بازگشت

بغض جمکراني من






گرفته بوي تو را خلوت خزاني من

کجايي؟ اي گل شب بوي بي نشاني من!



غزل براي تو سر مي برم عزيزترين!

اگر شبانه بيايي به ميهماني من



چنين که بوي تنت در رواق ها جاري است

چگونه گل نکند بغض جمکراني من؟!



عجب حکايت تلخي است نااميد شدن

شما کجا و من و چادر شباني من؟!



درين تغزل کوچک سرودمت اي خوب!

خدا کند که بخندي به ناتواني من



به پاي بوس تو، آيينه دست چين کردم

کجايي؟ اي گل شب بوي بي نشاني من! [1] .




پاورقي

[1] سعيد بيابانکي.