بازگشت

فقط!






دو چشم خسته ي من ميخکوب کعبه فقط

شکست قبله نما از رسوب کعبه فقط



پر از تب است بگو پس چرا نمي آيي؟

تو اي مسافر تنهاي خوب کعبه فقط



نمانده بر تن اين روزهاي نامشروع

به جز صلابتي از چارچوب کعبه فقط



طلوع مي کني از شرق اين مکعب نور

و درک مي کند اين را، غروب کعبه فقط



به سمت چشم تو پيوند مي خورد با هم

نمازهاي فراداي رو به کعبه فقط [1] .




پاورقي

[1] حميده رضايي.