طلوع
به چشم من ببخش، آسماني!
افق افق طلوع ناگهاني
بيا و ماه لحظه هاي من باش
درين هزار و يک شب کتاني
بهار من که بي تو، بي تو، بي تو
خزانيم، خزانيم، خزاني
بيا و برگ زيستن بياور
براي اين درخت استخواني
تو را به انتظار مي سرايند
تمام سبزه هاي ارغواني
تويي که کوله بار دست هايت
پر است از خدا و مهرباني [1] .
پاورقي
[1] عليرضا فولادي.