بازگشت

نه اين جا باش و نه آن جا


حکيم ابوالمجد سنايي غزنوي، شاعر عارف و پر آوازه ي شيعي در سده هاي پنجم و ششم هجري است. او پس از ترک مداحي امرا و سلاطين زمان خود، و با گرايش به عوالم سلوکي و معنوي، بناي رفيعي را در اقليم شعر عرفاني پي نهاد که پس از گذشت قرن ها، هنوز سربلند و با شکوه در گذرگاه زمان خود نمايي مي کند. از اوست:



مکن در جسم و جان منزل، که اين دون ست و آن والا

قدم زين هر دو بيرون نه، نه اين جا باش و نه آن جا





[ صفحه 31]





به هرچ [1] از راه دور افتي، چه کفر آن حرف و چه ايمان

به هرچ از دوست و اماني، چه زشت آن نقش و چه زيبا



گواه رهرو آن باشد که سردش يابي از دوزخ

نشان عاشق آن باشد که خشکش بيني از دريا



سخن کز روي دين گويي، چه عبراني، چه سرياني

مکان کز بهر حق جويي، چه جابلقا [2] چه جابلسا [3] .



چه ماني بهر مرداري چو زاغان اندرين پستي

قفس بشکن چو طاوسان، يکي بر پر بر اين بالا



عروس حضرت قرآن، نقاب آن گه براندازد

که دارالملک ايمان را مجرد بيند از غوغا



عجب نبود گر از قرآن نصيبت نيست جز نقشي

که از خورشيد جز گرمي نيابد چشم نابينا



بمير اي دوست! پيش از مرگ، اگر مي زندگي خواهي

که ادريس از چنين مردن بهشتي گشت پيش از ما



چو علم آموختي از حرص، آن گه ترس کاندر شب

چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد کالا



به هرچ از اوليا گويند، رزقني و وفقني

به هرچ از انبيا گويند، آمنا و صدقنا [4] .



حکيم سنايي در پاسخ سلطان سنجر (552-479) پسر ملکشاه که از مذهب او سوال مي کند، براهين عقلي و مستندات نقلي را در اثبات خلاقت بلافصل اميرالمومنين علي عليه السلام در قالب يک قصيده ي بلند و رسا به کار مي گيرد؛ گويي در مناظره اي شرکت کرده است که لحظه لحظه ي آن را تاريخ در حافظه ي خود ثبت خواهد کرد تا به داوري آيندگان برساند.



[ صفحه 32]



ابياتي از اين قصيده را مرور مي کنيم:



کار عاقل نيست در دل، مهر دلبر داشتن

جان، نگين مهر مهر شاخ بي بر داشتن



از پي سنگين دل نامهرباني، روز و شب

بر رخ چون زر نثار گنج و گوهر داشتن



احمد مرسل نشسته، کي روا دارد خرد

دل اسير سيرت بوجهل کافر داشتن؟



چون همي داني که شهر علم را حيدر درست

خوب نبود جز که حيدر مير و مهتر داشتن



مر مرا باري نکو نايد ز روي اعتقاد

حق حيدر بردن و دين پيمبر داشتن!



آن که او را بر سر حيدر همي خواني امير

کافرم گر مي تواند کفش قنبر داشتن



تا سليمان وار باشد حيدر اندر صدر ملک

زشت باشد ديو را بر تارک افسر داشتن



چون درخت دين به باغ شرع هم حيدر نشاند

باغباني زشت باشد جز که حيدر داشتن



جز کتاب الله و عترت، ز احمد مرسل نماند

يادگاري، کآن توان تا روز محشر داشتن



از پس سلطان ملک شه چون نمي داري روا

تاج و تخت پادشاهي جز که سنجر داشتن



از پي سلطان دين، پس چون روا داري همي

جز علي و عترتش محراب و منبر داشتن [5] .





[ صفحه 33]




پاورقي

[1] به هر چه.

[2] نام شهري است در مشرق کره ي زمين و نيز نام شهري در عالم مثال که هزار دروازه دارد.

[3] نام شهري در مغرب کره ي زمين و نيز نام شهري در عالم مثال با همان ويژگي ها.

[4] ديوان حکيم سنايي غزنوي، به تصحيح مدرس رضوي، ص 43 و 51 و 52.

[5] همان، ص 470-467.