بازگشت

برقراري حکومت جهاني اسلام و حاکميت فرهنگ اسلامي


در پيشينه ي شعر مهدوي، مي توان ابيات گوناگوني که به نحوي به برقراري حکومت جهاني اسلام و حاکميت فرهنگ اسلامي و ارزش هاي ديني در زمانه ي ظهور حضرت ولي عصر عليه السلام اشاره دارد:



بيا که سکه به نام تو مي زند گردون

بيا که نام تو نقش نگين خورشيد است



دمي که جلوه کني از جمال نوراني!

به روي تو! که دم واپسين خورشيد است



فروغ آن يد بيضا جهان منور کرد

که دست توست که در آستين خورشيد است [1] .



دور جهان به سلطنتش قائم

تا کي کند قيام مجدد را؟ [2] .





[ صفحه 221]





امروز در قلمرو توحيد سکه زن

غير از تو اي شهنشه والا تبار نيست [3] .



قائم آل محمد، شه اقليم وجود

هان به فرماندهي عالم امکان آمد [4] .



آن سان رواج گيرد دين خداپرستي

کاندر جهان نماند بر جا بتي و بتگر [5] .



اي مالک ملوک جهان! برخيز

خواهد چنين جهان چو تو سلطان را [6] .



نوبهار دين حق را، فارغ از بيم خزان

گلشن توحيد را، سرسبز و بارآور کند [7] .



درآ ز پرده و از يک تجلي رخسار

غبار شرک ز مرآت ماسوا پرداز [8] .



رايت دين مصطفي برفرازي

ز حد ترک تا مداين و مدين [9] .





[ صفحه 222]





روزگاري که به فرمان حق، آن کشتيبان

فلک دين را برهاند ز خطر، نزديک است



مي رسد مصلح کل، خيز و به اصلاح بکوش

خير ار آمدن و رفتن شر، نزديک است



دشمن از تير دلي آمدن مهدي را

گر خطر خواند بگو وقت خطر نزديک است



بانگ تهديد برآريد بر اقوام يهود:

رجعت صاحب شمشير دوسر، [10] نزديک است [11] .



اي که اکناف جهان، سفره ي عام تو بود

رشحه ي فيض ابد، ريزش جام تو بود



مصلح کل تويي و، صلح به نام تو بود

رجعت آل علي، بعد قيام تو بود [12] .



اين تويي، آن که جهانت همه تسخير شود

دولت آل علي، از تو جهانگير شود [13] .



جلوه بي حجاب کن، ز عدل انقلاب کن

که باشد انقلاب تو آخر انقلاب ها [14] .



بيا و سکه ي دولت بزن، که حق با توست

که سکه هاي مجازي ز اعتبار افتد [15] .





[ صفحه 223]





با قيام مقدسش، يزدان

نور خود را تمام خواهد کرد



تا قيامت ز يمن نهضت او

دولت حق، دوام خواهد کرد



حکم، جاري به سيره ي داود

از حلال و حرام خواهد کرد



خود به نشر حقايق اسلام

آن چنان اهتمام خواهد کرد



که جهان ز کفر سوزان را

همچو دارالسلام [16] خواهد کرد [17] .



ناخداي امين فلک وجود

ملک دين را، خدايگان آمد



مصلح کل، امام جن وبشر

باني صلح جاودان، آمد [18] .



پاي مهدي چو در رکاب کند

عالمي را در انقلاب کند



پرچم عدل را برافرازد

کاخ هاي ستم، خراب کند



پايگاه عدالت خود را

مسجد کوفه، انتخاب کند



از همه زشتي و پلشتي ها

پاک، اين صفحه ي تراب کند



صلح خوابيده را کند بيدار

جنگ بيدار را، به خواب کند [19] .



روز مستضعفان دنيا شد

خصم مستکبران، عيان آمد



با هجوم سپاه کفرستيز

دشمن دين به الامان آمد



گو به دجاليان که: بگريزيد

لشکر صاحب الزمان آمد [20] .



چون انتظار مصلح کل مي برد جهان

باز آ که نيست مصلح ديگر، سواي تو





[ صفحه 224]





يکرنگي و برابري و عدل و اتحاد

حاصل نمي شود مگر اندر لواي تو [21] .



فراز کعبه و بيت المقدس، اي همه قدس!

در آروزي تو و، اهتزاز پرچم توست [22] .



روزي که قيام مهدي آغاز شود

ساز دگري به نغمه دمساز شود



روزي است که از بهشت خوشبختي ها

بر روي بشر پنجره اي باز شود [23] .



اي منتقم! بيا که به غير از تو ديگري

خونخواه خون پاک حسين شهيد نيست [24] .



پسر خون خدا، چهره عيان مي سازد

از منافق، طلب خون پدر خواهد کرد



مي کند محکمه ي عدل خدا را برپا

کاخ بيداد و ستم، زير و زبر خواهد کرد [25] .



بهر خونخواهي خون پدر خود بشتاب

طلب خون پدر بهر پسر شيرين است [26] .





[ صفحه 225]





آمد که ز بن برکند ارکان ستم را

وز غم برهاند عرب و ترک و عجم را



نابود کند رسم شمن، اسم صنم را

در سايه ي توحيد برد جمله امم را



بر قاعده ي راقيه ي احمد مختار

آمد که ز نو تازه کند دين نبي را



برپاي کند محکمه ي حق طلبي را



منسوخ کند داعيه ي بولهبي را

تا زنده کند رسم رسول عربي را



آمد چو علي مير عرب حيدر کرار

بازآي که در پيکر اسلام روان نيست



از قدس امام رفته و در کعبه امان نيست



از قرطبه تا بصره ز اسلام نشان نيست

بازآي که غير از تو اميدي به جهان نيست



آن آب ز جو رفته به جوي آر دگر بار

بازآي که لبنان و فلسطين شده بر باد



افغان به فغان آمده در پنجه ي الحاد



از فتنه ي صهيوني وز سلطه ي بيداد

نه مصر به جا مانده نه عمان و نه بغداد



نه زنگ به پا مانده نه خوارزم نه فرخار [27] .

خبر دهيد به قابيليان شيطان کيش



که بر قبيله ي هابيل غمگسار آمد



خبر دهيد به فروعونيان که کودک نيل

ز موج حادثه بگذشت و در کنار آمد





[ صفحه 226]





به سامري، خبر از رجعت کليم دهيد

که مير سامره با عزم و اقتدار آمد



خبر دهيد به بوجهل زادگان زمان

که شبه احمد مختار آشکار آمد



خبر دهيد به سفيانيان که قائم حق

به پاسداري اسلام استوار آمد



خبر دهيد به مستضعفان کوخ نشين

که خصم کاخ نشينان نابکار آمد



زمانه را خبر از خيبري دگر آريد

که پور حيدر بربسته ذوالفقار آمد



به تيره تيره ي دجاليان وعيد دهيد

که آنک آنک مهدي دين شعار آمد



ز هر کرانه، نشان ظهور حق پيداست

بگو به اهل بصر: بصره در حصار آمد



بر آن نشان که به قذف ديار و هدم بقاع

خبر به احنف، از مير هشت و چار آمد [28] .



«والصبح» بود ايما، از نور جهانگيرت

«والعصر» بود رمزي، از خوبي دورانت



ايزد به سرت بنهاد، تاج «ونريد ان»

هم «اشرقت الارض» است اندر شرف و شانت



اي مهدي دين پرور! اي شاه ملک لشکر!

حق پرچم «جاء الحق»، زد بر سر ايوانت [29] .





[ صفحه 227]





در شب يلداي علام چون تويي صبح اميد

رخ نما تا «فالق الاصباح» را معنا کني



کي شود تا ذوالفقار عدل را گيري به دست؟

خصم را از پا دراندازي و هم رسوا کني



اي «يدالله فوق ايديهم»! گشا بازوي قهر

تا به دشمن روز روشن ليله ي ظلما [30] کني



عالمي را فتنه ي دجال و گمراهان گرفت

از تو بايد دفع اين دجال پر غوغا کني



چهره ي عالم سيه شد وضع گيتي شد تباه

روي بنما تا جهاني را خوش و زيبا کني [31] .



وجود را قرار ده، کوير را بهار ده

به نخل خشک بار ده، بر آر گل ز خارها [32] .



ديو سياه ظلم را، به دوزخ فنا بران

خيمه ي سبز عدل را، به جنت بقا بزن



نقشه ي کفر و ظلم را، نقش به موج آب کن

سکه به نام نامي، قادر کبريا بزن



شرک گرفته شهر را، کفر گرفته دهر را

بيا و تيغ قهر را، به فرق هر دو تا بزن



مصلح کل! بيا بيا، جان رسل! بيا بيا

بيا و آب رحمتي، بر آتش بلا بزن



جا به کنار کعبه کن تا که کنند قبله ات

روي به دوستان کن و نغمه ي آشنا بزن





[ صفحه 228]





پرچم انتقام را، بر سر دوش حمل کن

رايت انقلاب را، به قله ي فضا بزن



به مومنين اعلان: «تعز من تشاء» نما

به مشرکين فرياد:«تذل من تشاء» بزن [33] .



کافر و مومن و غير و خودي و دشمن و دوست

هيچ کس نيست که در کوي تو راهش ندهند



تو نوازش کني آن را که نگاهش نکنند

تو دهي راه کسي را که پناهش ندهند



روزي که ز چهره پرده بردارد

آن آينه ي محمدي آيين



آن روز، تمام تلخکامي ها

در کام جهانيان شود شيرين



دشمن، افتد به پنجه ي قهرش

چو گنجشکي به چنگل [34] شاهين



از تندر خشم او فرو ريزد

بر سينه ي خصم، آذر برزين [35] .




پاورقي

[1] م.ع.م (پروانه).

[2] صفي علي اصفهاني.

[3] شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (مفتقر).

[4] دکتر قاسم رسا.

[5] طرب اصفهاني.

[6] خاتمي نوري.

[7] ميرزا حبيب خراساني.

[8] ميرزا محمد «محيط» قمي.

[9] بهار خراساني.

[10] کنايه از اميرالمومنان علي عليه السلام دارد.

[11] سيد رضا مويد.

[12] همان.

[13] همان.

[14] سيد رضا مويد.

[15] سيد رضا مويد.

[16] يکي از نام هاي بهشت.

[17] سيد رضا مويد.

[18] سيد رضا مويد.

[19] سيد رضا مويد.

[20] سيد محمد خسرو نژاد (خسرو).

[21] سيد رضا مويد.

[22] سيد رضا مويد.

[23] سيد محمد خسرونژاد (خسرو).

[24] سيد محمد خسرونژاد (خسرو).

[25] سيد محمد خسرونژاد (خسرو).

[26] سيد محمد خسرونژاد (خسرو).

[27] استاد حميد سبزواري.

[28] استاد حميد سبزواري.

[29] حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ عبدالرحيم ملکيان (ناصح) قمشه اي.

[30] شب ظلماني.

[31] حاج شيخ عبدالرحيم ملکيان (ناصح) قمشه اي.

[32] غلامرضا سازگار (ميثم).

[33] غلامرضا سازگار (ميثم).

[34] چنگال.

[35] غلامرضا سازگار (ميثم).