نور؟! [5] .



هم نهان و هم پيدا، در مثل چو خورشيدي

گر چه از نظر چندي است زير ابر پنهاني [6] .





[ صفحه 270]





پرده نشين و، همه جا ناظري

غايبي و در همه جا حاضري [7] .



به هر چه ديده، نور او، به هر کجا حضور او

خفاي او ظهور او، ظهور او خفاي او [8] .



نبينم او را، که خورشيد رخشان

نه بتوان نظر کرد با چشم مرمد [9] .



تو خود عيان و نهاني به چشم عقل و به چشم

اگر چه نيست چنين جز خداي عزوجل [10] .



تو در ميان جمعي و من در تفکرم

کاندر کجا برآيم و پيدا کنم تو را؟ [11] .



ماه در گردون ولي پوشيده انجم از شعاعش

شاه در موکب ولي بگرفته مردم از غبارش!



در ظهور خويش پنهان است جانان همچو حجت

کو به هر جا ظاهر است و چشم ها در انتظارش [12] .



گر چه از اهل جهان روي نهان ساخته اي

روشن از پرتو خود روي جهان ساخته اي [13] .





[ صفحه 271]





تو چو خورشيد پديدي ولي از فرط ظهور

رخ نهان از نظر پير و جوان ساخته اي



چو خورشيد تابد به هر ذره نورش

اگر مصلحت راست از ديده غايب [14] .



خود نهان و پر ز فيضت عالمي چون بوي مشک

اي فداي خاک پايت صد هزاران مشک چين [15] .



اي جمال زيبايت ظل حسن يزداني

گشته آشکار از وي سر غيب پنهاني



اي رخت به نيکويي ماه در شب عالم!

چهره ي دل آرايت آفتاب نوراني




پاورقي

[1] فواد کرماني.

[2] طرب اصفهاني.

[3] صابر همداني.

[4] م.ع.م. (پروانه).

[5] محمد آزادگان.

[6] حکيم مهدي الهي قمشه اي.

[7] سيد محمد علي رياضي يزدي.

[8] ميرزا محمد (بهايي) گلپايگاني.

[9] علي نقي (حکمت) لواساني.

[10] ميرزا حسين خان (حضوري) سلماسي.

[11] سيد رضا مويد.

[12] ملک الشعراي صبوري.

[13] صادق سرمد.

[14] طرب اصفهاني.

[15] واعظ قزويني.