بازگشت

اقامه براهين عقلي و نقلي بر وجود امام زمان و امکان ادامه حي


در مورد طول عمر امام زمان عليه السلام سخن بسيار رفته است. معتقدان به «مهدويت نوعي» سعي کرده اند از اين مساله، حقانيت خود را اثبات کنند و بر اين امر پاي مي فشارند که امکان ندارد عمر آدمي به درازا بکشد و صدها و بلکه هزار و چندين سال عمر کند؛ ولي انديشمندان شيعي با براهين عقلي و نقلي به اين شبهات پاسخ داده اند و به هنگام لزوم با ارائه شاهد مثال هايي در ابطال نظريات معتقدان به «مهدويت نوعي» و اثبات امکان ادامه ي حيات آدمي کوشيده اند.

در شعر مهدوي نيز شاعران پارسي گوي، طول عمر آن وجود نازنين را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و با اقامه ي دلايلي، نظر مخالفان را غير عقلاني و ناموجه دانسته اند.

در شعر مهدوي نيز شاعران پارسي گوي، طول عمر آن وجود نازنين را مورد تجزيه و تحليل قرار داده و با اقامه ي دلايلي، نظر مخالفان را غير عقلاني و ناموجه دانسته اند.

سيد احمد (اديب) پيشاوري، حکيم متاله و شاعر پرآوازه ي سده ي سيزدهم هجري، در قصيده ي مهدوي خود به ايراد مخالفان پاسخ داده است. او ضمن بررسي مساله غيبت آن حضرت، ايراد مخالفان را عنوان مي کند و سپس به ارايه ي پاسخ مي پردازد:



چون تواند آفريدن در بدن کيفيتي

که نگردد سوده [1] از گشت سپهري، آن بدن؟



ز اختيار و قدرتش، يزدان مگر معزول شد؟

که شدي بر کار ديو طبع زين سان مفتتن [2] .



بر طبيعت، کار يزدان را نهادستي اساس

اين نخستين انحراف توست از راه، اي شمن! [3] .



آن بود سيار و حادث، اين قديم و ثابت است

ثابت و سيار اندر فعل نبود مقترن [4] .





[ صفحه 263]





بودني ها، يک سره در زير فرمان خداست

بي اراده ي او، همه زندانيان «لا» و «لن»



من شهب [5] دارم به چنگ اندر براي رجمتان [6] .

چند چند اي ديو بچگان! [7] بي محابا تاختن!



هم نسيج العنکبوتي پرده شد بر عقل تو

ز آن که عقلت بود زار و، زارتر شد ز آب دن [8] .



اي روان مانوي را تيره جان هاتان، نتاج! [9] .

زين قبل [10] تان سخره مي دارد بليس [11] مکر تن



من بيارايم به برهان، اعتقاد پاک خويش

تا بماني از بيان مهمچو خر اندر لژن [12] .



ژاژ بافي هاي تو در پيش من ماند بدانک [13] .

پيش شمشير تهمتن، از کدو سازي مجن! [14] .



اين جهان است آشياني بسته از هر شش جهت

تو در او چون فرخ [15] پر نارسته از زاغ و زغن



مي ندارد آگهي از دشت و هامون فراخ

تا نيايد فرخ بيرون، همچو شهباز از وکن [16] .



ور بکاود آن بشيم تنگ را فرخ نزار

هم پديد آيدش راهي از پي بيرون شدن



ور پديد آيدش راهي، بال و پر بايدش نيز

تا در آن روشن فضا پرد ز تيره مستکن [17] .





[ صفحه 264]





اين طبيعي بحث ها را، کاوش آن فرخ دان

روز و شب، کاوان در او چون بيستون را کوهکن



اي بسا مردم که در چاه طبيعت باز ماند

چاه، بد پر دود و، ديده کور و هم کوته رسن



اين مصائب از چه زايد؟ يکسره از نقص علم

ناقصان را کرد نفرين آن رسول ذوالمنن



از ره نقص است کاين اطوار بيني از طباع

وز ره نقص ايت واقف، برهمن [18] پيش وثن [19] .



الغرض چون از ره حس مي بيايي ناقصي

يکسره اين مرغکان حس را گردن بزن



گر همي گريي، بيا نقص و جهل خود گري [20] .

زآن که ماني عاقبت زين جهل و نقص اندر محن



از ره عقل مجرد اندر آ [21] در راه دين

زآن که تا در بند حسي، نسپري جز راه ظن



آنچه در انجام بيند فلسفي ز آغاز کار

انبيا گفتندمان آن رازها، فليومنن



روح کامل را مجالي [22] و صور محصور نيست

خود تو بي دولت سواري که فرو نايي ز تن



آفريننده ي طبيعت را مدان مقهور طبع

خالق تن را مدان در قبضه ي تن مرتهن [23] .



نيست او مقهور تن، بل تن بود مقهور او

تن نيارد با چنين جاني دآلک باختن [24] .





[ صفحه 265]





اي ذخيره ي آفرينش! وي نبيره ي مصطفي!

اي تو خود هم مصطفي هم مجتبي هم بوالحسن



مدح، تحديد [25] است و در تحديد نايد ذات تو

زآن که آن سوتر بود از حد امکانت وطن



شکر يزدان را که مفلس نيستم، کز مهر تو

چون «اديب» اندر نهانم هست گنجي مختزن [26] .



همانگونه که اشاره شد، مساله ي ادامه ي حيات و طول عمر امام زمان عليه السلام که متاسفانه در شعر مهدوي ما بازتاب گسترده اي نداشته، از مهم ترين مسائل زمانه ي غيبت بوده و هست و دشمنان قسم خورده ي مذهب شيعه، مسلمانان معتقد به ائمه اثني عشر عليهم السلام را به خرافي بودن متهم کرده و مي کنند و برآنند تا ضمن نفي امکان ادامه ي حيات آدمي در قرون متمادي، اساسي ترين اعتقاد شيعي را که اعتقاد به وجود امام زمان عليه السلام -جانشين بلافصل امام حسن عسکري عليه السلام - است زير سوال برده و آن را امري بي پايه و واهي نشان دهند.

در اينکه پيروان اديان آسماني و فرقه هاي مختلف مذهبي به ظهور يک «مصلح جهاني» اعتقاد راسخ دارند، ترديدي نيست، ولي هر امتي او را به نامي مي شناسند و معتقدند هنگامي که ستم و فساد فراگير شود و کره ي خاکي را در آستانه ي تباهي و نابودي قرار دهد، او ظهور مي کند و بساط قسط و عدل را در جاي جاي اين جهان مي گستراند.

لطفعلي بيک (آذر) بيگدلي، در قصيده ي رساي مهدوي خود به همين مساله اشاره مي کند:



به اجماع امم روزي که در آخر زمان گردد

زمين چون زلف خوبان تيره و آشفته و درهم



نشيند بر سرير سروري شاه فلک جاهي

که از عدلش جهان گردد چو روي نو خطان خرم



ولي هر يک به اسم ديگر و رسم دگر خواندش

زبان عالمي گردان به نام او مگر ابکم





[ صفحه 266]





يهودش داند از نسل يهودا، ماشيع نامش

مجوسش زاده ي زردشت و ترسا زاده ي مريم



مسلمانش شمارد فاطمي يکسر، ولي ز ايشان

همي گويند فرجي کآن گهر باشد نهان در يم



همو براي تبيين منطقي طول عمر امام زمان عليه السلام و امکان ادامه ي حيات آدمي، از حضرت خضر عليه السلام به عنوان يک نماد مسلم تاريخي و مذهبي سود مي چويد که علي رغم عمر بسياري که تاکنون کرده، هنوز زنده است و به زندگي خود در اين دنيا ادامه مي دهد:



همانا در حيات او، دو شبهه راه ايشان زد

که هر يک ز آن دو با وسواس صد شيطان بود منضم



يکي اين کآدمي را نيست مقدور آن قدر جنبش

ولي گشت از حيات خضر حل، اين شبهه ي محکم [27] .



ولي عبدالحسين (نصرت) به اقامه ي يک دليل بسنده نمي کند و مساله طول عمر حضرت امام عصر عليه السلام و امکان ادامه ي حيات آخرين حجت الهي را از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار مي دهد:

1- خداوند قادر و دانايي که آفريننده ي انسان از خاک بي روح و بخشنده و گيرنده ي جان آدمي است، مي تواند به قدرت لايزال خود شرايط امکان حيات را براي آخرين حجت خود و حتي هر شخص ديگري هم فراهم آورد و او را از آسيب هاي احتمالي دور نگه دارد:



آن که او نايب خدا باشد

دير اگر پايد او، روا باشد



آن که بخشد حيات و بستاند

حفظ تن را چگونه نتواند؟!



2- داستان هايي که از معمرين جهان و انبياي کهنسال در کتب مذهبي و تاريخي آمده است، حاکي از امکان ادامه ي حيات آدمي در اين جهان خاکي است:



داستان معمرين [28] جهان

گر نخواندي، ز نامه ها برخوان



برفزون از هزار سال مگر

نوح با امتي نبرده به سر؟!





[ صفحه 267]





خضر را نيز، زنده ز آب حيات

همه دانند از طريق ثقات [29] .



در سما نيز زندگي مسيح

هست اندر کلام حق، [30] تصريح [31] .



علاوه بر اين سه مورد، زندگي اصحاب کهف در غار، آن هم در خواب و بدون آب و غذا به مدت بيش از سيصد سال مي تواند از نشانه هاي قدرت خداوندي و امکان ادامه ي حيات آدمي حتي بدون استفاده از آب و هوا و غذا در همين جهان فاني به حساب آيد.

3- طول عمر فرشتگان الهي، و شيطان از موارد مورد استناد نصرت خراساني است:



هر فلک راست راهبر ملکي

و آن ملک است جان هر فلکي



پيش از آدم صفي به قرون

زنده ابليس بوده تا اکنون



همچنين زنده است تا يزدان

به مشيت ازو نگيرد جان



علاوه بر شيطان، مي توان از فرشتگان مقرب الهي: جبرائيل، ميکائيل، اسرافيل و عزرائيل نام برد که پيش از خلقت آدم وجود داشته اند و تا قيامت به حيات خود ادامه خواهند داد.

4- طول عمر آدميان سالمند نيز در بسياري از کتب تاريخي مسطور است:



بوده ضحاک با شکنج دو مار

در جهان پادشه به سال، هزار



در چه [32] از زندگاني دجال

خاصه [33] و عامه [34] راست بسط مقال



5- طول عمر ساير جانداران نيز، از نمونه هاي قدرت خداوندي و مشيت الهي بر حيات طولاني آن ها است:



عمر کرکس، به نقل اهل يقين

سه هزار است و پنج صد ز سنين



هست در عمر بيکرانه ي مار

در عرب، وز عجم سخن بسيار



که نميرد به طبع مار مگر

روزش آرد کسي به زخمه به سر [35] .





[ صفحه 268]





نيز در طول زندگي نهنگ

خاصه [36] و عامه [37] اند هم آهنگ



و اين شاعر فرهيخته در پايان مثنوي خود نتيجه مي گيرد:



زندگي، چه دراز و چه کوتاه

هست تقدير آن به امر اله



چه عجب کز پي حمايت دين

زنده دارد خداي، جاي نشين؟ [38] .



حاصل از نص [39] و گفته ي اخيار [40] .

و آنچه آورده ام من از اخبار



عقل و نقل آيت قيام ولي است

ولي از نسل پايدار علي است [41] .



حاج ميرزا (حبيب) خراساني در اثبات وجود آن «مصلح جهاني» نيازي به اقامه ي دليل نمي بيند؛ چرا که «آفتاب آمد دليل آفتاب» و وجود نازنين اوست که علت غايي خلقت عالم هستي است:



که بر وجود تو برهان طلب تواند کرد؟!

که بر وجود جهان سر به سر تويي برهان [42] .




پاورقي

[1] فرسوده، محو شده.

[2] فريفته و جادو شده.

[3] بت پرست.

[4] نزديک به هم.

[5] جمع شهاب، سنگ هاي آسماني.

[6] سنگسار کردن شما.

[7] به خاطر ضرورت شعري بايد اين کلمه را با تخفيف و سکون حرف (چ)تلفظ کرد.

[8] دن: خم شراب، و آب دن: شراب خم، اشاره به اين که عقل آدمي در اثر شراب، سبک و خوار مي شود.

[9] نتيجه و نژاد.

[10] از اين جهت.

[11] مخفف ابليس.

[12] لجن، گل و لاي.

[13] بدانکه.

[14] سپر.

[15] جوجه.

[16] آشيانه.

[17] نهانگاه تاريک.

[18] پيشواي روحاني آيين برهمايي. بنا به ضرورت شعري بايد با سکون حرف دوم و فتحه ي حرف سوم تلفظ شود.

[19] بت.

[20] گريه کن.

[21] مخفف آي، يعني بيا.

[22] جاي هاي جلوه و ظهور، مظاهر و در اين جا جلوه ها منظور است.

[23] در گرو، گروگان.

[24] نيرنگ و بازي.

[25] محدود ساختن.

[26] اندوخته شده؛ تذکره ي مدينةالادب، ج 1، ص75.

[27] خوشه هاي طلايي، ص 345.

[28] خوشه هاي طلايي، ص 345.

[29] افراد امين و مورد اطمينان.

[30] قرآن کريم.

[31] به عقيده ي ما مسلمانان و تصديق قرآن کريم، حضرت مسيح به صليب کشيده نشد؛ بلکه به اراده ي الهي از پاي چوبه ي دار به آسمان چهارم برده شد و اکنون حدود دو هزار سال است که به زندگي خود در آسمان ادامه مي دهد.

[32] چاه، معروف است که دجال در چاهي در شهر اصفهان زندگي مي کند تا ظهور امام عصر عليه السلام فرا رسد.

[33] منظور علماي شيعي مذهبند.

[34] مراد، علماي سني مذهبند.

[35] يعني تا به مار گزندي نرسد و زخم کاري به بدن او وارد نيايد، نخواهد مرد و به حيات خود ادامه مي دهد.

[36] مراد مردم دانا و اهل دانشند.

[37] کنايه از مردم عامي و بيسوادند.

[38] جانشين، معني اين بيت: جاي شگفتي نيست که خداوند، آخرين جانشين پيامبر خود را براي حمايت از دين زنده نگاه دارد.

[39] کنايه از قرآن است.

[40] انسان هاي خيرخواه و درست کار.

[41] ديوان نصرت، سال 1347، ص 29 و 30.

[42] ديوان حاج ميرزا حبيب خراساني، به اهتمام علي حبيب، کتابفروشي زوار، تهران، چاپ چهارم، سال 61، ص 301 و 302.