بازگشت

فلسفه و آثار غيبت امام زمان


در مورد علت غيبت ولي عصر عليه السلام و نيز آثاري که بر آن مترتب است، سخن بسيار رفته و انديشمندان اسلامي و متفکران شيعي در اين باره، داد سخن داده اند.

در اين بخش، با نظريات شاعران فارسي زباني آشنا مي شوند که در باب غيبت آن ذخيره ي خداوندي و چرايي آن وارد شده اند و در قالب شعر به تجزيه و تحليل اين مساله اساسي پرداخته اند.

سيد احمد (اديب) پيشاوري، حکيم و شاعر پر آوازه ي شيعي در سده ي سيزدهم هجري، در قصيده اي به مناسبت ميلاد امام زمان عليه السلام اين مهم را مورد تجزيه و تحليل منطقي قرار داده است:



بر من است اين کز دل و جان بگروم بر هستيش

نيست بر من تا که گويم: کي نمايد [1] خويشتن؟





[ صفحه 255]





ور تو گويي کز چه رو همواره باشد محتجب؟ [2] .

گويمت ايدون [3] سزيد [4] از حکم خلاق زمن [5] .



گفت افلاطون: نباشد نوع کلي را فنا

اوست رب النوع کلي، خيز و کمتر زن ذقن! [6] .



رفت موسي سوي خلوتگاه سينا چند روز

مستقيم احوال باش و گرد و عجلي [7] بر متن



موسيا! برگرد سوي مصر از ميقات طور

کارگاه جادوان را با عصا درهم شکن



تيره خون شو آب نيلا! گرت خواهد قبطيي

باز، گر سبطت نوشد باش صافي چون لبن



سله [8] پر مار و کژدم گشت گيتي، مصر وار

مارها را سر بکوب و کژدمان را دم بزن



اي حياتت ديده اندر جنبش دمگاه شش

از پي جذب روايج، وز پي دفع عفن [9] .



نفخت حق زنده دارد جان هر جنبده را

نفخت حق بادبان است و همه جان ها سفن [10] .



بس حجج آرند ليکن ناسره نمروديان

از خليل حق طلب کن حجت باطل شکن



راز دانا را کسي انداره نتواند گرفت

زين شگفتي خيره ماند فيلسوف راي زن [11] .





[ صفحه 256]



لطفعلي بيک (آذر) بيگدلي، مولف تذکره آتشکده آذر، در قصيده ي بلند و شيواي مهدوي خود بر اين مطلب پاي مي فشارد که وجود هر موجودي در عالم هستي، نشانه ي لطف حضرت آفريدگار است، و بروز و ظهور او، لطف ديگري است از جانب خالق هستي.بنابراين، در ناپيدايي هر موجودي، مصلحتي نهفته است که در حکمت آفرينش مقدر است و اگر روزي اين موجود ناپيدا، مجال ظهور و بروز پيدا کند لطف ديگري را به همراه خواهد داشت؛ همانند خورشيد جهان افروز که به هنگان پنهان شدن در پرده ي ابر سياه، جهان هستي از پرتو او بي بهره نمي ماند و به هنگام ظهور کامل، شعشعه ي وجودي او را به تماشا نشيند.

آذر بيگدلي ضمن پاسخ دادن به شبهاتي که در مورد طول عمر و ناپيدايي آن حضرت وجود دارد مي گويد:



دگر اين کز نظرها چون بود غايب، چه سود از وي

به عالم؟ آن چه منظو از حيات اوست در عالم



ندانند اين که: هر چيزي وجود او بود لطفي

ظهورش نيز، لطفي ديگرست از ايزد اکرم



چو خور [12] کز روشني سازد جهان روشن، نمي بيني

که باشد روشني ده گر بود در ابر پنهان هم؟! [13] .



طرب اصفهاني، غيبت آن حضرت را مانع فيض بخشي او به عوالم هستي نمي داند و به خورشيد عالمتاب تمثل مي جويد که به هنگام پنهان شدن در زير ابر، نيز دست از نورافشاني و فيض رساني به عالم وجود برنمي دارد:



چو خورشيد تابد به هر ذره نورش

اگر مصلحت راست از ديده غايب [14] .



در اينجا ممکن است اين سوال به ذهن خطور کند که چه فرقي در ظهور و غيبت ائمه ي اطهار عليهم السلام متصور است؟ آيا دوستان و شيعيان آن ذوات مقدس در حال حضور جمال



[ صفحه 257]



حقيقتي آنان را به شهود مي نشسته اند و در زمان غيبت، از اين فيض محروم شده اند يا خير؟

واقعيت امر اين است که مراتب قرب اصحاب حضرات معصومين عليهم السلام با ميزان بصيرت و معرفت آنان، رابطه اي مستقيم داشته است و در ميان اصحاب بسيار هر يک از ائمه اطهار عليهم السلام «اصحاب سر» آنان از معرفت و شناخت بيشتري نسبت به مقام ولايت و امامت برخوردار بوده اند در حد گنجايي و ظرفيت وجودي خود، از آن وجودهاي نوراني مستنير مي شدند و با اين همه، هيچ يک از آنان قادر به شناخت کامل اين ذوات مقدس نبوده اند و معرفت آنان نسبي بوده است نه مطلق و از همين روي در آن حديث نبوي آمده است که رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمودند: «ياعلي! تو را کسي جز من و خداي، و مرا کسي جز تو و خداي، و خدا را کسي چون من و تو نشناخت».

مشاهده ي جمال صوري آل الله عليهم السلام توفيق بزرگي بود که نصيب مسلمانان علاقمند تا زمان حيات امام حسن عسکري عليه السلام مي شد؛ ولي هيچ کدام از آنها از برکت اين فيض بزرگ به مقام واقعي آنان پي نبردند و مشاهده ي جمال روحاني اين ذوات مقدس نيز، براي شيعيان ناب و انگشت شمار ميسر بوده است. بنابراين، زيارت جمال امام معصوم در هر عصر، نشانه ي توفيق بيننده است؛ ولي دليل بر پايه ي بلند معرفتي او نمي شود. هر شيعه دل سوخته ي صافي ضميري مي تواند با برقراري ارتباط قلبي با امام خود، به بهره هاي معنوي فراوني برسد خصوصاً در زمانه ي غيبت نيز درهاي خير و فيض و برکت بر روي شيعيان با اخلاص و خدا ترس گشوده است و عصر غيبت از اين جهت فرقي با ساير اعصار ندارد.

استاد جلال الدين همايي (سنا) بر همين دقيقه و فيض رساني آن حضرت در زمانه ي غيبت، اشاره دارد:



هر چند ز ديده ها نهاني

روشن کن بزم اين جهاني [15] .





[ صفحه 258]



شادروان سيد محمد علي (رياضي) يزدي، آن پرده نشين زمانه را در همه جا حاضر و ناظر مي بيند:



ماه که خود نعل مسند تو نيست

شمس که خود دود سپند تو نيست



هر دو عيانند و تو خورشيد جان

در عقب پرده ي غيبت، نهان



پرده نشين و، همه جا ناظري

غايبي و، در همه جا حاضري [16] .



ميرزا اسماعيل خان از شعراي دوره ي قاجار از آن امام منتظر عليه السلام به عنوان غايب حاضر ياد مي کند:



تو غايبي و تو حاضر، تو سامع و ناظر

تو حاکمي و تو آمر، به هر چه باشد و هست [17] .



ميرزا محمد (بهايي) گلپايگاني، نور آن وجود مقدس را پيداي ناپيدا و ناپيداي پيدا توصيف مي کند:



خداي را چو مظهر! وجود راست مصدرا

به هر دو کون داورا، به عرش استواي او



به هر چه ديده، نور او، به هر کجا، حضور او

خفاي او ظهر او، ظهور او خفاي او



چو ذات را صفات او، ظهور نور ذات او

به ما سوا حيات او، بقا نه جز بقاي او [18] .



شيخ الرئيس (حيرت) در قصيده اي که به هنگام اقامت در سر من راي (سامره) در مديحت حضرت مهدي عليه السلام سروده، در علت غيبت آن آفتاب عالم وجود حرف هايي شنيدني دارد:



[ صفحه 259]





مرا ز حکمت بيچون بسي شگفت آيد

که روز اول وصل، ابتداي هجران شد!



نداشت ديده ي مردم چو تاب ديدن او

چو آفتابي در زير ابر پنهان شد



ز چشم مردم پنهان، ولي به معني فاش

که ما سوار همه يک جسم و شخص وي جان شد



اگر که روح به صورت ز تن بود غايب

درست بين که ز اطراف تن نمايان شد [19] .



ميرزا حسين خان (حضوري) سلماسي از صفت نهاني و آشکاري ذات حضرت باري، براي تبيين حضور هميشگي امام عصر عليه السلام در عرصه هاي هستي سود مي جويد:



تو خود عيان و نهاني به چشم عقل و به چشم

اگر چه نيست چنين، جز خداي عزوجل



بديل نيست خداوند را و ليک تو را

به قول و فعل توان گفتنش بديل و بدل [20] .



همو، ضمن ارائه ي شاهد مثالي ديگر و ارائه ي گزارش شکوه آميزي از پريشان حالي شيعيان در زمانه ي غيبت، ظهور او را تقاضا مي کند:



خدايگانا! عرضي بود «حضوري» را

که در حضور تو اينک دهد به نظم نظام



ز راه فضل اگر بشنوي، عجب نبود

ز پادشه، که دهد گوش بر به عرض غلام



از آن زمان که به پا گشته غيبت کبرا

هزار سال فزون است تا بدين هنگام





[ صفحه 260]





تو همچو يزدان پنهاني از نظر، گرچه

به چشم خلق پديدي چو روح در اجسام



يکي ظهور کن و بيش ازين دگر مپسند

که دشمنان تو بر دوستان کنند ملام [21] .



دو روز نصفت [22] و عدل است و ميانه ي خلق

يکي به روز قيامت، يکي به روز قيام



ز آرزوي فرج عرض کردم اين، ورنه

تو هستي آگه از آغاز امر تا انجام [23] .



ملک الشعراي صبوري، با بياني ديگر از مساله ي غيبت امام زمان عليه السلام سخن مي گويد:



ماه من در پرده ي جان است و دل آيينه دارش

در حجاب ناز پنهان است و بينم آشکارش



غيبتش عين حضور است و حضورش، عين غيبت

بيقرار از هجر او دل، و اندرون دل قرارش [24] .



شادروان صادق سرمد، از منظر ديگري به مساله غيبت و ظهور حضرت ولي عصر عليه السلام نگاه مي کند:



گرچه از اهل جهان روي نهان ساخته اي

روشن از پرتو خود روي خود ساخته اي



ديدن طلعت تو چشم جهان بين خواهد

که جهاني به سوي خود نگران ساخته اي





[ صفحه 261]





آن چه پيداست به چشم تو، نهان است زما

و آن چه پنهان بود از ما، تو عيان ساخته اي [25] .



سروش اصفهاني نيز بر اين باور است که علي رغم پنهان شدن آخرين خورشيد چرخ ولايت در پس ابر غيبت، انوار وجودي او در حال پرتو افشاني است و سرانجام روزي اين آفتاب فروزان از پشت ابر بيرون خواهد آمد:



چون مهر، ار پس ابر غيبت است

يک چند پي مصلحت، نهان



ليکن اثرش آفتاب وار

پيدا است به هر جا و هر مکان



پوشيده نماند به زير ابر

بيرون شود از ابر، ناگهان [26] .



مرحوم علامه شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (مفتقر) چشم مردم دو جهان را به نور جمال مهدوي روشن مي بيند و گلشن دين را از طراوت آن حضرت، خرم وصف مي کند و از آن «يک جهان جان» مي خواهد که براي اهل جهان، «جان» بماند:



حجت حق بر جهان و، و بهجت کون و مکان

گلشن دين از تو خرم، روح ايمان شادمان



مردم چشم دو گيتي، روشن از ديدار توست

همتي اي روشنايي بخش چشم مردمان!



بار بستند ازين دنياي دون جان هاي پاک

يک جهان جاني، براي يک جهاني جان بمان [27] .



واعظ قزويني، عالمي را از فيض وجودي آن حضرت معطر مي نگرد و از او مي خواهد که همانند نور ديده ها، از پرده هاي چشم قدم به بيرون بگذارد:



خود نهان و پر ز فيضت، عالمي چون بوي مشک

اي فداي خاک پايت، صد هزاران مشک چين





[ صفحه 262]





همچو نور ديده ها از پرده بيرون نه قدم

اي تو نور ديده هاي اولين و آخرين [28] .




پاورقي

[1] نشان دهد.

[2] در حجاب، در پرده، پنهان.

[3] اين چنين، اين گونه.

[4] سزاوار بود.

[5] مخفف زمان.

[6] پر حرفي کمتر کن، کمتر چانه بزن و ايراد بتراش.

[7] گوساله.

[8] سبد و زنبيل.

[9] عفونت.

[10] سفينه ها، کشتي ها.

[11] تذکره ي مدينةالادب، محمد علي مصاحبي (عبرت) ناييني، ج 1 ص 74 و 75.

[12] مخفف خورشيد.

[13] خوشه هاي طلايي، ص 346.

[14] همان، ص 244.

[15] همان، ص 422.

[16] همان، ص 429.

[17] تذکره ي مدينةالادب، ج1، ص 222.

[18] همان، ص 503.

[19] همان، ج 2 ص 646.

[20] همان، ص 760.

[21] ملامت، سرزنش.

[22] به فتح حرف اول و دوم، که بنا به ضرورت شعري بايد حرف دوم آن ساکن تلفظ گردد، به معناي انصاف و داد.

[23] همان، ص 761.

[24] خوشه هاي طلائي، ص 159 و 160.

[25] همان، ص 193.

[26] همان، ص 362.

[27] همان، ص 378.

[28] همان، ص 385.